*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
پاییز سال ١٣۶۴ تازه از صدا و سیما به ایرنا رفته بودم، خبرنگار شیفت بعد از ظهر!
یکی از همان روزها، دَم غروب بود که تلفن زنگ زد و من هم طبق عادت : سلام عليكم بفرمایید گروه اخبار اجتماعی ایرنا
آن سوی خط : سلام عليكم! آقا من از مسجد پل سیمان زنگ می زنم. ما برای تجلیل از شهدای محل و خانواده شون مراسم گذاشتیم ،همه ی مقامات رو هم دعوت گرفتیم بیان، می شه شما هم یک خبرنگار بفرستین؟
* چشم! بفرما چه روزی، آدرس دقیق، ساعت چند، اونجا خدمت کی برسیم؟
-- چشمتون بی بلا! فردا شب جمعه از اول غروب، نماز مغرب و عشا هم اقامه میشه!
* ان شاء الله عمری بود خدمت می رسیم.
_ ساعتی به غروب راه افتادم با موتور کاوازاکی ١٠٠ قرمز ، برو برو نرسیده به شاه عبدالعظیم.
با آن منطقه زیاد آشنا نبودم. چند جایی پرسیدم و آدرس دادند و راهنمایی کردند.
خیابان محل مراسم کمی سراشیبی داشت. خیابان را که ظاهرا خیابان اصلی محل هم بود، بسته بودند . خودم را که معرفی کردم، انگار که دست کم وزیری و یا وکیلی آمده، استقبالی شاهانه. موتور من را بردند توی خانه ای گذاشتند جاش امن باشه!
همراه حاج آقا، مرد مومنی که از بانیان مراسم بود با سلام و صلوات راه افتادیم تا بریم جایی که قرار بود سخنران آنجا منبر برود.
حاج آقا شرح مراسم در نظر گرفته شده را می گفت و اسم دعوت شدگان، وزیر فلان، وزیر بهمان و نماینده اینجا و آنجا در مجلس و خلاصه یک لیست بزرگ!
و من فقط به تمثال شهدا می نگریستم که نظر به وجه الله در سیمایشان هویدا بود و برق عشق به الله ، که در نوجوانی و جوانی جان فدای انقلاب و کشور کردند.
*حاج آقا بفرمایید این محل چن تا شهید داده؟
- فقط همین خیابان و دو سه تا خیابون بالا و پایین بیشتر از ١٠٠ شهید!
کنار عکس شهدا که به خط در وسط خیابان به ردیف چیده شده بود ، گلدان های گلی نیز بیشتر شمعدانی گذاشته بودند. خیابان جارو و آب پاشی شده بود.
دقایق زیادی گذشت، خیلی الان، یه دقیقه کردند، تا مراسم شروع شد، قرآن خوانده شد، چند نفری مرثیه خوانی کردند. حس می کردم مراسم را کش می دهند، اما برای چی!
حاج آقا به آهستگی گفت:
- منتظریم مقامات بیایند. کسی نیامده، فقط حاج آقا سخنران آمده که عقیدتی سیاسی ارتش است.
گفتم : مهم نیست من خبر خوبی می نویسم. هر کی آمد فيض ُبرد، نیامد خودش ضرر کرد.
حاج آقا سخنرانی اش را کرد. من هم سریع دست به قلم شدم و نوشتم :
مراسم تجلیل از شهدای منطقه پل سیمان امشب با حضور انبوه جمعیت ( خدا وکیلی آمده بودند)، چند تن از وزرا، شماری از نمایندگان مجالس شورای اسلامی و خبرگان رهبری، روحانیون و شخصیت ها برگزار شد.
آنچه بلد بودم شامل مطالبی نغز و بدیع در باره مقام و منزلت شهدا و در بارگاه الهی چه حاج آقای سخنران گفته بود و نگفته بود، نوشتم.
تلفنی خبر را به اتاق خبر ایرنا دادم و به دوستان تلویزیون هم سپردم خبر را جای خوبی تو کنداکتور ( جدول ترتیب پخش) بگذارند.
خبر که شروع شد، خبر اول مربوط به نخست وزیر بود، خبر دوم، خبر مراسم، با همه ی آب و تابی که به آن داده بودم - جز همان مدعوین و مطالب سخنران، که تازه این را هم ما اغلب برای مقامات درجه اول می نوشتیم سخنران که بنده خدایی روحانی معمولی بود،
شنبه اول وقت حاج آقا میزبان من در مسجد پل سیمان زنگ زد با چه لحنی و ادبیات احترام آمیزی و دعای بسیار برای رفتگان و ماندگان ما که چه خبر عالی ای بود با یک نگرانی
- اینهایی که شما گفتید بودند، همين وزیر وزرا ، نماینده های مجلس هیچ کدام که نبودند، فردا چیزی نگن؟!
*حاجی جان نگران نباش هر کی نبود جرات داره بگه من نبودم تازه خودش خبره درشت تر می نویسم فلانی به مراسم شهدا نرفت.
🛑 برای مطالعه نوشته های نویسنده، لطفاً لینک زیر را دنبال کنید :
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1