*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
نه حالا که دشمن با تمام قوا و اذنابش به جنگ ملت ایران آمده است، که ماههاست با خودم دل دل کرده ام که بنویسم، یا ننویسم، چرا ننویسم! اگر بنویسم با چه لحن و ادبیاتی بنویسم که به مقام استادانم اساعه ادب نشده باشد، اگر بنویسم چطور بنویسم که :
بله! ممکن است کسی که روزگاری عنوان استاد داشته و مورد احترام و تکریم جامعه، چطور خود را به گندابی می اندازد که بوی تعفنش عالم را برداشته است!
خطاب من «مراد ویسی» از مجموعه وطن فروشان« ایران اینترنشنال» است.
مراد ویسی!
من از اینکه تو استاد ما بودی شرم دارم و سر بزیرم ،گرچه نه من تو را به استادی انتخاب کردم، و نه تو من را به دانشجویی ! من درسی را باید می گذراندم که دانشکده تو را برای تدریس آن انتخاب کرده بود.
مراد ویسی متاسفانه در دو درس در دانشکده استاد ما بود. آن زمان چه بود و نبود، کاری ندارم. به کدام جناح تعلق داشت و نداشت هم کاری ندارم، اما! کاری داشت و مسئولیتی و درآمدی و زندگی با عنوان روزنامه نگار و استاد دانشگاه و مورد تکریم و احترام! چیزهایی هم در روزنامه و این ور و آن ور می نوشت و تحمل می شد.
مدتی خبری از او در دانشگاه و در روزنامه ای نبود تا اینکه یک روز دیدم در ایران اینترنشنال تلویزیونی که با کمک های مالی ارتجاع، صهیونیسم و آمریکا شکل گرفته، مشغول صحبت و به اصطلاح تحلیل مسائل است.
خیلی جا خوردم، او می توانست همین جا بماند و به کار رسانه ای و تدریس دانشگاهی ادامه بدهد، خارج برود و بیاید، چطور شد که به یکباره به مجموعه ای پیوست که یک ایرانی وطن پرست در آن نیست و کارش شده جاسوسی ، تخریب روحیه مردم ، وطن فروشی و ایفای نقش کثیف ستون پنجم!
مراد ویسی! حالا که کشورم مورد تجاوز دشمن قرار گرفته است و تو همچنان به وطن فروشی ادامه می دهی این را بدان:
« نان را به هر قیمتی می شود خورد
آنان که شرف ندارند خود را می فروشند
آنان که وجدان ندارند دیگران را میفروشند
آنان که هر دو را ندارند وطن خود را می فروشند»
*ارنستو چگوارا
مراد ویسی! ایران مادر ماست - ایران جان و ناموس هر ایرانی با غیرت است. اطمینان داشته باش که ننگ وطن فروشی تا ابد به پیشانی تو خورده است.
📄 برای مطالعه نوشته های نویسنده متمنی است لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
https://x.com/lioeLabnnjAz2HE?s=09
https://t.me/raoufpishdar
eitaa.com/raoufpishdar
https://www.facebook.com/Raoufpishdar
https://www.instagram.com/Raoufpishdar
*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
در حالی که کشور در شرایط جنگی بسر می برد، هر تحرکی که به وحدت و همدلی و همبستگی ملی لطمه بزند، همراهی و هم قدمی با دشمن تلقی میشود، و از همین رو و استدلال است که دادستان کل کشور به عموم هشدار می دهد که رعایت این مهم را بنمایند.
در این شرایط خبر می رسد از منابعی که هیچ کس مسئولیت آنرا تا کنون رسما نپذیرفته، پیامک های رعایت حجاب برای خانم ها ارسال شده است و می شود.
مساله حجاب تا جایی در جامعه بحث برانگیز بوده که شورایعالی امنیت ملی، اجرای قانون اخیرا تصویب شده آنرا فعلا فریز کرده ، که معنای آن این است که قانون جدیدی در این زمینه اجرایی نشده است و لذا هر اقدام به علاوه ای، غیرقانونی و جرم است.
یافته های نهادهای امنیتی نشان می دهد که بخش قابلتوجهی از ضربات دشمن در تجاوز به ایران، حمله نظامی نیست بلکه با کمک نفوذیهای داخلی انجام میشود. از این رو شایسته است که مردم ایران مسئول و غیر مسئول، با هوشمندی در برابر دشمن یکپارچه و متحد باقی بمانند و از هر اقدامی که وحدت و انسجام ملی را که همین پیامک حجاب مصداق آن است، مخدوش کند،خودداری کنند و در یک نگاه کلی، اختلاف نظر ها ، انتقادها و ایرادات به شیوه تعامل با مردم نزد حکومت در موضوعاتی مثل حجاب که در سالهای اخیر بسیار به همبستگی و انسجام جامعه لطمه زد را کنار بگذارند تا به وقت مقتضی، آن هم با روش های منطقی مورد توجه قرار گیرد.
خط تبلیغاتی دشمن متمرکز بر فاصله اندازی میان مردم و رهبران کشور با بهانه هایی مانند شرایط اقتصادی و رفاه اجتماعی است. مراقب باید بود که این اتفاق بیشتر نیفتد و عمیق تر نشود که در آن صورت، دشمن قادر خواهد بود کشور را به سمت دو دستگی بکشاند که می توان آثار و عواقب و پیامدهای آن را حدس زد. این یک اصل اساسی و اثبات شده است که جنگ گرم /نظامی به تحکیم وحدت ملی می انجامد، اما این جنگ اقتصادی است که تارپود جامعه را در هم خواهد پیچید. رهبران جامعه! مراقب باشید که بیشتر از این در تامین رفاه و آسایش اقتصادی مردم تاخیر نشود.
مساله مهمتر که نباید گذاشت بیشتر تاخیر شود، ضعف اطلاعاتی ما در رخنه دشمن است و امروز می بینیم که جاسوسان و ستون پنجم و عوامل اجرایی دشمن در داخل مساله ساز امنیتی می شوند. بررسی کنید که علت چه بوده است که این همه عامل دشمن اند که در همه ی شهرها دردسر ساز شده اند.
دو یا سه سال پیش که یک مرکز نظامی در اصفهان مورد حمله قرار گرفت و بعد گفته شد که با ریز پرنده بوده است، استدلال فنی کردم که این کار نمی تواند از بیرون مرزها صورت گرفته باشد، در داخل دنبال عامل و یا عاملين آن باشید. اگر توجه شده بود و اگر هشدارهای دیگران شنیده شده بود، امروز دشمن در دل شهرهای ما نظام را به چالش نمی کشید.
ایرانیان شریف و اصیل که در رگ های شان خون ایران جاری است،همواره در طول تاریخ و با احترام به حکومت ها از وطن خویش دفاع و مال و جان خویش را فدا کرده و می کنند. انکار نمی شود کرد که عشق به وطن اگر در نهاد کسی نهادینه نشده باشد، بی شک وی موجودی است که روح انسانیت در وی تجلی نداشته و ندارد.
میهن پرستی همواره مقوله ای جدا از حکومت ها بوده و خواهد بود.وقتی وطن مورد تجاوز قرار گرفته،ایرانیان غیور،از مرد و زن گرفته تا کودک و پیر به دفاع از آن پرداخته و می پردازند.
. 🌺 برای مطالعه نوشته های نویسنده، لطفاً لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
Http://r-pishdar.blogfa.com
https://eitaa.com/joinchat/1887896129C490688133a
https://t.me/raoufpishdar
* رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
اوضاع بین المللی با تجاوز اسرائیل به ایران وخیم تر شده است است و نگرانی های جدی نسبت به امنیت جهانی وجود دارد. بحران های متعدد امنیتی، جهان را به پرتگاهی نزدیک کرده است که هر یک از آنها پتانسیل تبدیل شدن به نقطه ای برای شروع یک جنگ عالم گیر را دارد.
وضعیت موجود در تعاملات بین المللی در این شرایط فوقالعاده حساس ایجاب می کند که رهبران جهان با خونسردی و تدبیر هر چه بیشتر با مسائل تعامل کنند. شدت بحران در روابط بین الملل به حدی است که توصیف آن جز با«هشدار جدی» نسبت به آینده بشر و کره زمین ممکن نیست.
تنها مسیر ممکن که می تواند در این شرایط بی سابقه امنیتی، جهان را از سقوط به دامن یک جنگ خانمان سوز دیگر، برهاند، دیپلماسی است. دیپلماسی جایگزینی ندارد و تنها جایگزین آن، یک جنگ تمام عیار است که جهان تحمل آنرا ندارد، زیرا روش است که با انباشت زمین از سلاح های ویرانگر، در صورت وقوع آن، بشر فرصت دیگری برای بقاء نخواهد داشت.
جهان، امروز بیش از هر زمانی به رهبران خردمند و نهادهایی برای سازمان دادن و تجمیع اراده ساکنان زمین برای زندگی در صلح و آرامش نیاز دارد، و بعید می دانم کسی باشد که خواهان آن نباشد.
دیپلماسی مسیری کُند و اغلب خسته کننده است، و جایگزینی هم ندارد و نمی تواند داشته باشد. جایگزین دیپلماسی تنها می تواند «جنگ» باشد که همه چیز را برباد خواهد داد.
وظیفه رهبران جهان، بویژه بازیگران اصلی و تاثیر گذار که متاسفانه خود عامل وضعیت موجود هستند! در این برهه حیاتی از زمان، انتخاب مسیر گفت و گو است و این یک نیاز اساسی جهانی است.
ضعف نهادهای جهانی و در صدر آنها سازمان ملل متحد در مدیریت کردن امنیت جهانی و پاسداری از صلح و امنیت که در منشور آن وظیفه اصلی این سازمان برشمرده شده است، گواه بر این مدعاست که عمر سازمان ها و نهادهای محصول دوره جنگ سرد پایان یافته است و باید به سمت ایجاد تشکل های جدید چند جانبه گرا رفت و نهادهای دوره جنگ سرد دیگر پاسخگوی آمال بشر نیست.
امروز دیگر بلوک بندی هایی مانند گروه هفت، گروه ٢٠، جنبش عدم تعهد، ناتو و نه حتی سازمان ملل که بین همدردی و بی تحرکی در نوسان است، نمی توانند و قادر به تامین و حفاظت از صلح و آرامش جهان نیستند، چون کارکردهای خود را از دست داده اند.
در این میانه، سیاست مداران متعلق به نحله ی فکری که در ادبیات روابط بینالملل به آن «رئالیسم» یا «واقعگرایی» گفته میشود، بر این باورند که وضعیت حاکم بر روابط بینالملل، وضعیتی مبتنی بر «آنارشی» یا همان «هرجومرج» است و تنها راه برقراری صلح و ثبات در جهان، برقراری موازنه قواست.
بحث اساسی در میان نئورئالیستها یا واقعگرایان ساختاری این است که «چه میزان از قدرت کافی است؟» زیرا برهم خوردن موازنه قوا و افزایش بیش از اندازه آن از سوی هر قدرت رقیب، در نهایت به جنگ منجر میشود. به باور واقعگرایان، یافتن پاسخ دقیق برای این پرسش کلیدی میتوانست مانع وقوع جنگهایی شود که هم اکنون در گوشه و کنار جهان جریان دارد.
تهاجم روسیه به اوکراین، حمله اسرائیل به ایران لحظه های سرنوشت ساز در تاریخ است، همانطور که واقعه ١١ سپتامبر ٢٠٠١ میلادی بود و همینطور است ادامه اشغال فلسطین! تغییری عظیم که تبعاتش بسیاری از ملت ها و شیوه همکاری را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
در جهانی که اغلب واحدهای سیاسی تاثیر گذار منطقه ای و بین المللی خود درگیر و عامل بروز بحران ها هستند، چگونه نهادهای چند جانبه گرا می تواند شکل بگیرد و چه کسانی و یا گروه هایی با کدامین نگاه، برای شکل دادن آن همت خواهند کرد، و ابتکار عمل را در دست می گیرند ، جای اندیشیدن دارد. مهم این است که شهامت کار وجود داشته باشد و این تفکر شکل بگیرد که صلح نیاز اصلی و اساسی قرنی است که می تواند و باید «قرن صلح» باشد و باز تاکید می کنم؛ جز این راهی نیست! و با ابزارهای قدیمی هم ممکن نخواهد بود.
. 🌺 برای مطالعه نوشته های نویسنده، لطفاً لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
Http://r-pishdar.blogfa.com
https://eitaa.com/joinchat/1887896129C490688133a
https://t.me/raoufpishdar
* رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
سعید نمکی در دولت دوازدهم به ریاست حسن روحانی ( ۱۲ مرداد ۱۳۹۶ الی ۱۲ مرداد ۱۴۰۰) وزیر بهداشت بود. یکی از جمعه های همان سالها «سید حسین حسینی نوری» امام جمعه وقت ملارد از شهرهای استان تهران اتهام و ادعایی را از تریبون نماز متوجه مهندس نمکی پسر وزیر بهداشت کرد که بسرعت در فضای مجازی نشر یافت و دست به دست شد .
وزیر شکایت و ادعاها را رد کرد و سند خواست.
واکنش وزیر طبیعی بود. اما آنچه یکی دو روز بعد رخ داد ، و من دیگر مثل آن ندیدم، می تواند و باید الگوی همگان باشد و آن نه تنها عذرخواهی جناب سید حسین حسینی نوری از وزیر و پسرش بود، که تقاضا کرد تا حلالش کنند و تاکید کرد که اگر بخشیده نشود از امامت جمعه استعفاء می دهد، چون به فرمایش جناب حسینی از "عدالت" که شرط ایجابی امامت می باشد، به جهت برعهده داشتن حق الناس خارج شده است.
از سرانجام این موضوع اطلاعی ندارم ولی آنچه برای من مهم بود ، اقرار و اعتراف سریع و صریح امام جمعه به اشتباه خود و پذیرش مشمول ذمه بودن به جهت حق الناسی بود که به ذمه او قرار گرفته و سبب ساقط شدن یک ایجاب لازم و قطعی در او شده بود .
امام جمعه ملارد شهامت آنرا داشت که به گناه خود اعتراف ، و طلب عفو کند ، و بپذیرد که اگر بخشیده نشود ، از امامت جمعه کنار برود، ولی آیا اندیشیده ام مسئول یا غیر مسئول ، چقدر و کجاها و از چه ناحیه هایی حق الناس بر گردن داریم که در نزد خداوند گناهی غیر قابل گذشت است ، مگر فقط توسط صاحب حق عفو و گذشت شود .
سالهاست که می خواستم درباب حق الناس مطلبی بنویسم و همیشه هم فکر می کردم عنوان آنرا بگذارم " حق الناس ؛ حقی که خدا در بخشش آن دخالت نمی کند، خودمانی تر بگویم به خدا مربوط نیست " حق بنده او است و خداوند عادل قطعا با هزار توبه بدون عفو و گذشت صاحب حق ، آنرا نخواهد بخشید.
بَری شدن از ذمه حق الناس هم آدابی دارد که از جمله آنها اقرار و اصلاح در همان جمع و یا رسانه ای است که ادعا، اتهام و یا صفتی به فردی حتی غیر مومن داده شده است .
این اتفاق پندهایی دارد که در تعالیم دینی همه ی ادیان الهی و بویژه دین حنیف اسلام بر آن تاکید شده که مراقبت از فکر و زبان از جمله مقدمات تزکیه و سلامت نفس و روح است.
پوزش خواهی و طلب حلالیت امام جمعه و اعلان عمومی و رسانه ای آنرا به عنوان یک درس خیلی از ماها باید سرمشق قرار دهیم و یادمان هم باشد که اگر حق الناس بر عهده داشته باشیم، حتی شهادت در رکاب امام معصوم پذیرفته نیست.
اقرار و اعتراف امام جمعه از این حیث هم قابل تحسین است که او صریح و سریع به اشتباه خود اقرار می کند و خود را پشت فرد و یا جریان سیاسی و اجتماعی خاص و صاحب قدرت و نفوذ قرار نمی دهد و پناه نمی گیرد و به اصطلاح به جلو فرار نمی کند.
حتم دارم اگر این رفتار در خیلی از ما ، و بویژه آنهایی که صاحب مقام و منزلتی هستند و یا رسانه و تریبون و منبر و مجلس در اختیار دارند ، می بود ، امروز جامعه ما با بداخلاقی هایی روبرو نبود که موجب خدشه به ایمان و اعتقاد و باور مردم شود.
یک نکته را لازم می دانم در باب حق الناس به زبان رسانه یعنی ساده ، بگویم که هر آنچه حق مادی و معنوی مردم را تضییع کند ، حق الناس است. این موضوع مصداق های زیادی دارد که متاسفانه بسیار هم دیده می شود . مثل تهمت ، دروغ بستن ، غیبت ، بی اعتنایی به مقررات و قوانین و ...
. 🌺 برای مطالعه نوشته های نویسنده، لطفاً لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
Http://r-pishdar.blogfa.com
https://eitaa.com/joinchat/1887896129C490688133a
https://t.me/raoufpishdar
* رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
حداقل دو هفته پیش بود که شنیده شد فرزندان حجتالاسلام کاظم صدیقی رئیس ستاد امر به معروف و نهی از منکر! که برای زنان پیامک حجاب می فرستد! و امام جمعه تهران به ظن فساد اقتصادی بازداشت شده اند. گفته می شد که دو آقا زاده! صدیقی بازداشت شده اند و سازمان اطلاعات سپاه آنها را دستگیر کرده است، ولی امروز دوشنبه ١٩ خرداد ماه ١۴٠۴ بازداشت یکی از آنها تایید شد و معلوم نشد که آن فرد «محمدمهدی» بوده و یا «محمدحسین» !
نام شرکتی که پسر آقای کاظم صدیقی متهم است در پوشش آن مفسده های اقتصادی مرتکب شده «پیروان اندیشههای قائم» بود. درست مثل موسسات مالی اعتباری که به نام ائمه باز شدند و تهش از جیب مردم، دولت وقت خسارتی که زدند را پرداخت کرد.
در دهه های ١٣٨٠ و ١٣٩٠ موسسات مالی و اعتباری چندی در کشور با سکوت بانک مرکزی نهاد ناظر بانکی کشور و وزارت اقتصاد زیر نام های مقدس تشکیل شد که عموما وابستگی هایی به نهادهای قدرت و یا اشخاص صاحب نفوذ داشتند. وقتی بعد چند صباحی پرداخت سودهای جذاب ، این موسسات غیرقانونی نتوانستند یا نخواستند آنرا ادامه دهند، آشوبی از مشهد شروع کردند که سریع کل کشور را در برگرفت.
برای آرام کردن اوضاع، آن موسسات که میانشان چند موسسه وابسته و یا نزدیک به حاکمیت مثل «موسسه مالی و اعتباری میزان» « فرشتگان» و... و صاحب نفوذان استانی و ملی وجود داشت، دولت را ناچار کردند تا از منابع بانک مرکزی طلب سپرده گذاران را بدهد و دولت به اعتراف آقای حسن روحانی رئیس جمهوری وقت ۴٠ هزار میلیارد تومان نقدینگی را افزایش داد که سبب تورم قابل توجهی در آن سال کرونایی شد و از عاقبت کار گزارش موثقی منتشر نشد.
«طبق قانون با خائنان اقتصادی کشور برخورد قاطع صورت گیرد و در فرصت مناسب مجازاتهای عبرتآمیز برای متخلفان اعمال شود....
کسی که فساد میکند و امید را به ناامیدی تبدیل میکند خیانتش ،خیانت جنگی است و مجازاتش مطابق جنایات جنگی است.»
جملات نقل شده در بالا را شیخ کاظم صدیقی در خطبه های نماز جمعه ۱۲ مرداد سال ١٣٩٧ ایراد کرد که هنوز قصه زمین چند هزار متری اُزگل علنی نشده بود. نمی دانم امروز هم آقای صدیقی همین دیدگاه را دارد یا نظرش عوض شده است؟!
سید عزت الله ضرغامی وزیر پیشین گردشگری که معمولا صبحانه های دوستانه ای به مقامات سابق و فعلی در منزلش می دهد و خبری هم به رسانه ها، روز دوشنبه در کانال تلگرامی اش برعکس! خبر از به میهمانی رفتن نزد آقای صدیقی داده که بنظر می رسد خواست مقامات بالا بوده با این توضیح و خواست :
امروز مهمان جناب حاج آقای صدیقی بودم.
خدمتشان پیشنهاد دادم تا تعیین تکلیف پرونده قضایی فرزندشان اقامهی امامت جمعه نکنند.
خودشان هم چنین نظری داشتند.
مهرماه سال گذشته فرزندان معاون اول وقت رئیس قوه قضائیه نیز به اتهام افساد اقتصادی دستگیر شدند و قبل از آن نیز آقای طبری که از او با عنوان دست راست رئیس وقت قوه قضائیه نام می بردند به همین اتهام ، بازداشت شده بود.
مسائل اقتصادی و شایعات از حیف و میل ها حول برخی آقایان و آقا زاده ها و بيوت خیلی سالهاست که در میان مردم دهان به دهان نقل می شود.
بازداشت اخیر و بازداشت های قبلی که از سرانجام برخی، مردم خبر دار نشدن باید نکته مهم و حیاتی ای را به گوش های شنوا برساند که هیچ نظامی نمی تواند بدون سرمایه اجتماعی به حیات خود ادامه دهد.سرمایه اجتماعی مردمند که با تحمل شرایط سخت زندگی که روز به روز هم سخت تر می شود، امیدوار به آینده مقاومت می کنند، اما می بینند که اگر سارقان و زورگیران در سطح خرد و کلان، جسم و روان ملت را با خشونت می درند، رویای او را نابود میکنند، داراییش را با زور میستانند، وی را از حق زندگی محروم میکنند. جامعه سالهاست در معرض این خشونتها قرار دارد آنجا که زورگیران در لباس مدیر، آقازاده، واعظ و تاجر، وزیر و وکیل با استفاده از ناامنی و فساد ، با انواع اختلاس ها و رانت ها، هم دارایی جامعه و این سرزمین را غارت کرده و میکنند، هم فقر و نابسامانی را بر جسم و جان میلیونها شهروند ایران آوار میسازند، هم فرصتهای زندگی معمولی را از این همه انسان دریغ میدارند.
ما سالهای مدیدی است که زخمی خشونت سارقان و زورگیران بظاهر آرامی هستیم که کاملا عادی و قانونمند در میان ما زندگی میکنند و با رانت خواری دزدی و اختلاس به پشتوانهی خلأ ها و درزهای امن مهیاشده ازسوی فرادستان قدرت مدار، میلیونها ایرانی را به سخره گرفته و از بیت المال کامجویی میکنند.
برای مطالعه نوشته های نویسنده متمنی است لینک زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
روزی نیست که به پایان برسد و خبری از خشونت در شکل های مختلف در صدر خبرها قرار نگیرد. زندگی روزمره در جهان امروز در سطوح خرد، میانه و کلان؛ آمیخته با گونههای مختلف خشونت / خشونت ترکیبی است.
خشونت پدیدهای ایستا نیست و در حال تغییر شکل و ماهیت در یک چرخه دینامیک و پویاست. خشونت های نوپدید و کمتر پژوهش شدهای نیز وجود دارد مانند:
خشونت غذایی ، رسانهای، ایدئولوژیک، مجازی یا سایبری، محیط زیست، حیوانات ، بدن، درمانی، شغلی، هنری و ادبی، وخشونت در قالب عشق.! و متاسفانه به جایی رسیده ایم که باید اعتراف کنیم؛ گونههای متنوع خشونت و استمرار آن، هویت و ماهیت جوامع انسانی را تهدید میکند! و قربانیان چنین وضعیتی همه هستند زن، مرد، بچه و بزرگ، اما زنان بیشترین قربانیان اند.
آمارهای سازمان ملل نشان میدهند که هر ۱۰ دقیقه یک زن در دنیا به دست یکی از اعضای خانوادهاش کشته میشود( سلامت نیوز/ آبان ۱۴۰۳).
آخرین اطلاعات مرکز آمار ایران نشان میدهد، در بهار سال ١۴٠٣ درمجموع ۱۶ هزار و ۲۶۴ نفر بهدلیل همسرآزاری توسط سازمان پزشکی قانونی معاینه شدهاند که از این رقم ۱۵ هزار و ۷۶۴ مورد ـ یعنی ۹۶ درصد ـ آن به زنان اختصاص داشته و میتوان گفت که زنان بازماندگان اصلی خشونتهای خانگی و همسرآزاریاند (همان).
بخش زنان سازمان ملل در گزارشی تازه نوشته، تخمین زده است که ۷۳۶ میلیون زن - تقریباً از هر ۳ نفر ۱ نفر - حداقل یکبار در زندگی خود مورد خشونت فیزیکی یا جنسی یا هر دو قرار گرفتهاند(همان).
حدود ۱۵ میلیون دختر نوجوان در سراسر جهان، رابطه جنسی اجباری را تجربه کردهاند. براساس دادههای ۳۰ کشور، تنها یک درصد از آنها تاکنون بهدنبال کمک حرفهای بودهاند( همان)
بر اساس گزارش موسسه موقوفه های مذهبی در« دهوک - کردستان عراق» در ماه اوت سال ۲۰۱۴، ۶ هزار و ۳۸۹ مرد و زن ایزدی به اسارت در آمدند یا کشته شدند که از میان آنها ۱۹۳۴ زن و دختر ایزدی هنوز در اسارت داعش هستند. این نسل کشی در تابستان سال ۲۰۱۴، شنگال (سینجار) را در مرکز توجه جهانیان قرار داد. قتل عامی که قربانیان آن عمدتا زنان و کودکان ایزدی بودند. داعش زنان زیادی را هم به بردگی گرفت. زنانی که بعد از فرار نیز تاکنون از شوک ناشی از شکنجه های روانی و خشونت رنج میبرند ( همان، ۲۰۱۹).
سازمان پزشکان بدون مرز میگوید که بیش از ۶۷۰۰ نفر از مسلمانان روهینگیا یک ماه پس از آغاز خشونتها در ماه اوت ٢٠١٧ در میانمار کشته شدهاند. حداقل ۹ هزار روهینگیایی در میانمار جان خود را از دست دادند. ۷۳۰ مورد آنها مربوط به کودکان زیر ۵ سال بوده است( همان، ۲۰۱۷).
قتل زنان زخمی کهنه و جهانی است؛ فقط در آمریکا طی یک دهه گذشته بیش از ۳۰ هزار زن به قتل رسیدهاند و ۷۰٪ قتلهای زنان در کشورهای با درآمد بالا، در همین کشور رخ داده است.
اما آنچه این فجایع را از یک حادثه فردی به بحران مشروعیت نظامها تبدیل میکند، فقط تعداد قربانیان نیست، بلکه واکنش ساختار سیاسی و اجتماعی به آنهاست. حتی اگر رسانهها سریع خبر را منتقل کنند و حکومتها تلاش کنند شفاف باشند، تا زمانی که قوانین بازدارنده کافی وجود نداشته باشد و حمایت واقعی از زنان نهادینه نشود، جامعه این فجایع را نشانهای از ضعف یا بیتفاوتی ساختار حاکم میداند.
در دنیای مدرن در کشورهایی که به کنوانسیون استانبول پیوستهاند قوانین رنگ و بوی دیگری دارد و زنکشی قتل عمدی حساب میشود که مجازاتش آنقدر هست تا تعداد خاطیان را کمتر کند. در ایران اما دولت و نظام قضایی متهم به دخیل بودن در خشونت ساختاری علیه زنان هستند با این ادعا که با اهمال از وظیفهشان در پاسداشت جان هریک از شهروندان. در حقیقت از منظر آنان نیز زنان شهروندان درجه یک نیستند که جانشان مهم باشد.
لایحه صیانت از زنان در روزهای اخر دولت روحانی به مجلس رسید آنهم با جرح و تعدیلهای بسیار و حذف ۴۰ ماده و تعریف خشونت علیه زنان توسط قوه قضاییه که آنهم به تصویب نرسید. دولت پزشکیان نیز لایحهای از قرار تقدیم مجلس کرده است که گرچه تعریف خشونت علیه زنان در آن نوشته شده، اما بررسی شکایت را به جای دادگاه به شورای حل اختلاف سپرده که ضمانت اجرایی ندارد.
ماده ۶۱۲ قانون مجازات اسلامی درباره تشدید مجازات پدر در صورت قتل فرزند است که پیشتر برای بررسی به مجلس فرستاده شده بود و به ماده رومینا معروف است. این نام از «رومینا اشراقی»، دختر نوجوانی که به دست پدرش به قتل رسید، برگرفته شده است.
این لایحه در حالی هنوز میان مجلس و دولت بلاتکلیف مانده که کارشناسان یکی از علتهای افزایش خشونت علیه زنان را خلأ قانونی و نبود بازدارندگی کافی میدانند.
زهرا بهروز آذر معاون امور زنان رئیس جمهوری اوایل اردیبهشت ١۴٠۴ خبر داده بود که به دلیل تغییرات «هویتی و ماهوی» لایحه منع خشونت علیه زنان از مجلس شورای اسلامی پس گرفته میشود. او پس از جلسه روز هفتم خرداد ١۴٠۴ هیات دولت به خبرنگاران گفت:«با وجود مصوبه دولت مبنی بر استرداد لایحه، به دلیل همکاری نمایندگان، استرداد لایحه را متوقف کردیم.»
🌺 برای مطالعه نوشته های نویسنده لطفاً لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
Http://r-pishdar.blogfa.com
https://eitaa.com/joinchat/1887896129C490688133a
https://t.me/raoufpishdar
*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
قاتل «الهه حسین نژاد» دختر اسلامشهری را پلیس دستگیر کرده است. قوه قضائیه تحت فشار افکار عمومی است که قاتل را سریعاً محاکمه و مجازات کند.
حکم دادگاه هر چه باشد که سخت ترینش اعدام قاتل خواهد بود، نافی انبوه سوالات جامعه از کارگزاران حکومت از قوای سه گانه، پلیس و هر نهاد ذی مدخل نیست که چرا به اینجا رسیده ایم، چه غفلت هایی صورت گرفته و مسئولیت آن با کی است؟ که مطابق با آمار درخشونت و آسیب های اجتماعی از مرز خطر هم گذشته ایم!
جامعه ای که در آن برای یک گوشی تلفن همراه، یا لب تاپ قلب انسان هایی را می درند. جامعه ای که در آن گردن بند زن بارداری را در نهایت قساوت می ربایند، دارایی پیرزن و پیرمردی را خفت می کنند ، در پشت چراغ قرمز گوشی از دستت می دزدند، کسی جرات نمی کند تنهایی از کوچه ای عبور کند، با صدای موتوری که راحت در خیابان و پیاده رو جولان می دهند قلبت فرو می ریزد، و کلی مورد مشابه ، جامعه خطرناکیست! بدتر از آن هم جامعه ایست که با یک مجازات مشکل را حل می کند و منتظر می ماند برای فاجعه بعدی تا فقط قاتلش را مجازات کند! بی آنکه آنانی که باید جواب دهند! پاسخ دهند : کی این جامعه تغییر می کند؟ کی امنیت زنان حاشیه نشین تامین میشود ؟کی فشار وحشتناک اقتصادی آدم ها را دچار بی رحمی نمی کند؟ کی موضوع تفاضل دیه حل می شود؟ و دهها سوال دیگر!
در همان روزهایی که الهه مفقود شد، واقعه دیگری در تهران رخ داد که مغفول واقع شد و تنها در حد خبری به آن پرداخته شد و آن قتل مرد میانسالی به دست ۶ دختر نوجوان با چاقو کشی و در نهایت قساوت و خشونت بود.
اگر زنگ خطر آسیب های اجتماعی را دست کم چند سال پیش که قمهکشی دختر نوجوانی به نام «هلیا» با قمه نیم متری در روز روشن و در پارکی در جنوب تهران با فیلم و عکس در رسانه های اجتماعی پر بیننده شد، هم مسئولین و جامعه شنیده بود، امروز به اینجا نمی رسیدیم.
سال ۱۳۹۳ در یادداشتی برای ایرنا و روزنامه «اعتماد» وبه استناد آمارهای رسمی از پزشکی قانونی و وزارت آموزش و پرورش و چندین نهاد مسئول و متولی در شناخت و علاج آسیب های اجتماعی نوشتم و مقامات هم اذعان کردند که چون « برنامه نداشتیم ، جوانان خشن شدند.»
از آن سال تا به حال، آمارها روایتی تاسف بارتر از افزایش نرخ آسیب های اجتماعی در کشور می دهد ، آمارهایی که می گوید : در خشونت و آسیب های اجتماعی از مرز خطر هم گذشته ایم .
آسیب های جوانان مان زیاد شده، در تهران از هر ۵ ازدواج نزدیک به ۳ ازدواج در ۵ سال اوّل زندگی مشترک زوجین به طلاق منجر می شود، ٧٠ درصد مطلقه ها زیر ٣٠ سال هستند و حداقل ١١ میلیون جوان مجرد داریم که بسیاری از آنها را باید به لحاظ سنی مجرد قطعی به حساب بیاوریم . بی میلی به ازدواج افزایش یافته، خشونت یكی از مسائل اصلی جوانان است و بسیار شان كم شكیبا شده اند.سن اعتیاد و فحشا کاهش یافته و فقر اقتصادی به تهدیدی جدی برای امنیت عمومی مبدل شده است .
طبق آمار وزارت بهداشت که بارها و بارها در روزنامه ها منتشر شده است ، بیماری های روحی و روانی درجامعه به بیش از ٢٣ درصد رسیده است. آمار روی سایت سازمان پزشکی قانونی و در دسترس همه می گوید که بطور معمول ماهیانه نزدیک به ۶۰ هزار پرونده «نزاع» به سازمان پزشكی قانونی ارجاع شده است. این آمار صرفاً به تعداد پرونده ها اشاره دارد. اگر قبول كنیم كه هر پرونده ای حداقل دو طرف شاكی و متشاكی دارد، و بسیاری از درگیری ها به دلایلی چند به پزشكی قانونی ارجاع نمی شود، آن وقت در می یابیم كه چقدر و چه تعداد از مردم درگیر مسائلی شده اند و می شوند كه از آنها انتظار داریم با سلام و صلوات آن را «مدیریت» كنند.
گزارش سازمان پزشكی قانونی می گوید كه آستانه تحمل مردم و به خصوص جوان ها پایین آمده و آنها خیلی زود سرهر مساله ای مانند جای پارك ماشین، بوق زدن و اتفاقاتی كه به سادگی می شود با یك لبخند و حتی یك عذرخواهی ساده آن را ختم به خیر كرد، به درگیری و نزاع می پردازند.
من فقط اعلان خطر می كنم ، فكر می كنم در مقام یک معلم جامعه تا این حد صلاحیت دارم.
بحث درباره موضوع را به كارشناسان و صاحبنظران می سپارم و امید دارم آنها موضوع خشونت در جامعه را که یک مساله چند بُعدی است به طور جدی و به دور از شعار و جوزدگی، به عنوان یك وظیفه و رسالت اجتماعی به بحث بگیرند و راه چاره بیابند.
🌺 برای مطالعه نوشته های نویسنده لطفاً لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
Http://r-pishdar.blogfa.com
https://eitaa.com/joinchat/1887896129C490688133a
https://t.me/raoufpishdar
*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
دکتر کمال خرازی مدیرعامل وقت ایرنا، یکی دو روزی بعد مراسم ، نامه ای تشویقی برای من و همه ی کسانی که مراسم را پوشش دادند، نوشت و چند هفته بعد هم یک ماموریت خارجی چند روزه به من دادند.
ساعتها ایستادن در زیر آفتاب سوزان باعث کم آبی بدنم و آفتاب زدگی شدید شد و همان شب در یک حالت شوک به درمانگاه منتقل شدم که علاوه بر تزریق سُرم، قسمت های وسیعی از سر و صورت و دستهایم را کِرم سوختگی مالیدند و پزشک دستور به دو، سه روزی استراحت تا بازیابی توانم داد.
پوشش خبری مراسم در حرم مطهر امام که بنای آن بتدريج شکل می گرفت، از روز بعد تدفین برای روزها تا اربعین رحلت، و بعد همه ی سالگردها تا روزی که در ایرنا بودم - بیش از ٢۵ سال - به عهده گروههای خبری اجتماعی و گزارش و یک سالی نیز ایرنا استان تهران با کمک دیگر گروههای خبری سازمان بود که خادم ایرنا و همکارانم در آنها بودم.
دست گرم و صمیمی همکارانم را برای سال ها تلاش و همکاری صمیمانه و بی توقع و بی منت و متعهدانه می فشارم و به آنها افتخار می کنم.
🌺 برای مطالعه نوشته های نویسنده لطفاً لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
Http://r-pishdar.blogfa.com
https://eitaa.com/joinchat/1887896129C490688133a
https://t.me/raoufpishdar
*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
چهاردهم خردادماه - خلبان ساعتچی ابتدای صبح یک هلی کوپتر جت رنجر که به غير از خلبان ها امکان نشستن دو نفر دیگر را داشت به من و علی فریدونی خبرنگار عکاس ایرنا داد.
ما با این هلی کوپتر از فراز مسیرهای اصلی در نظر گرفته شده برای تشییع پیکر امام چند باری عبور کردیم و دوری هم روی ساختمان خبرگزاری جمهوری اسلامی زدیم.
آنچه می دیدم را از همان بالا مستقیم گزارش می کردم و استاد کمیلی زاده ضمن مکتوب کردن، روی خروجی های مورد نظر می داد.
از مصلا تا بهشت زهرا (س) مسیرها پوشیده از جمعیت بود. این بزرگترین تشییع یک چهره سیاسی و مذهبی در طول تاریخ بود . حتی بیابانهای اطراف بهشت زهرا هم پُر بود از جمعیتی که رو بسوی بهشت زهرا(س) داشتند.
برفراز ترمینال جنوب علی فریدونی از خلبان خواست تا لحظه ای به دوربین او نگاه کند تا عکسی به یادگار حین پرواز بگیرد. وقتی گفت : کاپیتان اینجا را ببین، نمی دانم چه شد که هلی کوپتر لحظه ای دچار حالت سقوط گردید ولی زود مهار شد.
فریدونی عکسی هم از من در پرواز گرفت که در پیوست این نوشته آورده ام.
بعد از پرواز، به بالای سکویی که صدا و سیما برای استقرار دوربین هایش مشرف به مراسم نصب کرده بود، رفتم، ساعتی از آنجا مشاهداتم را گزارش کردم و این بار که پائین آمدم به هر شکل که بود خودم را به جایگاه اصلی مراسم رساندم که در آنجا مرحوم محمود مرتضایی فر(معروف به وزیر شعار) و حجتالاسلام علی اکبر ناطق نوری با شعارهای انقلابی و تکبیر گویی سعی می کردند جمعیت را مدیریت کنند.
هلی کوپتر حامل پیکر امام که فرود آمد، به شکلی که خلبان ساعتچی گفت ، جمعیت ابتدا صفوف پاسداران را که وظیفه جلوگیری از نزدیک شدن جمعیت به قبر را داشتند بر هم زدند و در همین لحظه ها تابوت روی دست جمعیت افتاد.
از جایگاه مرحوم مرتضایی فر و آقای ناطق نوری و دیگران، جمعیت را تشویق می کردند که تابوت را به سمت جایگاه روی دستها ببرند و پاسداران هم با هر وسیله ای سعی در متفرق کردن جمعیت از کنار تابوت را داشتند.
در این میان دیدم دستهایی به سمت کفن امام رفت تا تبرک جویی کنند و لحظه ای گوشه ای از پیکر مطهر را دیدم و گوشه ای از کفن باز شد.
پیکر به هر ترتیب به جایگاه منتقل شد و بسیار سریع به هلی کوپتری که موتور هایش روشن بود، انتقال یافت و هنوز پیکر کاملا به داخل هلی کوپتر منتقل نشده و بیرون بود ( در عکس و فیلم ها دیده می شود) که خلبان هلی کوپتر را با مهارت تمام از میان جمعیت بلند کرد. و بسوی جماران برای تجدید کفن رفت.
درمراسم اعلام شد که پیکر بعدا به خاک سپرده خواهد شد تا شاید از فشار جمعیت کاسته شود ولی مدیریت کردن چنین جمعیتی اصلا امکان پذیر نبود.
این مراسم تشییع را همان ابتدای شروع، خبرگزاری های بین المللی نوشتند که بزرگترین تشییع تاریخ است.
هلی کوپتری که پیکر امام را به جماران برده بود، ساعتی بعد بازگشت با این تفاوت که اینبار پیکر مطهر را بر عکس دفعه اول که روی برانکارد مانندی بود ،داخل تابوتی محکم و فلزی گذاشته بودند.
به هر شکل که بود هلی کوپتر فرود آمد. اینبار پاسدارها با توجه به تجربه قبلی پرشمارتر کریدور درست کردند و با هر زحمتی که بود، پیکر را به کنار قبر بردند و مراسم تدفین شروع شد.
آنچه از ابتدا تا انتها و حتی تا به امروز از آن بی خبرم چگونگی خارج کردن میهمانان رسمی ، سفرا و شخصیت ها از میان آن جمعیت انبوه بود که برایشان در نزدیکی قبر! خیلی پروتکلی صندلی چیده بودند تا شاهد مراسم باشند.
بلافاصله بعد تدفین، کانکسی سنگین روی قبر گذاشتند و گروهها و هیاتها به عزاداری پرداختند.
هیاتهای مردمی زیادی از گوشه و کنار کشور و کشورهای دور و نزدیک در مراسم شرکت کرده بودند که هر یک به سبک و سیاق خود عزاداری می کردند.
پوشش خبری مراسم تا جابجایی با تیم بعدی تا نیمه شب با ما بود. ساعت نمی دانم چند بود که به ما اجازه داده شد به ایرنا بازگردیم و تیم جدید ادامه کار را برعهده گرفت.
💠 ادامه دارد.
🌺 برای مطالعه نوشته های نویسنده لطفاً لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
Http://r-pishdar.blogfa.com
https://eitaa.com/joinchat/1887896129C490688133a
https://t.me/raoufpishdar
*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
ادامه صحبت از قسمت چهارم - ما منطقه تدفين را يک مربع فرض کرديم با يک جمعيت فوق العاده، خب جمعيت ايستاده بود و جايى نبود که هلى کوپتر بنشيند. ديديم بايد مردم را متفرق کنیم، اين تدبير را ريختيم و گفتيم چهار فروند مى شویم و يک چهار ضلعی درست می کنیم حول محل دفن. برنامه اين شد که اولاً همه با هم بلند شوند و همه با هم نزديک بشوند به جمعيت که جمعيت اینطور از پايين چهار تا هلی کوپتر می بیند با فاصلههای زمانی که خيلى دقيق اين رعايت شده بود، داخل هر کدام يک تابوت خالى بود. بعد هلی کوپتر اصلی که شماره يک بود و قرار بود سرهنگ امينی خلبانش باشد، حامل پيکر مطهر امام بود و درست در لحظهای که جمعيت به سمت هلى کوپترهای ديگر متفرق شد، کنار قبر فرود آمد و بلافاصله پيکر مطهر را بيرون آورده و سريع بلند شدند، يعنى نگذاشتند کار ديگرى بشود.
خلبان امينی : همزمان با اعلام خبر رحلت امام (س) ماموريت ما نيز آغاز شد و تمام نيروها براى هرچه بهتر انجام شدن اين مراسم دست به دست هم دادند. اما در اين بين نقشى که نيروى هوایی بر عهدهداشت ،کمى متفاوت بود. هنوز برخى از مردم از رحلت حضرت امام (ره) خبر نداشتند که ما از جماران به مکانى در حوالی بهشتزهرا (ره) امروزى رفتيم. يکى از مسئولان که روحانى نيز بود در آن مکان حضور داشت و منتظر ما بود. از قبل مکانى را براى فرود هلى کوپتر ما آماده کرده بودندکه در ميان هکتارها علفزار و مزارع جنوب تهران بود.
بعد از بازديد از آنجا به جماران بازگشتيم. اندکى بعد قرار شد يادگار امام (ره ) را نيز براى بازديد آن مکان ببريم. بعد از گذشت چند ساعت که مجدد به همراه مرحوم سيداحمد خمينى بازگشتيم، با صحنه عجيبی مواجه شديم و آن اينکه تمام آن مزرعههای چندين هکتاری صاف و مرتب شدهبود.
روز مراسم تشييع شرايط بسيار در اندوه و سختى بود و مهم اين بود که ما بتوانيم وظيفه مان را انجام بدهيم. در حقيقت ما خيلي دوست داشتيم که به عنوان خلبان در خدمت حضرت امام (ره) و خانواده ايشان باشيم نه آنکه حامل پيکر ايشان براى تدفين باشيم. مسئله ديگر، موضوع امنيت و تخصص و مهارت بود.
بايد بگويم که ما نمی توانیم عاطفى باشيم. رعايت مقررات پروازی ، مهارت و تخصصهاي پروازی و از همه مهمتر انضباط و رعايت سلسله مراتب از اصول جدايي ناپذير کار پروازی است و اين ويژگی ها در همه ی پرسنل پروازی اعم از خلبان و فنى وجود دارد. واقعا خيال می کردیم خواب می بینم ، هر طرفى را که نگاه می کردیم، جمعيت بود.
💠 ادامه دارد.
🌺 برای مطالعه نوشته های نویسنده لطفاً لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
Http://r-pishdar.blogfa.com
https://eitaa.com/joinchat/1887896129C490688133a
https://t.me/raoufpishdar
*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
روز دوم را هم میان گرما و خاک شروع کردم. هر ساعت از مراحل پیشرفت کارها گزارش می دادم و دیگر علنی شده بود که پیکر امام در بهشت زهرا(س) دفن خواهد شد.
تا غروب کُلی از کارهایی که می شد،خبر دادم. به زیارت شهدا رفتم و گزارش مفصلی هم از آنجا و حال و هوای خانواده محترم شهدا و زائران در آن گلزار دادم.
بچه های سپاه غذا آوردند ولی نگرفتم، میل نداشتم، در گرمای کشنده آنقدر آب خورده بودم که میل به چیزی نداشتم.
دم غروب از مدیر خبر کسب تکلیف کردم که چه کنم؟که شجاع نوری گفت : تو برو خانه، من می یام و هستم . با بیسیم در تماسیم!
صبح زود میانه راه بهشت زهرا(س) مدیر خبر را پیج کردم که کجای بهشت زهرا(س) است بروم پیش او!
بعد یکی دوبار جواب داد:من اداره ام!
برای مراسم تدفین هر یک از نهادها و سازمانهای مسئولیت دار برنامه ویژه ای تدارک دیده و با تمام امکان پای کار آمده بودند.
مطابق با آخرین هماهنگی صورت گرفته میان نیروهایی که در ایرنا پوشش مراسم را بر عهده داشتند ، سردبیری خروجی نهایی با استاد بهمن کمیلی زاده بود و من و تیم گروه گزارش در آرامستان مستقر می شدیم و پوشش مسیرها و سطح شهر با دیگر گروههای خبری بود و واحدهای عکس و فیلم همراه گروهها می شدند و عده ای از آنها نیز مستقل به عکاسی می پرداختند .
پوشش شایسته و دقیق و همه جانبه این مراسم، تکلیف و آزمون بزرگ حرفه ای برای ایرنا بود.خدا را شکر با تأیید ها و تشویق هایی که بعد از عالی ترین نهادهای کشور دریافت کردیم، شاکریم وظیفه ای مقبول انجام داده ایم.
خلبان «محمد ساعتچی»فرمانده یگان هوایی کمیته انقلاب اسلامی و فرمانده خلبانان هلی کوپتر هایی که کار انتقال پیکر امام (ره) برای تدفین را برعهده داشتند، همسایه من در مهرشهر کرج بود و بین ما سالها رفاقتی مسجدی بود. خلبان ساعتچی در زلزله رودبار هم لطف بزرگی در انتقال ما به محل کرد که روزی در خاطراتم خواهم نوشت.
آنچه در عملیات مراسم ارتحال امام رخ داد را او چنین تعریف کرده است :
يگان هوایی کميته انقلاب اسلامی جمعى فرماندهى کميته ، همانند فرمانداری و ژاندارمری سابق زير نظر وزارت کشور قرار داشتند؛ بنابراين از حيث کارى و ماموريتهای محوله با وزارت کشور در ارتباط تنگاتنگ و همکارى فوق العاده بودند.
بعد از رحلت امام خمينى (ره) با تيم پرواز تماس گرفتند و اعلام کردند شما صبح به محض اينکه امکان پرواز داريد، بياييد در جماران مستقر شويد که ما امکان استفاده از وسيله را داشته باشيم. صبح آن روز حاج احمد آقا و بقيه مسئولان آمدند و رفتيم بهشت زهرا(س) براى تعيين مکان دفن اين فضا را و در حقيقت از همينجا عمليات ارتحال امام براى ما شروع شد.
روز تدفین ١۴ خرداد -ابتدا جابه جايى پیکر حضرت امام (ره) با يک خودروی يخچال دار اتفاق افتاد، اما همه ی مردم هيجانی بودند و آنجا يک فروند هلی کوپتر نيروى هوایی پيکر را از ماشين گرفت و به محل دفن برد. آنجا هم برادران پاسدار سپاه و کميته انقلاب اسلامى خودشان دو رديف کانکس گذاشته بودند اطراف قبر تا جمعيت سرازير نشود، اما ميزان علاقه آنها به امام و اينکه دلشان مى خواست براى بار آخر امام را ببينند، باعث شد نظم مراسم به هم بخورد و مردم که پشت کانکسها بودند آنها را کنار زده و به سمت محل دفن امام هجوم آوردند. آنجا هلی کوپتر نشسته بود تا پيکر امام را از داخل آن به محل دفن منتقل کنند ولى مردم اجازه ندادند اين اتفاق بيفتد و همانطور که در عکس و فيلمها می بینید به گونهاى شد که نتوانستند پيکر را منتقل کنند و حتى بخشی از کفن حضرت امام پاره شد. دوباره به ما گفتند شما پيکر امام (ره) را به جماران منتقل کنيد که کفن عوض شود. ما امام را به جماران منتقل کرديم.
در بازگشت مجدد به بهشت زهرا (س) ما منطقه تدفين را يک مربع فرض کرديم با يک جمعيت فوق العاده،خب جمعيت ايستاده بود و جايى نبود که هلى کوپتر بنشيند ديديم بايد مردم را متفرق کرد اين تدبير را ريختيم و گفتيم چهار فروند مى شویم و يک چهار ضلعی درست می کنیم حول محل دفن. برنامه اين شد که اولاً همه با هم بلند شوند و همه با هم نزديک بشوند به جمعيت که جمعيت اینطور از پايين چهار تا هلی کوپتر می بیند با فاصلههای زمانی که خيلى دقيق اين رعايت شده بود، داخل هر کدام يک تابوت خالى بود. بعد هلی کوپتر اصلی که شماره يک بود و قرار بود سرهنگ امينی خلبانش باشد، حامل پيکر مطهر امام بود و درست در لحظهای که جمعيت به سمت هلى کوپترهای ديگر متفرق شد، کنار قبر فرود آمد و بلافاصله پيکر مطهر را بيرون آورده و سريع بلند شد، يعنى نگذاشتند کار ديگرى بشود.
💠 ادامه دارد.
🌺 برای مطالعه نوشته های نویسنده لطفاً لینک زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
فضای محوطه پر از خاک بود و سروصدای ماشین آلات ساختمانی روی مغز و اعصاب آنهم در آن شرایط روحی خاص، فشار مضاعف می آورد.
وسیله ارتباطی من با سازمان، یک بیسیم موتورلا بود که بُرد لازم را داشت و من راحت می توانستم با آن خبرها را به اتاق خبر بدهم. تنها عیب بیسیم من قدیمی بودن آن و ضعیف بودن باتری اش بود و باید زود به زود آنرا شارژ می کردم که در آن میانه خاک و خُول ممکن نبود.
توجه دارید که در آن زمان اینترنت از حیث دسترسی و امکانات جنبی در وضعیت امروزی نبود و در ایران تجاری نشده بود.
به مصداق جوینده یابنده است، پس از گشتن های زیاد، در یکی از آن مقبره های خصوصی دور دست، پریز برق یافتم و تا غروب یکی دو باری دستگاه را شارژ کردم. ان شاء الله اموات مدفون به آن رضایت داشته باشند!
با غروب آفتاب، مانده بودم شب چکار کنم، برگردم اداره و مثل شبهای جنگ شهرها تو نماز خانه بخوابم ، بروم خانه ام که آن موقع گوشه ای از مهرشهر کرج بود و خیلی دور! از مدیر خبر نظرش را گرفتم که: بله! همانجا باشی بهتر است، هر لحظه ممکن است خبری باشد، مقامات برای بازدید بیایند و خلاصه، بمان!
اول شب بچه های مهندسی سپاه یک ظرف غذا به من دادند، شام! : استاد! ببخشید امشب تصادفی داشتیم!
حالم بهم خورد، غدا کباب کوبیده بود. روزهای بعد شنیدم که اگر غدایشان کباب برگ باشد می گویند سکته ای!
غذاهای خورشتی را نمی دانم، چی می گفتند، فرصت امتحانش هم نشد.
این عبارتها ادامه ادبیات جنگ تحمیلی بود که ریا کردید؟ یعنی، غذا خوردید ؟
من کار تدریس دانشگاهی را با دانشگاه امام حسین (ع) شروع کردم از این رو آنهایی که من را می شناختند بیشتر تحویل می گرفتند و آنهایی هم که آشنا نبودند، سلام و علیکی می کردیم و رفیق می شدیم.
این بار که ناچار شدم برای شارژ بیسیم به آن مقبره خصوصی بروم ، ساعت از نیمه شب گذشته بود. ماشین آلات و کارگران و مهندسان بسرعت کار می کردند و گرد و خاک مفصلی در هوا پخش شده بود و کسی هم نبود که در آن دل سیاه شب توی قبرستان همراهی ام کند، دلم به همان کارگرها گرم بود! و به علاوه خوابم گرفته بود و نمی دانستم چکار کنم، نه رختخوابی نه تختخوابی ، دار و ندارم، فقط یک بیسیم! بود و لباس تنم که هر دو حکم ناموس سرباز را داشت. چیزی هم اگر می خواستم حتی اگر حاضر بودم پول زیادی هم برای آن بدهم، نبود.
گوشه اتاق منتظر شارژ شدن گوشی نشسته بودم که چرتم عمیق و عمیق تر شد، هر چقدر هم دل شیر داشته باشی! شب توی قبرستان، آدم دچار وهم و خیالات می شود.
هر نوری، صدایی حتی اگر به واقع وجود نداشته و فقط تصور می شد، توی دلم یک حسی را به حرکت در می آورد شما اسمش را بگذارید ترس!
با صدای اذان که از نزدیکی ها می آمد از خواب بیدار شدم. سریع و به حالت دویدن نزد بچه های مهندسی رفتم. اصلا به رویم نیاوردم که شب با چه ترسی توی آن مقبره خوابم برد. نماز صبح را خواندم و دوباره : ایرنا، اتاق خبر!
حالا دل و جرأت بیشتری پیدا کرده بودم. حس می کردم یک شب خوابیدن در قبرستان به من شهامت زیادی داده است، به آن مقبره خصوصی هم حس تعلق پیدا کرده بودم.
برای شارژ گوشی که دوباره رفتم سنگ قبری را گوشه ای که شب آنجا خوابم برده بود، دیدم. قبر حاجیه خانم محترمی بود که از اسمش و موقعیت داشتن مقبره خصوصی خانوادگی و مشخصات دیگر معلوم بود از پولدارها و تهرانی اصیل و از بزرگان بوده و با بزرگان رفت و آمد داشته که ٩٠ و چند سالگی از دنیا رفته است.
چه آن زمان و چه بعد که داستان خواب رفتنم در قبرستان را یا خودم گفتم و یا شنیدن، هنوز هم از حال و احوال آن مرحومه می پرسند و سر به سرم می گذارند که : اگر نگی! ما خواهیم گفت که فلانی رفته بود یکجایی! و شب هم آنجا خوابید!
💠 ادامه دارد.
برای مطالعه نوشته های نویسنده لطفاً لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
Http://r-pishdar.blogfa.com
https://eitaa.com/joinchat/1887896129C490688133a
https://t.me/raoufpishdar
*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
با اعلان خبر ارتحال امام (ره) ایران یکپارچه سیاه پوش شد و صدای تلاوت قرآن از مساجد پخش می شد. تهران برای یک تشییع تاریخی آماده می شد.
در اطلاعیه رسمی دولت ۴٠ روز اعلان عزای عمومی شد و رادیو و تلویزیون برنامه های عادی اش را که ساعتی قبل از اعلان خبر رحلت امام با پخش قرآن متوقف کرده بود، ادامه نداد و به پخش قرآن و مرثیه و موسیقی ویژه آیین های عزاداری پرداخت.
پیکر امام در داخل یک سردخانه شیشه ای در مصلای تهران برای ادای احترام عموم قرار داده شده بود و ما در خبرگزاری جمهوری اسلامی با اعزام چند گروه خبری به مصلا آن مراسم را پوشش می دادیم.
اولین و بیشترین موضوعی که درباره آن بعد از رحلت امام صحبت می شد، محل دفن بود. این موضوع حتی میان سران مملکت نیز مورد بحث بود.
در این باره دو موضوع باید مورد توجه قرار می گرفت؛ نخست علاقه و احترام فوقالعاده امام به شهدا و دوم این مهم که او رهبر انقلاب اسلامی بوده، که یک نظام جدیدسیاسی را در ایران بنیان نهاده است و از این رو یک سمبل ملی است و آرامگاه او باید در دسترس عموم علاقه مندان و محلی برای برگزاری آیین های رسمی، ملی و دینی باشد.
صحبت از حرمین مقدس در مشهد و قم می شد که با دو استدلال بالا به علاوه دلایل دیگر که بیشتر منتج از نظرات بالا بود، رد شد.
من خبرنگاری بودم که هم در مجموعه ای وابسته به نخست وزیری کار می کردم و قبلش هم مدیر رادیو و تلویزیون بودم و گاهی همچنان به آن رفت و آمد می کردم، و بعد از ظهرها هم در خبرگزاری جمهوری اسلامی شیفت می رفتم.
طهماسب مظاهری معاون نخست وزیر و رئیس بنیاد مستضعفان به من خبر داد که حاج احمد آقا و سران مملکت با عنایت به همه ی ملاحظات و وصیت نامه امام، تصمیم بر تدفین امام در بهشت زهرا(س) و در نزدیکی گلزار شهدا گرفته اند و بنیاد با در اختیار داشتن امکانات فنی و مهندسی همراه با ارگانهای ذیربط ، ماموریت یافته تا محوطه در نظر گرفته شده را آماده سازی کند.
این محوطه گندم زار بود و با فاصله ای چند ده متری ، ردیفی از مقبرهها در اتاق های خصوصی وجود داشت.
با کسب رضایت صاحبان گندم زار، کار خرید زمین انجام شد و بولدوزر ها و ماشین آلات دیگر، کار تسطیح زمین را شروع کردند.
خبر دفن امام در بهشت زهرا (س) تا این مرحله محرمانه و خصوصی قرار بود باشد.
علیرضا شجاع نوری مدیر خبر ايرنا بود. در گوشی خبر را به او دادم و همان جا و لحظه قرار شد به بهشت زهرا(س) بروم و گزارش میدانی بدهم تا در خروجی های غیر منتشره ایرنا اطلاع رسانی شود.
💠 ادامه دارد.
🌺 برای مطالعه نوشته های نویسنده لطفاً لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
Http://r-pishdar.blogfa.com
https://eitaa.com/joinchat/1887896129C490688133a
https://t.me/raoufpishdar
*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
خرداد ماه ١٣۶٨ شایعات از حال و احوال و سلامتی رهبر انقلاب امام خمینی (ره) یواش یواش از حالت درگوشی خارج می شد و می شنیدیم که بیماری گوارشی و ناراحتی قلبی ایشان تشدید شده است. پزشکان تلاش می کنند ولی امید زیادی نیست و همه دل به معجزه و شفا بسته اند.
امام خمینی(ره) از زمان ورود به ایران و استقرار در قم بارها دچار حملات و عوارض قلبی شدند، اما جدیترین حملهای که به ایشان دست داد مربوط به تاریخ سوم بهمن ماه سال ١٣۵٨ بود. ایشان در صبحگاه دچار حمله قلبی شدند و برای مداوا تحت نظر پزشک به بیمارستان قلب تهران منتقل شدند.
دکتر حسن عارفی از تیم پزشکی درباره نحوه انتقال امام به تهران و نگرانی همسر ایشان در کتاب خاطراتش توضیح مبسوطی داده است.
مرحوم امام پس از ٣٩ روز مداوا در بیمارستان قلب تهران، به توصیه پزشک به قم بازنگشتند تا در صورت نیاز دوباره به بیمارستان منتقل شوند. ایشان موقتاً در منزلی واقع در منطقۀ دربند تهران ساکن شدند و سپس به منزلی که در محله جماران قرار داشت و حسینیه ای متعلق به آیتالله سیدمهدی امام جمارانی در جوار آن بود، نقل مکان کردند.
سید روحالله خمینی، فقیه، عارف و مرجع تقلید ایرانی بود که از سال ١٣۴٠ ه.ش رهبری انقلاب اسلامی علیه نظام شاهنشاهی را برعهده گرفت. دستگیری، تبعید و اقدامات آیت الله خمینی علیه رژیم پهلوی به اوج گیری اعتراضات مردمی در سالهای ١٣۵۶ و ١٣۵٧ه.ش منجر شد که سرانجام پیروزی انقلاب اسلامی ایران را در پی داشت. امام خمینی پس از پیروزی انقلاب نیز رهبری کشور را برعهده داشت، تا زمانی که در سال ١٣۶٨و در سن ٨١ سالگی بر اثر عارضه قلبی و بیماری دستگاه گوارش دارفانی را ترک کرد.
سیر بیماری امام خمینی (ره) از روز اول خرداد ماه سال ١٣۶٨ ه. ش. به طور جدی آغاز شد و تیم پزشکان تصمیم به جراحی دستگاه گوارش ایشان گرفتند. پس از عمل جراحی بیماری درمان نشد و سرانجام امام خمینی در ساعت ٢٢:٢٠ دقیقه روز شنبه سیزدهم خرداد ماه سال ١٣۶٨ به ملکوت اعلا پیوست.
از ساعتها قبل از اعلام خبر درگذشت امام در راهروهای پخش رادیو و اتاق خبر خبرگزاری جمهوری اسلامی (ايرنا) سردبیران و مدیران ارشد در رفت و آمد و تبادل نظر بودند که خبر چگونه اعلام شود.
بدیهی است که در چنین شرایط ویژه ای تدابیر خاصی قبل از اعلان خبر در کشور اعمال می شود و این کار قبل از رحلت با آمادگی هایی که از قبل برای آن برنامه ریزی شده بود، در ابعاد مختلف سیاسی، نظامی، انتظامی و امنیتی و امور معمول جامعه بویژه اقتصادی اعمال شد.
یکشنبه ١۴ خرداد نوبت خبر خواندن ساعت ۷ صبح با مرحوم آقای افشار بود ولی او که شدیدا متاثر بود گفت که نمی تواند خبر را بخواند و لذا محمدرضا حیاتی گوینده رزرو خبر را خواند که :
روح بلند پیشوای مسلمان ورهبر آزادگان جهان حضرت امام خمینی به ملکوت اعلی پیوست...
. مرحوم سید محمود دعایی مدیر موسسه مطبوعاتی اطلاعات در خاطراتش گفته است که خبر را سید محمد خاتمی و به خواست مرحوم سید احمد خمینی نوشت.
💠 ادامه دارد.
🌺 برای مطالعه نوشته های نویسنده لطفاً لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
Http://r-pishdar.blogfa.com
https://eitaa.com/joinchat/1887896129C490688133a
https://t.me/raoufpishdar
*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
نبود توسعه سیاسی و ذیل آن چرخش نخبگان! را باید اصلی ترین موانع توسعه ایران دانست که کشور به صورت تاریخی از آن رنج می برد.
هرم سنی جمعیت ایران نشان می دهد که رهبران موثر جامعه ما که اداره امور را در دست دارند و یا نظرات موثر می دهند، از جمله ١۴ درصد جمعیتی اند که انقلاب اسلامی را دیده و به استقرار آن رای داده اند. با این همه اصرار دارند که همچنان زمام امور را در دست داشته باشد.
بنا بر مقررات تازه بازنشستگی که از فروردین ماه امسال اجرا میشود، برای بازنشستگی لازم است یا ۶۲ ساله باشید یا ۳۵ سال سابقه کار داشته باشید که قریب به اتفاق مدیران ارشد کشور این دو را حتی بیشتر دارند.
روشن است که بخش بزرگی از معضل بزرگ حاکمیت پیرمردان سیاست در کشور ، ریشه در عدم توسعه سیاسی و نهاد سازی دارد. بدیهی است؛ تا وقتی نیروی جامعه مدنی نتواند به تراز نیروی حاکمیت برسد، تا وقتی جامعه مدنی شکل نگیرد، تا وقتی اهداف متناسب برای جنبشها تعریف نشوند، نمیتوانیم به پیشرفت پایداری برسیم. حرکتهای اجتماعی دارای عقبههای تاریخی هستند، گاه بیش از پانصد سال. چنین نیست که با احساسات مقطعی انتظار داشته باشیم نتیجههایی ژرف و ماندگار بگیریم.
ما امروز هیچ راهحل واقع بینانهای برای بحران محیط زیست، برای بحران آب، بحران کشاورزیِ کمثمر و ناترازی های بسیار نداریم، ما امروز برای منابعمان برنامهای نداریم، برای صنعتمان، برای اقتصادمان، برای دانشگاههایمان، برای روابطمان با جهان. ما حتی نمیدانیم اگر ارتباطمان با جهان مثبت شد، از آنها دقیقا چه بخواهیم. ما برای سرمایهگذاران جهانی یا حتی ایرانی، هیچ برنامه و ایدهای نداریم و اینها و هزاران درد دیگر، همه ناشی از عدم توسعه سیاسی است که در آن نهادهای مدنی واقعی شکل نگرفته، روشنفکران وظایف خود را در روشنگری امور انجام نداده و یا شرایط انجام آنرا ندارند و حاکمیت نیز این وضعیت را به جهت عدم الزام به پاسخگوئی ، مطلوب خود می داند.
یکی از نهادهای اصلی حاکمیتی که انتظار می رود در این شرایط حساس و به واقع حیاتی برای کشور و انقلاب به مسائل ورود کند و به اعتبار « خبرگان» بودن، راه حل بدهد، مجلس خبرگان رهبری است حال آنکه از نشست اخیر مجلس خبرگان، نشستی که میتوانست اهمیت بسیار و نتیجهی موثری برای کشور داشته باشد، چیز قابل توجهی بهدست نیامد و فقط دو اظهارنظر مورد توجه رسانهها و افکار عمومی قرار گرفت: یکی « ثروتمندان به داد مردم بیچارهی فقیر برسند. » و دوم «اعضای خبرگان از بیحجابی در عذاب هستند و از رئیس جمهوری خواستند علاجی برایش بیابند. »
با این حال، همین دو حرف نشان میدهد که گرفتاری کشور چیست و چرا امیدی به اصلاح روشها و بهبود امور نیست. این دو حرف، نگاه وارونهای را بازگو میکند که وجود دارد و زیربنای همه ی کجسلیقگی و سوءمدیریتها در کشور است: آنچه باید مدیریت و کنترلش به مردم واگذار شود (مثل حجاب) به تمامی از دولت خواسته میشود؛ و آنچه وظیفهی دولت است و باید بابت کوتاهی و ناتوانی در آن بازخواست شود ( مثل مقابله با فقر و گسترش آن) به گردن مردم انداخته میشود!
اصرار بر این عدم شناخت درست وظیفهی حکومت و وارونگی نشان میدهد که همچنان قرار نیست خطاهای گذشته بررسی شود، عملکردهای غلط اصلاح شود و همچنان با لجاجت بر همان مسیر رفته پافشاری می شود و چنین است که همین دو حرف یکبار دیگر تاکید میکند که امید به آینده و اصلاح خیلی زود است.
🌺 برای مطالعه نوشته های نویسنده لطفاً لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
Http://r-pishdar.blogfa.com
https://eitaa.com/joinchat/1887896129C490688133a
https://t.me/raoufpishdar
*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
دوم خرداد ١٣٧۶، ٢٨ سال پیش، در آلماتی قزاقستان دفتر آسیای مرکزی خبرگزاری جمهوری اسلامی - ایرنا را اداره می کردم.
در جمع ایرانی های کم تعداد آلماتی هر جا می رفتم و با هر کی صحبت می کردم، مشتاقانه اخبار انتخابات ریاست جمهوری را پیگیری می کرد.
سفیر ما در آلماتی ( آن زمان پایتخت قزاقستان که بعدا به آستانه انتقال یافت) موضع مشخصی داشت و از آقای ناطق نوری هم حمایت و هم برایش مستقیم و غیرمستقیم تبلیغ می کرد.
سفرای دیگر ایران در آسیای مرکزی آشکارا تمایل شان را به نامزدها ابراز نمی کردند ولی از صحبت های آنها در تماس ها استنباط می کردم که به آقای خاتمی بی میل نیستند.
شرایط در آلماتی به گونه ای پیش برده شده بود که اطمینان داشتند آقای ناطق نوری در قزاقستان رای اول را خواهد آورد تا آنکه گروهی ورزشکار دو میدانی کار به آلماتی آمد.
در یکی دو روزی که به مسابقات مانده بود چند باری هم برای احوال پرسی و هم دریافت خبر به محل استقرار و تمرین آنها رفتم و هر بار هم می پرسیدند که چه خبری از ایران دارم.
گذشت روز رای گیری - دوم خرداد ١٣٧۶ - رسید. ورزشکاران هم رای خودشان را دادند و در پایان ساعت رای گیری نتیجه برعکس نظر سفیر، آقای خاتمی بود. از ایران هم از پیشتازی آقای خاتمی خبر می رسید.
هنوز رای گیری در ایران پایان نیافته بود که به دیدار ورزشکاران رفتم. همگی به طرف من آمدند که چی شد، چی شد، نتیجه انتخابات چی شد؟
من گفتم : اینجا آقای خاتمی رای آورد و در ایران هم او پیشتاز است.
ورزشکاران ابراز احساسات کردند و کف زدند و هورا کشیدند . تماشاگران نشسته روی سکوها به گمان اتفاق خاصی، آنها هم شروع به کف زدن کردند و این میان یکی از ورزشکاران با صدای بلند فریاد کشید : « آخ جون ماهواره آزاد شد!» و بقیه هم با کف زدن ممتد با او هم نظری نشان دادند!
تا ساعتها صحبت از فردای دوم خرداد و وعده های آقای خاتمی و در صدر آن قانون گرایی بود..
٢٨ سال از آن روز گذشت. برای برداشتن دیش های ماهواره پلیس روی ساختمانها عملیات راپل انجام داد و کلی دیش جمع آوری و مطابق قانون به انبار صدا و سیما تحویل شد، که در این سازمان اصلا کاربرد ندارد، موقع تدوین قانون کسی این به عقلش نرسیده بود. کارشناسی در مجلس نبود. صدا و سیما شده بود انبار ضایعات، آهن آلات! این سالها کلی آدم شلاق خوردند، زندانی شدند و جریمه دادند و دارای پرونده قضایی شدند.
اینترنت عمومیت یافت . فیلترینگ از ایمل ها شروع شد، به وبلاگ ها رسید و بعد فضای مجازی و هر کی هم آمد شعار رفع فیلترینگ داد و سرانجام همه ی آنها هیچ!
در ایران از ابتدای تاریخ فناوری، با هر پدیده نویی مخالفت بوده است، از دوش حمام ، برق تا اینترنت! و حرام بودن اینترنت نسل ٣، حالا خیلی جاهای دنیا اینترنت 5G برقرار شده و هوش مصنوعی میدان دار امور است و هنوز آن فتوا برای مقلدین معتبر است.
قانون ممنوعیت ماهواره همچنان فسخ نشده ولی با بی اعتنایی مردم نسخ شد. فیلترینگ اینترنت قانونی و غير قانوني ادامه دارد ولی آنهم با بی اعتنایی عمومی حتی توسط کسانی که آنرا فیلتر کردند، نسخ شده است.
💠 فسخ = از نظر لغوی به معنای منحل کردن، زایل کردن، شکستن و ناقص کردن است.
💠 نسخ درلغت به معنی ابطال وتغییرچیزی یا انتقال چیزی به جای دیگر به کار رفته است بی آنکه فسخ شده باشد. به بیان دیگر : قانون وجود دارد ولی اعتنای عمومی به آن نیست و آن فعل و یا ترک فعل عمومیت یافته است.
🌺 برای مطالعه نوشته های نویسنده لطفاً لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
Http://r-pishdar.blogfa.com
https://eitaa.com/joinchat/1887896129C490688133a
https://t.me/raoufpishdar
*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
روز جهانی مبارزه با دخانیات ( دهم خرداد ماه / ٣١ ماه مه) بود. تصمیم گرفته بودم به این بهانه یک چیز متفاوتی در یک قالب غیر تکراری بنویسم مثلا در قالب طنز و خطر استعمال دخانیات را با قاطی کردن آمار و ارقام نشان دهم.
آن موقع من خودم هم سیگار می کشیدم ولی خیلی کم، خسرو خان که رئیس من شده بود، خیلی بیشتر! «روشن دل» را در آمار نیاوردم چون با دخانیات قرار داد تحویل مستقیم داشت!
آمار و ارقام را جمع کردم، نظرات پزشکان و متخصصان را هم گرفتم و شروع کردم نوشتن! عنوانش را هم گذاشتم : خسرو باور کن سیگار تو را هم می کشد!
در طلیعه/لید نوشته ام آوردم : همکارم خسرو، خیلی سیگار می کشد. بارها به او گفته ام، گفته ام اگر خدای ناکرده زبانم لال بمیرد، من مراسم و مجلس نمی روم! چون به عنوان رفیق نزدیک چند روز درگیر خواهم شد و باید مرخصی بگیرم و... مگر وصیت کنی آنکه مداحان مرده خور می گویند «سفره احسان» نهار به من چلوکباب بدهند با کوبیده اضافه، گوجه و نوشابه خارجی! که نای ایستادن و خوش آمد گویی و بدرقه میهمانان را داشته باشم.
خواندن این طلیعه حدودا این قدر ثانیه طول می کشید که سازمان بهداشت جهانی گفته بود در این اندازه زمانی این تعداد بر اثر عوارض ناشی از استعمال دخانیات مردند و من اضافه کردم : اگر نمی خواهید جزو این آمار باشید، لطفا سیگار خود را خاموش کنید! و بقیه نوشته.
خسرو که داشت تو اتاق خبر رد می شد برایش خواندم، کلی هم خندید! گفتم : خسرو میخوام پخشش کنم!
گفت : خیلی خوبه! قشنگه
گفتم : حرفی چیزی نداری؟
گفت : نه!
من هم دکمه کامپیوتر را زدم و روی خروجی رفت.
چند دقیقه بعد :
خسرو : پیشدار، لعنتی این چی بود!
من : برات خوندم که! خودت گفتی خوبه، من هم فرستادم روی خط
خسرو به فنی گفت که اگر می تواند خبر را از روی خروجی بردارد که از قضا اینترنت قطع شده بود و کاریش هم نمی شد کرد، خبر پخش شده بود.
خدا همه ی رفقایم را در سلامت بدارد.
خبرنگاران جوان! یادتان باشد چیزی روی اینترنت رفت، هیچ کاریش نمی توانید بکنید. حتما یک جایی ذخیره می شود. از فنی ها بپرسید چطوری!
💠 برای مطالعه نوشته های نویسنده متمنی است لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
Http://r-pishdar.blogfa.com
https://eitaa.com/joinchat/1887896129C490688133a
https://t.me/raoufpishdar
* رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
با ارزش ترین و حیاتی ترین عنصر حیات بخش هر نظام، حکومت و دولتی، «سرمایه اجتماعی» یا همان حمایت و اقبال مردمی است. این سرمایه برای همه ی نظام های سیاسی دارای ارزش حیاتی است، ولی برای نظام هایی که جنبه دینی دارند، حیاتی تر است از این حیث که نظام با باورهای دینی و ایمانی مردم پشتیبانی می شود و حفظ آن نیز به همین جهت در باور دین مدارها «واجب» می شود، اگر چه در سوی دیگر این نظر وجود دارد که « حکومت و ساختارهای حکومتی، امری عرفی و اجتماعی است و بايد با عقل و فهم آن را بررسی كرد نه با تعبد و تقلید»
یک حکومت دینی نمی تواند رفتارهای توتالیتری داشته باشد، زیرا رفتار و عملکرد آن به حساب دین گذاشته می شود و دین به اعتبار کلام الله مخالف شدید آن است. در چنین نظامی حکومت نمی تواند اراده ای جز نظر و خواست مردم داشته باشد که در سیره پیامبر اکرم (ص) و معصومین (ع) بوده است . این یعنی تابع افکار عمومی بودن.
سرمایه اجتماعی تحت تاثیر گذاره ها و متغیرهای زیادی شکل می گیرد، ارتقاء پیدا می کند، و یا حتی ممکن است از بین برود، که اصلی ترین آنها اعتماد و اطمینان و باورمند بودن به این است که آن نهاد، می تواند و برنامه مدون و روشن و کارشناسی و حمایت شده از سوی نخبگان جامعه را برای تحقق آمال و خواسته های مردم دارد.
رسانه مستقل به معنای عام آن از رسانه های سنتی گرفته تا رسانه های مدرن و حتی تریبون هایی مانند نماز جمعه و جماعت که در طبقه بندی رسانه های ارتباطی، قرار می گیرند ، قدرت مندترين نهاد سازنده و پاسدار اعتماد عمومی است. کار رسانه به نمایندگی از افکار عمومی حفاظت و حراست از حقوق عمومی است. پاکی جامعه و پاک دستی مدیران آن هر که می خواهد باشد، از جمله همین حقوق عمومی است و استثنایی ندارد، خاصه که در مقام حکومت، وعظ و خطابه و جایگاهی رفیع مانند امام جمعه باشد و یا قرار گیرد، که در آن موقعیت حتی کوچکترین خطایی قابل اغماض نیست و بلافاصله به حساب دین نوشته می شود.
توجه داریم که مجاری اطلاعاتی سازنده افکار عمومی اند و در تصمیم گیری ها و تصمیم سازی ها در سطح جهانی، منبع اطلاعات هستند.آنچه در این شرایط خاص و ویژه کشور، در هر دو بُعد داخلی و خارجی باید مورد توجه عموم قرار گیرد، این مهم است که راه توسعه و پیشرفت تنها با سیاست میانجی و کیش شخصیت ره بجایی نخواهد برد. فردای بهتر و امن ایران با حضور و ظهور همه ی مردم در عرصه های اجتماعی و آموزش های همدلانه با تکیه بر اخلاق مدنی ممکن است . این مهم بدون توجه به افکار عمومی که سازنده متغیرهای اساسی و حیاتی مانند همبستگی در دو بعد دینی و ملی است، عملی نیست.
یک حکومت دینی نمی تواند رفتارهای توتالیتری داشته باشد، زیرا رفتار و عملکرد آن به حساب دین گذاشته می شود و دین به اعتبار کلام الله مخالف شدید آن است. در چنین نظامی حکومت نمی تواند اراده ای جز نظر و خواست مردم داشته باشد که در سیره پیامبر اکرم (ص) و معصومین (ع) بوده است . این یعنی تابع افکار عمومی بودن.
🌺 برای مطالعه نوشته های نویسنده لطفاً لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
Http://r-pishdar.blogfa.com
https://eitaa.com/joinchat/1887896129C490688133a
https://t.me/raoufpishdar
*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
واکنش وزیر امور خارجه به حاشیهسازی روحانی بازداشت شده در عربستان سعودی، یک پیام را آشکارا در خود دارد و آن؛ دوره هتاکی، توهین و بالا رفتن از دیوار سفارتخانه، پرچم سوزانی ،شعار نویسی روی دیوار سفارتخانه ها ، ناسزاگویی در تیتر یک روزنامه خاص! تحمل نمی شود. نمی توان به این و آن وابسته بود، برای منافع این یا آن جناح پرچم این و آن را بر دوش کشید، هزینه سازی کرد و پرداخت آنرا به جیب ملّتی حواله داد که چهار دهه چوب این تندروی های هدفمند را خورده است.
نمی شود و حداقل دیگر قابل تحمل نیست که گرین کارت کشوری را در جیب داشت، خانواده از فرزند گرفته تا همسر، عروس و داماد، خاله و خاله زاده، عمه و عمه زاده و حتی همشهری! را با سرمایه های کلان دزدیده شده از جیب یک ملت به سرزمین شیطان بزرگ فرستاد تا در آرامش و آسایش و رفاه زندگی کنند و یک ملت را محتاج یارانه! کرد.
این مهم است که فرد بازداشت شده در عین حال دید چقدر تحت تاثیر سخنان و مواضع خود بزرگ بینانی بوده که وضعیت امروز نتیجه مدیریت آنان است.
وضعیت امروز آن بازداشت شده در تطبیق با سخنان وزیر امور خارجه، مصداق دیالوگ مابین حاج کاظم ( رزمنده سابق - پرویز پرستویی) و سلحشور ( مامور امنیتی - رضا کیانیان) فیلم آژانس شیشه ای در مقابل محوطه آژانس و لحظه فرود هلی کوپتر حامل ماموران است ؛ اصلا چیزی به نام حاج کاظم وجود نداشته است.
آنچه فرد بازداشت شده مرتکب آن شده دو بخش دارد، اول ادعای موهن و هتک حرمت از شریف ترین مکانهای روی زمین و دوم، توهین به مقامات یک کشور در خاک آنان ، تمام شقوق این ماجرا هم در ایران و هم در عربستان سعودی جرم انگاری شده و قابل رسیدگی قضایی است و شایسته است دادستان کل کشور نیز در مقام مدعی العموم، علیه او اعلام جرم کند و حکم به بازداشت او بدهد، اگرچه معلوم نیست چه سرنوشتی برای او در عربستان رقم بخورد هر چند وزارت امور خارجه بنا بر وظیفه ملی، خدمات کنسولی به او داده و خواهد داد.
اینکه مرگ بر این و آن، بالا رفتن از دیوار سفارتخانه ها و آتش زدن پرچم فلان و بهمان کشور از چه زمانی وارد ادبیات سیاسی ما شد، باید موضوع یک تحقیق علمی باشد. این حق تاریخ و حق مردمان بعد از ما است که بدانند چه کسانی و برای چه نفعی این مرگ ها را برای این و آن خواستند ! بهایش چه بود ، و چگونه آنرا از جیب مردم دادند.
این بازداشت ها و تعقیب شعاردهندگان و برخورد قانونی با آنها، اساساً مساله تعدادی افراد خاص نیستند. بحث تعقیب قانونی نباید موجب غفلت از مباحث اساسی همچون اصلاح سامان سیاسی شود. این شعاردهندگان نیستند که باید به آنها رسیدگی شود، بلکه این بیسامانی سیاسی است که باید درمان شود.این جریان مرگ بر این و آن گو طی سالها جنگ اقتصادی علیه ملت ایران با انکار اثر تحریم و جریان سازی علیه هر اقدامی که باری از کوه مشکلات مردم کم کند ، و زدن سند تمامی مشکلات به نام دیگران ، و خود پناه گرفتن در پستوها، سعی در ایجاد فضای روانی مساعد به زیان جریان مقابل خود هر کس بوده کرده است.
خطری که باید به آن توجه داد این مهم می باشد که چنانچه از این نوع ماجراها درسآموزی نشود، که طی سالها نشده است ، و فضای سیاسی به نحوی سامان درست ضدخودسری نیابد، تجربه تاریخی نشان میدهد این رفتار بازتولید شده و روزی گریبان شادکامان این گونه روندها را نیز خواهد گرفت. این نوع رفتارها به مانند بومرنگ به سمت تولیدکنندگان آگاه یا ناآگاه با سرعت و شتاب بیشتری برخواهد گشت و جریانی فاشیستی در کشور راه خواهد انداخت ، که کسی قادر به جلوگیری آن نخواهد بود.
برای مطالعه نوشته های نویسنده متمنی است لینک زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
دینداری از حوزهی نهاد حکومتی به حوزهی انتخاب و تشخیص فردی برای زیست در جهان پیچیدهی امروز، تغییر مرجعیت داده است و درک این مهم، ضروریست.
با مختصاتی که در منابر و کتابها از جهنم داده شده، بنظر می رسد جای ناآشنایی برای ما نباشد.
گفته اند : مُلانصرالدین با پسرش روزی شاهد تشييع میّتی بودند. پسر از پدر پرسید که آن چیست؟ و مُلا گفت که میّتی است و او را می برند که در قبر کنند. پسر پرسید : آنجا چگونه جایی است، چه است و نیست؟ مُلا گفت : آنجا نه آب است و طعام، و نه روشنایی، مار است و مور! ، می ماند تا نکیر و مُنکر بیایند و حسابرسی کنند، که اگر نیکوکار و صالح بود به بهشت می رود و اگر گناهکار، به جهنم! که در آتش بسوزد.
پسر مات و مبهوت از این توضیح مُلا گفت : پدر! قبر که می گویی شبیه خانه ما است که با قطع برق و آب در این گرما جهنم می شود. طعام هم که نیست!
مُلا انگشت به دهان گزید و جوابی نداشت جز تهدید پسر که : کُفر نگو! که جایت
در فيها خالدون جهنم خواهد بود که روزی چند بار بسوزی و خاکستر شوی!
پسر مدرسه رفته بود، دبیرستان و دانشگاه! بسیار آموخته بود، و اما مُلا هنوز در افکار و باور های سنتی و بی روح که زیبایی در آن نبود و هر چه بود باور و فهمی تک بُعدی ، ترس بود و خشونت و عقاب و سختی، رنج و مشقت! و ملا نمی خواست، نمی توانست و به او یاد نداده بودند که جنبه های زیبای دین بسیار، بسیار بیشتر از پرهیزها است.
ابومحمّد مُشرفالدین مُصلِح بن عبدالله بن مشرّف متخلص به سعدی، در باب چهارم و حکایت شمارهٔ ۱۴ در «گلستان» و در فواید خاموشی می گوید : ناخوش آوازی به بانگ بلند قرآن همیخواند. صاحبدلی بر او بگذشت. گفت: تو را مشاهره چند است؟ گفت: هیچ! گفت: پس این زحمت خود چندین چرا همیدهی؟ گفت: از بهر خدا میخوانم. گفت: از بهر خدا مخوان: گر تو قرآن بر این نمط خوانی ببری رونق مسلمانی!
در شرح و بسط این حکایت نوشته اند : فردی با صوت نازيبا، مشغول تلاوت قرآن بود. صاحب دلى بر او گذشت و گفت: ماهيانه چه مبلغى برای تلاوت قرآن دريافت مى کنی؟ قارى قرآن گفت: مبلغى در قبال تلاوت قرآن دريافت نمى کنم. فرد صاحب دل دوباره پرسيد: پس چرا به خود زحمت تلاوت را مى دهى ؟ تلاوت کننده قرآن گفت: براى رضای خدا مى خوانم. فرد صاحب دل گفت: رضاى خدا در اين است که بدين شيوه قرآن را تلاوت نکنی.
سعدى در اين حکايت و در چندين حکايت ديگر در کتاب ارزشمند گلستان به اين مهم پرداخته است و بر اين باور است که اگر قرار است سمبل يا نمادی از دين (تلاوت قرآن، اذان، موعظه و…) به جامعه عرضه شود، بايد زيبا و دلپذير ارائه گردد که سبب رونق بازار مسلمانى شود، نه سبب رکود آن. به همين سبب در اين حکايت از صوت نازيبای قارى قرآن انتقاد مى کند و مى گويد:
گر تو قرآن برين نمط خوانى ببری رونق مسلمانى!
در دوره و زمانه حاضر و از شانس بد ما، نمط خوانان زیادی پا به عرصه ابراز وجود گذاشته و با در اختیار داشتن موقعیت و منصب و تریبون، و البته و مهمتر اتصال به بودجه! باورهای دینی را به بدترین شکل آن در معرض چالش قرار می دهند که به مصداق شعر پیش گفته از حضرت سعدی، مردم و بویژه جوانان را از دین گریزان می کنند.
یک نمونه از آنچه گفته شد، کاری که در فومن صورت گرفته پروژهای! به نام «ساعت به وقت بهشت» که در این پروژه شهروندان تجربهای شبیهسازی شده از مفاهیمی مانند وضعیت قبر، رویارویی با نکیر و منکر و عبور از پل صراط را خواهند دید.
و اما در ایران طی چند دهه گذشته به اندازه کافی جهنم را به مردم نشان داده اند و خوب است که کمی هم درهای بهشت را به روی مردم بگشایند.
طبق نتایج آخرین پیمایش ملی «ارزشها و نگرشهای ایرانیان» در سال ۱۳۹۵ بیش از دو سوم مردم بر این باورند که وضع دینداری مردم به نسبت قبل بدتر شده است - مقایسه نتایج دو پیمایش ملی سالهای ۱۳۵۳ و ۱۳۹۵ نشان میدهد مردم ایران به نسبت پیش از انقلاب کمتر نماز میخوانند، کمتر روزه میگیرند، کمتر به مسجد میروند و کمتر مخاطب برنامههای مذهبی هستند.
نکته مهم و غفلت شده نزد سیاست گذاران فرهنگی این مهم است که دینداری از حوزهی نهاد حکومتی به حوزهی انتخاب و تشخیص فردی برای زیست در جهان پیچیدهی امروز، تغییر مرجعیت داده است و درک این مهم، ضروریست.
🛑 برای مطالعه نوشته های نویسنده، لطفاً لینک زیر را دنبال کنید :
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
پاییز سال ١٣۶۴ تازه از صدا و سیما به ایرنا رفته بودم، خبرنگار شیفت بعد از ظهر!
یکی از همان روزها، دَم غروب بود که تلفن زنگ زد و من هم طبق عادت : سلام عليكم بفرمایید گروه اخبار اجتماعی ایرنا
آن سوی خط : سلام عليكم! آقا من از مسجد پل سیمان زنگ می زنم. ما برای تجلیل از شهدای محل و خانواده شون مراسم گذاشتیم ،همه ی مقامات رو هم دعوت گرفتیم بیان، می شه شما هم یک خبرنگار بفرستین؟
* چشم! بفرما چه روزی، آدرس دقیق، ساعت چند، اونجا خدمت کی برسیم؟
-- چشمتون بی بلا! فردا شب جمعه از اول غروب، نماز مغرب و عشا هم اقامه میشه!
* ان شاء الله عمری بود خدمت می رسیم.
_ ساعتی به غروب راه افتادم با موتور کاوازاکی ١٠٠ قرمز ، برو برو نرسیده به شاه عبدالعظیم.
با آن منطقه زیاد آشنا نبودم. چند جایی پرسیدم و آدرس دادند و راهنمایی کردند.
خیابان محل مراسم کمی سراشیبی داشت. خیابان را که ظاهرا خیابان اصلی محل هم بود، بسته بودند . خودم را که معرفی کردم، انگار که دست کم وزیری و یا وکیلی آمده، استقبالی شاهانه. موتور من را بردند توی خانه ای گذاشتند جاش امن باشه!
همراه حاج آقا، مرد مومنی که از بانیان مراسم بود با سلام و صلوات راه افتادیم تا بریم جایی که قرار بود سخنران آنجا منبر برود.
حاج آقا شرح مراسم در نظر گرفته شده را می گفت و اسم دعوت شدگان، وزیر فلان، وزیر بهمان و نماینده اینجا و آنجا در مجلس و خلاصه یک لیست بزرگ!
و من فقط به تمثال شهدا می نگریستم که نظر به وجه الله در سیمایشان هویدا بود و برق عشق به الله ، که در نوجوانی و جوانی جان فدای انقلاب و کشور کردند.
*حاج آقا بفرمایید این محل چن تا شهید داده؟
- فقط همین خیابان و دو سه تا خیابون بالا و پایین بیشتر از ١٠٠ شهید!
کنار عکس شهدا که به خط در وسط خیابان به ردیف چیده شده بود ، گلدان های گلی نیز بیشتر شمعدانی گذاشته بودند. خیابان جارو و آب پاشی شده بود.
دقایق زیادی گذشت، خیلی الان، یه دقیقه کردند، تا مراسم شروع شد، قرآن خوانده شد، چند نفری مرثیه خوانی کردند. حس می کردم مراسم را کش می دهند، اما برای چی!
حاج آقا به آهستگی گفت:
- منتظریم مقامات بیایند. کسی نیامده، فقط حاج آقا سخنران آمده که عقیدتی سیاسی ارتش است.
گفتم : مهم نیست من خبر خوبی می نویسم. هر کی آمد فيض ُبرد، نیامد خودش ضرر کرد.
حاج آقا سخنرانی اش را کرد. من هم سریع دست به قلم شدم و نوشتم :
مراسم تجلیل از شهدای منطقه پل سیمان امشب با حضور انبوه جمعیت ( خدا وکیلی آمده بودند)، چند تن از وزرا، شماری از نمایندگان مجالس شورای اسلامی و خبرگان رهبری، روحانیون و شخصیت ها برگزار شد.
آنچه بلد بودم شامل مطالبی نغز و بدیع در باره مقام و منزلت شهدا و در بارگاه الهی چه حاج آقای سخنران گفته بود و نگفته بود، نوشتم.
تلفنی خبر را به اتاق خبر ایرنا دادم و به دوستان تلویزیون هم سپردم خبر را جای خوبی تو کنداکتور ( جدول ترتیب پخش) بگذارند.
خبر که شروع شد، خبر اول مربوط به نخست وزیر بود، خبر دوم، خبر مراسم، با همه ی آب و تابی که به آن داده بودم - جز همان مدعوین و مطالب سخنران، که تازه این را هم ما اغلب برای مقامات درجه اول می نوشتیم سخنران که بنده خدایی روحانی معمولی بود،
شنبه اول وقت حاج آقا میزبان من در مسجد پل سیمان زنگ زد با چه لحنی و ادبیات احترام آمیزی و دعای بسیار برای رفتگان و ماندگان ما که چه خبر عالی ای بود با یک نگرانی
- اینهایی که شما گفتید بودند، همين وزیر وزرا ، نماینده های مجلس هیچ کدام که نبودند، فردا چیزی نگن؟!
*حاجی جان نگران نباش هر کی نبود جرات داره بگه من نبودم تازه خودش خبره درشت تر می نویسم فلانی به مراسم شهدا نرفت.
🛑 برای مطالعه نوشته های نویسنده، لطفاً لینک زیر را دنبال کنید :
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
رئوف پيشدار استاد دانشگاه و روزنامه نگار :
🟢 اپيزود اول :
عمليات بيت المقدس كه شروع شد دشمن كنار اهواز بود .چند كيلومتري با آن فاصله داشت . يك ذره پشت خط آهن – جاده را عراقي ها گرفته بودند . پادگان حميد در اشغال بود . سايت ها دراختيار دشمن بود . دژ را عراقي ها همان اول جنگ گرفته بودند و… آزاد سازي خرمشهر حالا ديگر به يك خواست تمام و كمال ملّي تبديل شده بود . بچه و بزرگ همه به خرمشهر فكر مي كردند .سقوط خرمشهر داغ بزرگي بر دل و روح هر ايراني بود.
همه مي دانستند كه عمليات آزاد سازي خرمشهر در راه است . ماهها بود كه تداركات لازم در جريان بود. حتي در ترمينال هاي تهران هم همه راننده ها مي دانستند كه عمليات بزرگي نزديك است . اتوبوس توي ترمينال ها كم بود . وقتي كسي سراغ اتوبوسي را مي گرفت جواب هاهمه يكي بود : نيرو برده اند منطقه !
ستون پنجم دشمن شديدا فعال بود. همان هايي كه دشمن را راهنمايي مي كردند كه در جنگ شهرها در همين تهران كجا ها را بزند كه بيشترين تلفات را بگيرد. ما كه نمي توانستيم جزييات حملات هوايي و موشكي دشمن را براي جلوگيري از بهره برداري دشمن روي خط بدهيم ،هميشه مورد انتقاد بوديم كه اخبار را " سانسور " ! مي كنيم.
در دزفول يكي ازخطباي جمعه بالاي منبر و در جمع گفت : الان ماههاست كه صحبت از آزادي خرمشهر مي شود پس چرا اقدام نمي كنيد …
حفاظت اطلاعات خيلي جدي گرفته نمي شد . دشمن تمامي اطلاعات را از تحركات نيروهاي ما داشت . دشمن آنقدر هم ذبون و ذليل نبود كه توي بعضي فيلم ها نشان مي دهند. و اصلا اين طور نبود كه يكي با يك كلاشينكوف صدها ! مزدور متجاوز را از پاي درآورد و به خودش كوچكترين آسيبي نرسد. خير ! جنگ بود و واقعيتي به نام جنگ – آتش بود و خون – و سينه هاي مرداني كه قهرمانانه دربرابر دشمن سينه سپر كرده بودند.
🟣 عمليات كه شروع شد دشمن تمام توانش را به صحنه آورده بود. سپاه ويژه صدام – گارد ويژه رياست جمهوري عراق - لشكر هاي متعدد زرهي – قبضه هاي بي شمار توپخانه – كاتيوشاهاي بسيار كه با هر شليك چهل موشك مي فرستادند بالاي سر ما - و انبوه متجاوزان كه صف به صف جلو مي آمدند. و جوانهايي بودند مانند دسته گل كه هيچ ترسي در دلشان نبود.خودشان را هر لحظه به خدا نزديك تر و نزديك تر مي ديدند.
" يا علي بن ابيطالب " رمز عمليات بزرگي بود كه ماهها بود هر ايراني هر روز با اميد به اجراي آن مي خوابيد و بيدار مي شد.خرمشهر فقط يك شهر نبود و نيست . خرمشهر يك ايران بود و هست . نماد مقاومت يك ملت – نماد بغض هاي در گلو خفته – خرمشهر همه چيز ايران و ايراني بود. رزمنده دليري همان موقع گفت : خرمشهر ناموس هر ايراني است . دست و پاي هر كسي را كه بخواهد حتي فكر دست درازي به آن را داشته باشد ، قطع خواهيم كرد.
روي جاده اهواز – خرمشهر كلي خودروي جنگي رو به سمت بعثي ها گرفته بودند. تو صحراي سوخته هيچ كس فكر مين هايي را كه زير پايش بود ، نمي كرد . اگر مين نبود آنقدر آهن پاره و مهمات طول جنگ روي زمين ريخته بود كه هر كدام مي توانست تبديل به مساله اي شود. هيچ كس به فكر جانش نبود . همه به جان ملت ، "خرمشهر" فكر مي كردند.
عمليات كه شروع شد راديو هنوز ساكت بود. ساعتي بود كه نبرد بسيار سختي در خطوط جريان داشت . رزمنده ها از تمامي محورها پيش مي آمدند . آتش شديد توپخانه بود و كاتيوشا – خمپاره و خمسه خمسه بعثي ها - آتش مستقيم تانك – تيربار – آرپي جي – تك تيراندازهاي مزدور مسلح به سيمينوف ، همه جا آتش بود و دود - بشكه هاي پر از مواد منفجره – فو گاز – خطوط سخت دفاعي – سخت تر از هر ديواري كه فكر كنيد . چند ضلعي – از چند متر تا چند ده متر و گاه چند صد متر ! يكجا ديوارها جلو بود و جايي ديگر عقب – خاكريز هاي كيلومتري پر از انواع مواد منفجره - خط اول دشمن شكسته شد. راديو به صدا در آمد : ملت بزرگ ايران ، ملت قهرمان ايران ، فرزندان بزرگ و غيور و شيردل شما ساعتي پيش عمليات بزرگ بيت المقدس را آغاز كردند و…
دشمن از بخشي از جاده عقب زده شد . پادگان حميد در آستانه فتح قرار گرفت . راديو خبر آنرا داد و گفت :رزمندگان اسلام همچنان و با قدرت به پيش مي روند و دشمن ذبون هر لحظه وادار به عقب نشيني مي شود.
دشمن به سختي مقاومت مي كرد. دستور به عقب نشيني نداشتند . يا بايد مي ماندند و مي جنگيدند و يا مي مردند. اين دستور "صد دام " بود!.
🛑 اولين دسته اسرا را به اهواز انتقال دادند. اهواز يكپارچه شور و هيجان بود . در خيابانها فقط خودروهاي نظامي در حركت بودند . ايستگاههاي صلواتي داير بود. كاروانهاي پشتيباني پشت سر هم كمك هاي مردمي را به مناطق جنگي مي برد. پير زني يك جاي همين كشور كنار جاده از آنهايي كه به خرمشهر مي آمدند ، خواهش مي كرد تا بقچه اي را كه در دست داشت از او بگيرند و به رزمندگان بدهند.
راننده كاميوني كه آنرا گرفت نگاهي به درونش انداخت .
چند قطعه نان بود و چند تخم مرغ آپ پز ! چند دانه گردو و فندق و مشتي كشمش !
🔘 ظهر بود . يك جا تو جاده اهواز – خرمشهر ميهمان بچه هاي مازندران شديم . شديدا مي جنگيدند . كلي هم شهيد و مجروح داده بودند. لقمه ناني به ما دادند و دعوت كردند " خرمشهر ميهمان ما باشيد " .
دلم مي خواست اسلحه اي داشتم كه قدرتش فراتر از قلم بود . آموزش نظامی كافي نديده بودم . ترجيح دادم همپاي بچه ها جلو بروم و دلاورمرديهاي آنها را براي ملتي گزارش كنم كه شاهد بودم اشك هاي پاك و از روي شوق خود را با شنيدن هر خبري از پيش روي رزمندگان اسلام به سوي خرمشهر از صورتهايش پاك مي كردند كه حالا مي شد بعد از ماهها اشغال خرمشهر خنده را روي آن ديد.
راديو خبر از آزاد سازي پادگان حميد داد و ساعتي بعد فتح قهرمانانه سايت ها اگر چه دشمن هيچ چيز از آن باقي نگذاشته بود . پادگان دژ به تسخير رزمندگان اسلام در آمد و… جنگ با شدتي باور نكردني ادامه داشت. اربابان متجاوز حالا شديدا دستپاچه شده بودند . سازمان ملل ! فعال شده بود. تلفن هاي شيوخ مرتجعي كه صدام را سالها با پول هاي نفت پشتيباني كردند يك سر اشغال بود. استكبار محور چرخش ماهواره هايش را تغيير داده بود و هر آنچه اطلاعات بدست مي آورد را يكسر به اتاق جنگ عراقي ها در بغداد مي فرستاد .
🟢🟢 اپيزود دوم :
در كنار فرودگاه مهرآباد جمعيت زيادي اجتماع كرده بودند. هر جنگنده اي كه بلند مي شد و فرود مي آمد ،مردم براي خلبانش هورا مي كشيدند . يك تپه خاكي جنوب ميدان آزادي كنار ديوار فرودگاه بود . مردم بلند شدن و نشستن هواپيماهاي جنگي را از روي آن مي ديدند . صداها و هزاران شاخه گل از روي همين ديوار نثار خلبانان شجاعي شد كه از صبح يكسره به منطقه جنگي مي رفتند و باز مي گشتند .
بسياري شيريني بدست كنار در پادگانهاي نظامي در تهران ايستاده بودند . خرمشهري هايي كه خانه و زندگي خود را از دست داده و به تهران آمده بودند از جمله درهتلي كنار پل سيد خندان مستقر بودند. جشن و سرور بزرگي در اين محل جريان داشت . جوانهاي خرمشهري رفته بودند شهرشان – پيرمردها و زنها و بچه ها كه مانده بودند همه دعا مي كردند. مردم براي تبريك گويي به ديدار آنها رفته بودند.
هواپيماهاي سي 130 يكي پس از ديگري در مهر آباد فرود مي آمدند . مجروحين منطقه عملياتي را به تهران مي آوردند. كنار خيابان پر بود از مردمي كه براي استقبال از فرزندان غيور خود صف كشيده بودند . خيابان آزادي كاملا از رفت و آمد خودروهاي متفرقه خالي شده بود. راه فقط براي آمبولانس هايي باز بود كه رزمندگان مجروح را از فرودگاه تحويل مي گرفتند تا به بيمارستان ببرند.
روي خط سفيد وسط خيابان آزادي از فرودگاه تا مركز شهر گل چيده شده بود . تهران هرگز چنين استقبال مردمي را نديده بود . ملت به استقبال قهرمانان خود آمده بود.
🟢🟢🟢 اپيزود سوم :
شهر به تمامي شور و شادماني بود. همه جا چراغ ها را روشن كرده بودند . شب هايي را به ياد مي آوردند كه به محض شنيدن آژير احتمال حمله هواپي دشمن بايد سريعا محلي را به عنوان پناهگاه انتخاب مي كردند . بايد شيشه ها را بگونه اي مي پوشاندند كه دشمن نتواند شهر را تشخيص دهد. درجبهه ها حالا دشمن به دريوزگي افتاده بود. صداي بوق شادماني خودروها لحظه اي قطع نمي شد. با عبور هر آمبولانس از خيابان ، مردم براي رزمنده مجروحي كه در آن قرار داشت ، پيوسته و كاملا هماهنگ كف مي زدند. ملت در استقبال از قهرمانان خود سنگ تمام گذاشته بود.
راديو همچنان خبر پيش روي رزمندگان اسلام را مي داد. راديو گفت : ملت قهرمان ايران – ملت سربلند ايران ، فرزندان غيور شما با كشته ، مجروح و اسير كردن هزاران نفر از متجاوزان در چندين نقطه از خاك مقدس ايران زمين به نوار مرزي رسيدند و بخش هاي بزرگي از كشور را از لوث وجود متجاوزان پاك كردند. نبرد بي امان سپاه اسلام با متجاوزان بعثي ادامه دارد.
راديو وعده كرد كه به زودي خبرهاي تازه تري را از خبرنگاران خبرگزاري جمهوري اسلامی «ایرنا» و واحد مركزي خبر دو ارگان خبري فعال آن روزهاي كشور درباره عمليات بزرگ بيت المقدس خواهد داد.من خبرنگار ایرنا بودم.
شب چندم عمليات بود . هركس توي شهر حالا هر كاري را كه مي توانست براي جبهه مي كرد . يك عده غذا درست مي كردند. يك عده هم دارو و وسايل پانسمان جمع مي كردند. يك عده هم داوطلبانه با خودرو كنار بيمارستانها مستقر شده بود تا هركاري را كه مسئولين بيمارستانها از آنها بخواهند سريعا و بدون وقفه انجام دهند و عده آنهايي كه درصف اهداي خون نشسته بودند را نمي شد شمرد .
راديو خبر از پيروزي هاي تازه داد. جاده شلمچه فتح شد – سه راهي پليس راه آزاد شد – رزمندگان اسلام حالا به ديوارهاي خرمشهر رسيده اند. اطلاعيه هاي نظامي پشت سر هم جزييات عمليات در جريان را گزارش مي كنند. راديو پيوسته مارش نظامي و سرودهاي حماسي پخش مي كند.
🟡 خلبان شجاع ارتش و خلبان کابین عقب او با فانتوم چند بار تلاش کردند پل عراقی ها را روی اروند بزنند ، پدافند قدرتمند عراقی ها نگذشت. دور زد، یک بار ، دوبار، و بارها! و یک بار با غرشی شیر مانند از میان آتش ضدهوایی ها و موشکها گذشت و با یک بمب کمر پل را شکست. دهها هزار عراقی این سوی اروند ماندند. ارتش عراق در خرمشهر کاملا فروریخت.
خوزستان سرزمين پاك ايران … حالا حتما تلقن مقامات ايراني به صدا در آمده است . كي است ؟ نمي دانم شايد يكي از همان حاميان بي شمار صدام ! غربي و يا شرقي ؟ هيچ فرقي نمي كند! آنها همه براي ما يكي هستند . يكي شان پول مي داد و ديگري اسلحه و آن اصلي تر ! هم پول ، هم حمايت سياسي و هم نظامي و اطلاعاتي ! درخواستشان هم حتما يكي است توقف عمليات و … اينها همان هايي بودند كه با تمام توان به خدمت صدام آمده بودند .
راديو دقايق طولاني بود كه فقط مارش نظامي پخش مي كرد و هر ازگاهي هم سرودي حماسي – اطلاعيه هاي نظامي ستاد مشترك ارتش هم مي آمد . گوينده راديو وعده مي داد :شنوندگان عزيز – ملت قهرمان و دلير ايران – امت هميشه در صحنه – توجه فرماييد – توجه فرماييد و… و مارش نظامي ادامه مي يافت و گوينده ادامه مي داد : تا لحظاتي ديگر خبرهاي غرور آفريني را از جبهه هاي نبرد با دشمن متجاوز به اطلاع شما خواهيم رساند. مارش نظامي ادامه مي يافت و… ساعتي بود كه نفس ها همه در سينه ها حبس شده بود. مي شد حس كرد كه خرمشهر – شهر خون و قيام – شهر مقاومت – شهر حماسه – شهر ايستادگي و پايمردي – شهر نخل هاي سربريده – شهر بلم و كارون – شهر سروهاي هميشه سربلند – شهر شعله هاي هميشه مردانه آزاد شده است . همه گوش و دل به راديو سپرده بودند . گوينده راديو : ملت بزرگ ايران – ملت سربلند و هميشه در صحنه – ملت انقلابي ايران اسلامي – زير صداي گوينده مارش نظامي پخش مي شد – توجه فرماييد – توجه فرماييد – خرمشهر شهر مقاومت و ايثار – شهر پايمردهاي مردان بزرگ - شهر خون و قيام آزاد شد و…
🟤 پيام امام روح و جان بيشتري به ملت داد . امام (ره)گفت : خرمشهر را خدا آزاد كرد .
و ساعتي بعد اين صداي كويتي پور بود كه در مسجد جامع خرمشهر مي خواند و راديو پخش مي كرد : محمد نبودي ببيني شهر آزاد گشته - خون شهيدان پرثمر گشته و...
هر قلبي كه دلش براي ايران تپيده است – هر چشمي كه صبح به روي ايران باز شده است – حالا لبريز از اشك شوق بود. بسياري از شوق بسيار با صداي بلند گريه مي كردند .
درخيابان آزادي آمبولانس ها در حركت بودند . ملت همچنان با نثار شاخه هاي گل بر آمبولانس ها ، مقدم فرزندان غيورشان را گرامي مي داشتند . يك ملت به فرزندانش افتخار مي كرد. منزل شهدا گلباران شد – همه به ديدار خانواده شهدا آمده بودند. جلوي بيمارستانها مملو از جمعيت بود. همه براي خدمتي التماس ! مي كردند.
💠گفتند درگوشه اي ديگر از شهر مادرم! راديدند كه ناي راه رفتن نداشت – سالها بود كه از درد كمر مي ناليد – پاهايش خيلي سال بود كه ياري اش نمي كرد . چادرش را به كمر بسته بود و در وسط چهار راه كه حالا از تراكم خودروها بسته شده بود و يك سر صداي بوق و شادماني مردم ، می رقصید و جعبه شيريني به دست، ميان مردم شيريني پخش مي كرد .
نوشتم و چاپ شد و از رادیو شنیدید و در مناسبت ها باز می شنوید : تو را اي شهر خون – ديگر نخواهم خواند خونين شهر – تو را اي شهر خون – خرم خواهم كرد و…
آن روز خدا بود – خرمشهر بود – و ما بوديم – و حالا و فردا ، خدا كه هميشه هست و خواهد بود – خرمشهر هم خواهد بود – و اما شما – جوانان عزيز – پاينده بمانيد با ايران و خرمشهر – و وطني خرم تر از هر زماني ! كه مسئوليت شما است .
🛑 برای مطالعه نوشته های نویسنده، لطفاً لینک زیر را دنبال کنید :
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و نماینده پیشین ایرنا در آسیای مرکزی
خرداد ماه ١٣۶٧ - انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری اسلامی ایران طبق قانون باید در روز دوم خردادماه ۱۳۷۶ برگزار شود.
من نماینده ایرنا - خبرگزاری جمهوری اسلامی در بخش بزرگی از آسیای مرکزی هستم و دفترم در آلماتی فعلا پایتخت که چند ماه دیگر به «آستانه» در شمال و نزدیکی مرز روسیه و درست در دامنه استپ های قطبی منتقل خواهد شد.
کُل جمعیت ما ایرانی ها در آلماتی شامل زن و مرد بچه، صاحب حق رای و بدون حق رای ۶١ نفریم!
فضای انتخاباتی در داخل کشور بشدت گرم و بازار پیش بینی ها پُررونق، تماس ها از ایران حال و هوایی را از تهران توصیف می کنند که دلم می خواست همه چی را رها می کردم و برمی گشتم تهران!
طبق قانون انتخابات هیات اجرایی و نظارت انتخابات معین شدند.خدا را شکر به من مسئولیتی و کاری ندادند.واقعیت خودم نخواسته بودم و بهانه ام این که باید آزاد باشم تا کار خبری را بدور از جو و شرایط بوجود آمده انجام دهم.
اگر همه ی کسانی که حق رای نداشتن کنار می گذاشتیم، همه ی ما ای که می توانستیم رای بدهیم به ٢٠ نفر هم نمی رسید. آقایان رفیعیان و آزاد معلمان مدرسه ایرانی مسئول صندوق شده بودند و من رای ام چیزی نبود که سفیر تبلیغ او را می کرد و برایش چه به لحاظ تبلیغ خارجی و چه تهیه خوراک برای داخل هر کاری توانست کرد.
از دیوار چین تا مرز ترکمنستان و ایران حوزه خبری من بود! جایی هم نبود! خودم پایم را دراز می کردم!
برخلاف داخل کشور که نظر سنجی ها آقای خاتمی را پیروز انتخابات معرفی می کرد، سفیر «حسن قشقاوی» که سالها نیز نماینده مجلس بود، سنگ تمامی برای آقای ناطق نوری گذاشت و در اوج تبلیغات انتخاباتی او را به آلماتی دعوت کرد و دیدارهایی را نیز با مقامات ارشد آن کشور سازمان داد که از آن جمله نورسلطان نظربایف رئیس جمهوری بود.
تحلیل محافل سیاسی خارجی هم از واقعیت تمایل مردم فاصله داشت. آقای نظربایف هم آنقدر آقای ناطق نوری را به کرسی ریاست جمهوری اسلامی ایران نزدیک می دید که برخلاف پروتکل، از دفترش بیرون آمد و پله ها را پایین آمد تا در سالن ورودی بسیار وسیع کاخ از آقای ناطق نوری استقبال کند. ماچ و بوسه ها رد و بدل شد و دوربین ها هم عکس و فیلم گرفتند و یکی از خبرنگاران هم از آقای ناطق نوری به عنوان رئیس جمهوری آینده نام برد که گفتم اینطور نیست و نظر سنجی ها تایید نمی کند که گفت بیا مصاحبه کن و همین را بگو که من گفتم غلط بکنم! شاید نظر جاهایی در ایران خلاف نظر من باشد که آقای ابطحی هم همین را گفته بود و آقای هاشمی رفسنجانی هم در خطبه های نماز جمعه اشاراتی رفته بود به این معنا که اجازه دخالت در انتخابات را نمی دهد.
شب آقای ناطق نوری برای خانواده ایرانی ها و بازرگانان سخنرانی کرد و ما هم شامی مفصل خوردیم!
قطعی بود که رأی ایرانی های قزاقستان ،حجتالاسلام والمسلمین ناطق نوری خواهد بود. آقای ناطق با احترام و عزت مثل یک رئیس دولت آلماتی را ترک کرد. پنجشنبه قبل روز انتخابات بود که خبر دادند در هواپیمایی که هفتگی می آمد یک تیم ١۶ نفره دو و میدانی هم هستند. فرودگاه استقبال کردیم و خبری هم نوشتم.
جمعه دوم خرداد ماه ١٣۶٧ طبق قانون سرساعت مقرر به وقت محلی صندوق باز شد. همان ساعت اول و قبل از سفیر من رای ام را با سلام و صلوات به صندوق انداختم. پشت سر من کارکنان سفارت و ارگانهای دولتی و بعد ورزشکارانی که مایل به رای دادن بودند!
پایان ساعت اخذ رأی، آرا شمرده شد..ورزشکاران همه خاتمی! یک نفر مقیم هم به خاتمی رای داده بود. کی بود؟ همه از هم می پرسیدند! نظرها به من بود و آقای حق شناس مدیر هواپیمایی! بنده خدا حق شناس
آقای محسن پاک آیین سفیر در ازبکستان نتیجه شمارش آرای این کشور را داد. آقای رسولی کاردار در بیشکک نتیجه آرا در قرقیزستان و همینطور گزارش پشت گزارش از امپراتوری خبری من در آسیای مرکزی «خاتمی پیروز شد.»!
مسعود نوری هم از پکن و دوست دیگری که اسمش یادم نمی آید از توکیو و مالزی و خلاصه شرق عالم، همه جا خاتمی به شکل و با آرای ناباورانه ای پیروز شد.
سردبیری در تهران همین خبرها را به رغم پایان نیافتن زمان انتخابات در ایران که عملی غیرقانونی بود ، روی خروجی منتشره ایرنا خبرگزاری جمهوری اسلامی فرستاد. خبرگزاری های عالم پشت سر هم خاتمی پیروز شد
با آقای ناطق نوری از پیش از انقلاب که برای سخنرانی در دهه اول محرم به قزوین می آمد و در حسینیه داوود گیلانی نماینده مجلس در همسایگی ماروضه داشت، سلام علیکی داشتم که کار خبری آنرا تقویت کرد.
🛑 برای مطالعه نوشته های نویسنده، لطفاً لینک زیر را دنبال کنید :
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1