*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه - ٢٩ مهر ماه ١۴٠۲
جنگ واقعی در غزه را باید در فضای مجازی تعقیب کرد، جایی که در آن میدان اصلی نبرد در دست صهیونیست ها و همفکران آنهاست که تمامی سکوهای پُر کاربر را اشغال کرده اند و با بهره مندی از اینترنت پُرسرعت، افکار عمومی جهانيان را هدف گرفته اند.
میدانهایی مانند اینستاگرام با یک میلیارد و ٨٢ میلیون کاربر( آمار اکتبر ۲۰٢٢)، فیس بوک، واتساپ، تلگرام، ایکس ( توئیتر) سرجمع با بیش از نیمی از ساکنان کره زمین، و همه ی سکوهای اصلی در فضای مجازی که در ایران زیر فیلترینگ اند، بستر اصلی نبرد روانی در جنگ غزه است که هر ساعت براساس گزارش های رصد دیتاک و مانیتورینگ هوشمند شبکههای اجتماعی، دهها هزار پست روی این سکوها قرار می دهند، که ماهرانه واقعیت های جنگ غزه را جعل و مخاطبان جهانی را مسموم می کنند.
همین گزارش رصد می گوید که ایرانی ها با همه ی سختی های عبور از فیلترینگ با دسته های بسته، کنار جوانان کشورهای اسلامی در فضای مجازی فعالند، اما ابزارها و امکاناتی اصلی مانند اینترنت آزاد و پر سرعت را ندارند و همین امر قدرت آفندی آنها را می گیرد و ناچار باید در موضع دفاعی در برابر اذهان شکل گرفته توسط شبکه گسترده تبلیغاتی صهیونیست ها قرار بگیرند.
بعید می دانم کسانی که فکر محدود سازی اینترنت را داشته و دارند، قادر به درک این روزهای ارتباطات انسانی شیوه، تنوع و وسعت آن باشند . در دنیای امروز « من با همه هستم و همه با هم». این شعار ساکنان دنیای دیجیتال است و کس نیست که از این دنیا بیرون مانده باشد.
۶٠ درصد از کل کاربران اینترنت در جهان عضو شبکههایاجتماعی هستند. در ایران هم ۵۴ درصد از مردم در شبکههای اجتماعی مختلف عضو هستند. اینها می توانند سربازان خط مقدم نبرد ارزشی و فرهنگی باشند، ولی افسوس اسلحه آنها را فیلترینگ و سرعت پایان اینترنت، بدون فشنگ کرده است!
دنیا در حال تغییر است و این تغییرات بیشتر از راه هوش مصنوعی، ارتباطات بین المللی، اینترنت و سرعت آن امکانپذیر است اما وقتی خودمان را از این امر محروم می کنیم، یعنی خودمان را از توسعه دور و جهان را از فرهنگ انقلاب و اسلام دور کرده ایم حال آنکه دنیا مشتاق شنیدن و خواندن آن است.
فیلترینگ یعنی پذیرش شکست در جنگ رسانه ای، جنگ شناختی . بپذیریم با همین فکرهای محدود است که « در جنگ رسانهای و فضای مجازی شکست خوردیم. باید آمادگی خود را برای هجوم در جنگ رسانهای و شناختی دو چندان کنیم و از حالت دفاع در این جنگ خارج شویم.» سرلشکر صفوی / اخبار فوری
این توهین بزرگی به عموم است که اینترنت را فیلترینگ کنید و بعد خودتان در همین فضاهای محدود شده، آنهم اغلب با گوشی های آمریکایی آیفون! شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل بدهید، حال که سربازان در خط! فشنگ برای جنگیدن ندارند !
این را باید با خجالت گفت و نوشت که از بین ۱۳ سایت پُربازدید دنیا، ۶ مورد در ایران فیلتر هستند و چند مورد دیگر نیز بهخاطر تحریمها، به کاربران ایرانی سرویس نمیدهند. از نظر سرعت نیز اینترنت ایران از انتهای جدول، تنها از کره شمالی که اصلاً اینترنت ندارد و چند کشور تَه آفریقا بهتر است.
اسرائیل با شناختی که از جنگ روانی و ابزارهای آن دارد، در اولین اقدام در غزه، اینترنت را مختل و قطع کرد تا فلسطینی ها امکانی برای رساندن صدای خود به جهانیان نداشته باشند.
نقشی که اینترنت در زندگی امروز بشر دارد بر کسی پوشیده نیست. این نقش متنوع است که از آن جمله استفاده از این فنآوری و قابلیت های آن در حوادث است که نمونه زمین لرزه اخیر ترکیه و پیدا کردن زیرآوارماندگان بسیار از طریق پیام گیری از شبکههای اجتماعی یک مورد تازه آن است.
بر اساس گزارش جدید پایگاه دادهای «اسپید تست»، ایران در مسیر سقوط و کاهش سرعت اینترنت، همچنان به قهقرا میرود.
سرعت اینترنت ثابت ایران به نسبت ماه قبل، کاهشی بوده و مراکز سنجش کیفیت و سرعت جهانی اینترنت جایگاه ۱۵۳ را برای ایران ثبت کردند.
طبق گزارش جدید «اسپید تست» در ماه سپتامبر ۲۰۲۳ سرعت اینترنت ثابت ایران از ۱۱.۹۲ مگابیت بر ثانیه در ماه قبل به ۱۱.۶۶ مگابیت بر ثانیه رسیده که جایی حتی پایینتر از کشورهایی همچون مولداوی، اوگاندا، موزامبیک، پاکستان و زامبیا را نشان میدهد.
سرعت اینترنت موبایل ایران نیز با ۳۴ صدم مگابیت بر ثانیه رشد، همچنان افت کیفیت را تجربه کرده و در جایگاه ۷۵ جهان قرار دارد.
🌺 برای مطالعه نوشته های نویسنده لطفاً لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
Http://r-pishdar.blogfa.com
*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه
اینکه اسرائیل یک رژیم جعلی، غاصب و کلی صفت دیگر است، تردیدی نیست و جای بحث هم ندارد ، اما چیزی که در همه حال یک اخلاق مدار موظف و موکلف به رعایت آن است، ادب بویژه در منظر عموم است.
روز جمعه برای خرید به یکی دو فروشگاه در غرب تهران رفتم. در مسیر پارچه نوشته هایی نصب شده با امضای شهرداری دیدم که بر آنها از عبارتی برای توصیف اسرائیل استفاده شده بود که منطقاً نباید در ادبیات یک جامعه فرهنگ مدار استفاده شود.
در تعاملات اجتماعی نسل در نسل به ما آموخته شده است که “ادب مرد به ز دولت اوست” و این و دهها مثل و متل علاوه بر تذکرات دینی و اخلاقی از بزرگان، نشانه اهمیت ادب و رعایت آن در فرهنگ ایرانی است.
به دلایل گوناگون مانند ایجاد فاصله بین افراد، از بین رفتن صمیمیت هاو از طرفی نزدیک شدن فرهنگ ها که همان پدیده تداخل فرهنگی است؛ این زمان شاهد نوعی بی ادبی و یا بد اخلاقی در جامعه هستیم که البته برای همه آزار دهنده است، اما شاید به دلیل گرفتاری هایمان از آن می گذریم. اما مساله ای که در این میان مغفول می ماند آن است که چه بر سر نسل جدیدی می آید که در تلاطم این وضعیت گیر افتاده است؛ چرا که از شبکه های مجازی و راه های ارتباطی فراوانی که وجود دارد نمی توان به اصول این موضوع پی برد و آموخت که چگونه باید ادب در جامعه رعایت شود از طرفی گویا معنای ادب در نسل جدید تغییر کرده است که بخش بزرگی از آن تردید ندارم از بی ادبی مدعیان اخلاق! نشسته در مسندهای مختلف حتی فرهنگی ناشی می شود که متاسفانه در رسانههای فراگیر مانند تلویزیون نیز منعکس می شود و بتدریج قبح خود را از دست می دهد. .
ادب اجتماعی زمانی بهبود می یابد که این بستر در اخلاقیات فردی افراد تغییر کند. اخلاقیات فردی توسط مجموعه عواملی در هر فرد شکل می گیرد. عوامل تاثیرگذار در درجه اول خانواده و معلمان هستند.
رعایت ادب بویژه در مدیران و کارگزاران حکومتی در همه ی مکاتب سیاسی و اجتماعی و فرهنگی تاکید شده است و صرف مذهبی نیست.
در نگاه برون دینی آن چیزی ادب اجتماعی را مشخص می کند که توافق اجتماعی آن را بپذیرد؛ یعنی عرفیات و معیارهای سنتی، میثاق های اجتماعی که امکان عوض شدن این عرفیات را هم فراهم می کند و نحوه پیدایش و کارکردهایی را برای آن تعریف می کنند و حتی مجالس قانونی هم آنها را تایید می کند.
در نگاه درون دینی، به نظر می رسد دین با پذیرش اخلاقیات اجتماعی آنها را تقویت کرده و این طور نبوده که اسلام اخلاقیات را بیاورد بلکه انسان از هر دینی به دلیل فطرت پاک انسانی یک سری از مسایل اخلاقی را درک می کند مانند احترام به بزرگترها ؛ اسلام این خصایص و اخلاقیات را تقویت کرد و در بعضی از مسایل به طور خاص وارد شد.
قال علی(ع) :” لا دین لمن لا ادب له - کسی که ادب ندارد ، دین ندارد .” این حدیث بیانگر این است که، اسلام چقدر به ادب اهمیّت می دهد و جایگاه ادب در مبانی دین اسلام چقدر رفیع می باشد ، بطوری که در احکام نماز می بینیم ، که اگر کسی در حال نماز سلام کند ، باید جواب او را به حکم واجب بودن با «سلامٌ علیکم» بدهیم.
این سخن بلند علویّ را هم در این زمینه بخوانیم که فرمودند : «افضل الادب ان یقف الانسان علی حده و لا یتعدیّ قدره» برترین ادب، آن است که انسان بر سر حدّ و مرز و اندازه خویش بایستد و از قدر خود فراتر نرود. ادب، به خودی خود یک ارزش اخلاقی و اجتماعی است و ارزش آفرین، هم برای فرزندان، هم برای اولیاء که تربیت کننده آنانند.
در کلام امیر المومنین علی (ع) هست که فرمود؛ ادب بر اصل و تبار و نسب و حسب شرافت دارد. کلام امیرالمؤمنین( ع) چنین است: «حسنالادبیسترقبیح النّسب» – زیبایی ادب ، زشتی نسب را می پوشاند .
و حال نگاهی کنیم به جامعه امروز خودمان :
شنیدن و بکارگیری الفاظ رکیک و دور از ادب اگر از هر کسی در حداقل قابل گذشت و بی اعتنایی باشد ، از کسی که بر مسندی نشسته است که چشم و گوش جامعه به او است و به طبقات مرجع تعلق دارد و یا خود چنین پندار است! به هیچ روی قابل گذشت نیست.
اینکه تا تریبونی دیدیم برای اثبات خودمان و باورهایی صواب و ناصواب که داریم ، هر لفظی را بدون سنجش بار معنایی و کاربردی آن در ادبیات عرفی و رسمی بکار بگیریم ، از زبان ها و مغزهای هیجانی تراوش می کند که قادر به کنترل زبان خود نیستند .
یکی از علل و عوامل رشد نابهنجاری و بد اخلاقی و بد سخنی در جامعه، عدم درک صحیح از آثارو پیامدهای آن است. بسیاری از کسانی که چنین سخن می گویند ؛ نمیدانند که گفتار و کردار زشت آنان چه تاثیرات وخیمی بر وضعیت نفسانی خودشان و چه تباهی فردی و اجتماعی به جا میگذارد.
متاسفانه در میان برخی از طبقات و اقشار اجتماعی، فحش و ناسزاگویی به عنوان یک فرهنگ در آمده است و گاه اشخاص حتی در یک جمله کوتاه نمیتوانند از فحش و ناسزا اجتناب کنند.
مشکل جامعه ما این است که این فرهنگ تنها در میان ارذال و اوباش جامعه رواج ندارد، بلکه حتی در میان برخی مدعیان اخلاق مداری نیز شایع است. این رویه بسیار خطرناک است و اگر همان مسیری را بپیماید که دروغ پیموده و جایگاهی درمیان همگان یافته است، میتواند جامعه را به سقوط و تباهی اخلاقی و هنجاری بکشاند.
🌺 برای مطالعه نوشته های نویسنده لطفاً لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
Http://r-pishdar.blogfa.com
* رئوف پیشدار
استاد دانشگاه ٢۶مهرماه ١۴٠۲
در غزه تمام مدارک و شواهد دلالت بر این دارد که در آن به دفعات جنایت جنگی رخ داده است که رهبران تل آویو و حامیان آنها در آمریکا و اروپا نیز به آن اقرار و به مشارکت در آن اعتراف کرده اند.
از منظر حقوقی؛ و با استناد به حقوق بین الملل، معاهدات و کنوانسیون ها، جنایات جنگی نقض قوانین و آداب و رسوم جنگی دانسته می شود که دارای مصادیق متعددی است و شامل؛ قتل، برخوردناشایست، اخراج اهالی سرزمین های اشغال شده و یا گماردن آنان به کارهای برده وارانه، قتل و برخورد ناشایست با اسرای جنگی، کشتار گروگان ها، غارت اموال مردم، ویرانی عمدی شهرها و روستاها در صورتی که نیاز نظامی قابل توجیه نداشته باشد و البته محصور و محدود به این موارد هم نمی گردد، می دانند.
مفهوم امروزی جنایات جنگی در سایه دادگاه های نورنبرگ بر پایه منشور لندنی دادگاه نظامی بین المللی به وجود آمد، نقض فاحش و گسترده قواعد عرفی و مسلم راجع به مخاصمات مسلحانه بین المللی و نیز داخلی خصیصه افتراق این دسته ازجرایم یا جرایمی است که به صورت موردی و پراکنده توسط اشخاص ارتکاب می یابد. با این وجود شاید ارایه تعریف جامع و مانعی از جنایات جنگی که مورد توافق همه ی کشورها باشد، ناممکن باشد اما با معیار پیش گفته مصادیق بارز آن در اسنادحقوقی بین المللی از جمله اساسنامه دیوان بین المللی کیفری (ICC) شناسایی و احصاء و جرم انگاری شده است.
جنایت علیه بشریت جرمی علیه غیرنظامیان بوده که به صورت گسترده با طرفداری دولت یا دستگاه های وابسته به دولت اتفاق می افتد. مهمترین ویژگی جنایات علیه بشریت این است که توسط دولت و سایر سازمان هایی که دسترسی به قدرت سیاسی دارند؛ طراحی شده و بعنوان بخشی از حکومت، مرتکب آن می شوند.
باتوجه به گستردگی حوزه جنایات علیه بشریت به دلیل عنوان عام آن یکی از موضوعاتی که در این حوزه به نظر ابهام داشته، مصادیق این جرم از دیدگاه اسناد بین المللی و بیان آن به صورت یک قانون حاکم است. از یک طرف بررسی اینکه چه جنایاتی در دیوان کیفری بین المللی مورد رسیدگی قرار می گیرد؛ بحث صلاحیت ذاتی دیوان را مطرح می کند و از طرف دیگر دیدگاه موضوع مصادیق در شمول صلاحیت دیوان قرار گرفتن جرائمی است که بعنوان جنایات علیه بشریت شمرده می شود. هریک از این جرائم برای اینکه در شمول صلاحیت دیوان کیفری بین المللی قرار بگیرد بایستی مجموعا در بردارنده ویژگی هایی باشد که یا در اساسنامه دیوان کیفری بین المللی و یا اسناد دیگر آمده است. علاوه بر آن در برخی از مصادیق نیاز نیست جنایات در حال جنگ اتفاق افتاده باشد بلکه در زمان صلح نیز این جرائم قابل تحقق است.
در خصوص روش های قضایی رسیدگی به جرائم بین المللی، تمامی دولت ها اینک به کنوانسیون های چهارگانه ١٩۴٩ ژنو متعهد هستند. طبق این معاهدات، آنها متعهد شده اند تا رعایت و اجرای حقوق جنگ را تضمین کنند. به طور ویژه، این بدان معنا است که تمامی دولت ها باید تضمین کنند که قوانین، دستورالعمل های نظامی، و دیگر مقررات به مواد متعدد کنوانسیون های چهارگانه ژنو قدرت اجرایی میدهند.
به علاوه، دولت ها باید این قوانین را اجرا کنند. این کار مستلزم انجام تحقیق نسبت به موارد ادعایی ارتکاب جنایات جنگی بدست اتباع ایشان، از جمله اعضای نیروهای مسلح این کشورها و همینطور سایر جرائم بین المللی واقع شده در مرزهای آنان می شود. همچنین، دولت ها باید تضمین نمایند که متهمان مطابق با استانداردهای بین المللی مورد پیگرد قانونی قرار می گیرند. با این وجود، ورای الزام به تعقیب قانونی اتباع خود، دولت ها باید تضمین حاصل کنند که اتباع خارجی که به طور جدی کنوانسیون های ژنو یا پروتکل اول الحاقی ١٩٧٧ ژنو را نقض کرده اند از مصونیت بهره نبرند، یا، به زبان ساده از مجازات فرار نکنند (چه در خانه یا در مأمنی در خارج باشند). در این زمینه، اصل صلاحیت جهانی مطرح میشود.
طبق اصل صلاحیت جهانی، بعضی از جرائم بین المللی به قدری اهمیت دارند که دولت ها ملزمند مرتکبین آن جرائم را فارغ از ملیت آنها یا محل ارتکاب جرم پای میز عدالت آورند. این یک اصل حقوق عرفی است و بدان معنی است که کلیۀ دولت ها باید از آن پیروی کنند.
دولت ها باید متخلفین را در دادگاه های خود محاکمه کنند و یا محاکمۀ آنان را در مکانی دیگر تسهیل کنند. با توجه به نقض های فاحش حقوق و عرف جنگ و همچنین تخطی های جدی از کنوانسیون های ژنو، این اصل مورد استناد قرار گرفته است. اساسنامۀ دیوان بین المللی کیفری دولت هایی که به این معاهده متعهد هستند را ملزم می دارد که مرتکبین جرائم مندرج در اساسنامه را بازداشت کرده و یا تحت پیگرد قرار داده یا آنها را به کشور اصلیشان تسلیم نمایند.
درحالی که مسئولیت اصلی جستجو و تحت پیگرد قرار دادن مرتکبین جرائم بین المللی با دولت ها است، تاریخ نشان داده است که سایر سازوکارهای حقوقی نیز می توانند مورد استفاده قرار گیرند که از آن جمله می توان به محاکم بین المللی (همچون دادگاه های ویژه برای یوگسلاوی سابق و رواندا)، دیوان بین المللی کیفری و محاکم و دادگاه های مختلط (از جمله برای تیمور شرقی، سیرالئون و کامبوج) اشاره کرد.
*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه - ۲۴ مهرماه ١۴٠۲
جنگ در غزه وارد هفته دوم شده است و نشانه ای از پایان آن دیده نمی شود. بنظر می رسد که جنگ آنچنان که است، شاید شدیدتر در فضای رسانه ای جریان دارد. در مقام روزنامه نگاری که در نزدیک به نیم قرن کار رسانه ای در چهار جنگ خبرنگاری کرده ، کتاب و نوشتههای بسیاری نیز در حوزه خبرنگاری بحران و عملیات روانی در بحرانها انتشار داده است؛ يكي از جبهه هاي بسيار گسترده و متنوع عمليات رواني بعد از جنگ دوم خلیجفارس و سقوط صدام که من در آن خبرنگار میدانی بودم، در جنگ غزه از سوی اسرائیل با کمک رسانه های غربی و دولت های حامی رژیم تل آویو، روي جوامع هدف جریان دارد.
صاحب نظران بر اين باورند كه اسرائیل پيش از آنكه در جبهه نبرد متعارف، فلسطینی ها را هدف بگیرد ، در منظر افكار عمومي و با پیچیده ترین تکنيک های عملیات روانی، آنها و در یک نگاه کلی مسلمانان و اسلام را هدف قرار داده است.
اسرائیل براي اين منظور ، تدابير وعمليات بسيار گسترده اي را به اجرا گذاشته است و در آن از همه ي امكانات رسانه هاي خود به علاوه شبکه گسترده رسانه های در خدمت صهیونیسم استفاده می برد و حتي توانسته است، رسانه هاي بسياري از كشورها ازجمله كشورهاي اروپایی را در عمليات رواني خود عليه فلسطینی ها همراه سازد.
درحوزه ارتباطات اين يك واقعيت بدون ترديد است كه دنیای امروز عرصه جنگ بین رسانه هاست . رسانه کارکردی دوسویه دارد ولی عملا رسانه های امروزی در خدمت نظام سلطه اند . رسانه در حوزه های مختلف ، کارکرد متفاوت دارد با استفاده از رسانه ها می توان در جامعه انگیزه و حرکت ایجاد کرد و یا فرهنگ عمومی را پایه ریزی و گسترش داد و همینطور افکار عمومی را در رابطه با موضوع خاصی تبیین کرد .رسانه می تواند ارتباط دوسویه را بین افراد یک جامعه و حتی جامعه جهانی برقرار کند، گرچه قدرتهای استکباری از رسانه برای گسترش نفوذ خود در جامعه جهانی استفاده می کنند .
رژیم تل آویو با اینکه به گواه تاریخ، کشور فلسطین را با توسل به خشونت و اعمال تروریستی تصاحب کرده و مردم آن دیار را آواره کشورهای همسایه کرده است، با استفاده از رسانه های نظام سلطه برای خودش مشروعیت ایجاد کرده است.
اینها نمونه هایی از قدرت رسانه هاست . متاسفانه امروز اکثر رسانه های مطرح و قدرتمند دنیا در اختیار نظام سلطه و در راستای اهداف غیرانسانی آنان قرار دارد ولی رسانه همانند شمشیر دولبه است و کشورهای هدف هم می توانند از آن برای مقابله با توطئه های نظام سلطه بهره ببرند، گرچه رسانه های نظام سلطه به پیشرفته ترین ابزار روز جهان مجهز هستند ولی در دهه های اخیر کشورها و ملتهای دیگر هم توانستند با استفاده از رسانه های خود در برابر رسانه های نظام سلطه عرض اندام کنند .
ظهور برخی رسانههای منطقهای پس از جنگ اول خليج فارس(١٣٧٠ ) در این راستا قابل بررسی است. افزون بر بهرهگیری نظام سلطه از رسانههای دیداری، شنیداری و نوشتاری پیشین، اکنون نیز با توجه به تحولی عظیم در بهرهگیری از ماهوارهها ، اینترنت ، فرستندههای پرتابل ، مینیاتوری ، ریزپردازهها ، فیبر نوری و دهها فنآوری برتر رسانهای با تجهیزات و ابزارها که در دست سردمداران نظام سلطه است، در جهت تحمیل اراده خود بر ملتها مورد استفاده قرار میدهد. قدرتها بیشترین استفاده از رسانهها را در جنگ میبرند. با نگاهی به عملکرد آمریکا در جنگ های ویتنام، بالکان، کارائیب، افغانستان و دو جنگ عليه عراق صدام حسين موسوم به جنگ اول و جنگ دوم خليج فارس و همچنین اقدامات روانی و رسانهایاش علیه انقلاب اسلامی، میتوان به اهداف آن پی برد.
همانطور كه اشاره رفت ، استفاده از رسانهها برای تضعیف کشور هدف و بهرهگیری از توان و ظرفیت رسانهها اعم از رسانههای نوشتاری، دیداری شنیداری با استفاده از شیوه های جنگ روانی، به منظور کسب منافع را جنگ رسانهای می گویند. آنچه مسلم است جنگ رسانهای از برجستهترین مولفههای جنگ نرم و جنگهای مدرن در جهان کنونی محسوب میشود. جنگ نرم به مثابه راهبرد و استراتژی انتخابی نظام سلطه برای تسلط بر افکار و اراده ملتها تدوین و طراحی شده است. اما بیشترین کاربرد جنگ رسانهها در هنگامه نبردهای نظامیشدت یافته و مییابد، البته این به آن معنا نیست که این کاربرد از اهمیت رسانهها در دیگر زمانها میکاهد، بلکه میتوان گفت آن جنگی است که در شرایط صلح و نه صلح و جنگ نیز بین قدرتها و دولتها به صورت غیررسمی مورد استفاده قرار میگیرد . آنجا که قدرتها توان به میدان آوردن نیروی نظامی را ندارند و یا جامعه آنان قادر به تحمل تلفات انسانی نیست ، به جنگ رسانهای روی میآوردند و از این ابزار بهرهبرداری میکنند. جنگ رسانهای از جمله جنگهای بدون خونریزی و جنگ آرام محسوب میشود .
با توجه به اینکه در جنگ رسانه ای خشونتی اعمال نمی شود ، وقوع آن برای مردم نامحسوس است از طرفی بسیج عمومی هم در آن کاربرد ندارد و به اصطلاح جنگ رسانه جنگ بین نخبگان است فلذا میزان تخریب زیاد است تا حدی که شهروندان عادی کشور هدف، متوجه حجم سنگین این جنگ بر فضای روحی و روانی خود و اطرفیانشان نمیشوند.
قدرت نفوذ سردمداران این جنگ و قدرت تاثیرگذاری و نفوذ آن به گونهای است که در سطوح جامعه اعم از شهر و روستا گسترش مییابد. در این جنگ ، ملتها و مردم با خواست و اراده خود و قبول هزینه در معرض حمله قرار میگیرند . در این جنگ طرف متخاصم کنترل افکار عمومی را در اختیار می گیرد .
در جنگ رسانه ای از روشها و تاکتیکهای مختلفی متناسب با شرایط و جغرافیای عمومی (جغرافیای جنگ روانی) استفاده می شود . بعضاً با بمباران اطلاعات و یا ارائه اطلاعات نادرست و یا مشابه سازی و… گروه هدف را مجبور می کنند تا منافع مهاجم را بر منافع ملی ترجیح دهند . همه تاکتیک های جنگ رسانه ای بر پایه ایجاد ترس در مخاطب استوار است . تا مخاطب نترسد نمی توان در رفتارش تغییری ایجاد کرد .
رسانه در یک دید کلی از ابزارهای جنگ روانی است و همان اهداف جنگ روانی را هم دنبال می کند یعنی هدف جنگ رسانه ای تغییر رفتار در دولت ها و ملت هاست تا بدینوسیله کشور مهاجم اراده خود را بر گروه هدف تحمیل کند و اولین هدف ملتها هستند چرا که ملتها در خط مقدم مبارزه با هر مهاجمی قرار دارند و از طرفی دولت ها هم به اتکای ملتشان می توانند در برابر بیگانگان ایستادگی کنند .
این جنگ به دو شیوه کلی اعمال می شود . در شیوه اول دولت مردان با استفاده از رسانه ها تحت فشار قرارمی گیرند تا در آنان ترس ایجاد شده و مجبور شوند در برابر متخاصم عقب نشینی کنند و درنهایت به آنان باج دهند و در شیوه دوم ملتها را برعلیه دولتشان می شورانند و دولت در اثر فشار افکار عمومی تغییر رفتار داده و غیر مستقیم خواسته های بیگانگان را برآورده می کند.
پیچیدگی های جوامع عصر حاضر و نقش غیرقابل انکار رسانه ها در شکل دهی افکار عمومی باعث شده تا از این ابزار در زمینه های فرهنگی ، اقتصادی ، سیاسی و نظامی بیشتر از گذشته استفاده شود . کارکرد رسانهها در تصمیمگیریهای روزمره زندگی برای مردم هم سودمند و هم زیانآور است زیرا رسانههای گروهی همچون تیغ دو دم هستند که میتوانند پیوستگی و همگنی پدید آورند ، قادر به وسعت بخشیدن و ژرفتر ساختن شکافهای اجتماعی هستند و هم میتوانند بشارتدهنده توسعه باشند و هم بذر ایدئولوژی ضدتوسعه را در فضای جامعه بپراکنند. آنها حس امنیت کاذبی را القاء مینمایند، ذهنها را از مسائل عینی دور میسازد ضمن اینکه میتوانند به ایجاد شور و شوق، حیات و بالندگی در یکایک اعضای جامعه که یکی از کارکردهای مثبت رسانههای جمعی است با انتقال و بیان واقعیتهای جامعه و روشنگری در عرصه تهدیدات منافع ملی و نه گروهی و شخصی تحقق بخشند.
*رئوف پیشدار - استاد دانشگاه
* نورا عراکات - استاد فلسطینی حقوق دانشگاه تمپل آمریکا
*میلاد محمدی - مترجم
اسرائیل به سازمان ملل گفته است ۱.۱ میلیون نفر فلسطینی باید ظرف ٢۴ آینده منتهی به نیمه شب جمعه شمال غزه را ترک کنند و به جنوب آن بروند. این نشانه قوی حمله زمینی قریب الوقوع اسرائیل به شمال غزه است که می تواند زمینه ساز دوباره اشغال منطقه باشد.
جابجایی ۱.۱ میلیون نفر یعنی حدودا نیمی از جمعیت کل نوار غزه است. ناحیه ای که باید تخلیه شود شامل شهر پرازدحام غزه می شود. سخنگوی سازمان ملل هشدار داده است که چنین جابهجایی بدون «پیامدهای فاجعهبار انسانی» ممکن نیست.
عبدالفتاح سیسی، رئیسجمهوری مصر با تخلیه شمال غزه مخالفت کرده و تاکید نموده که ساکنان نوار غزه باید در «سرزمین خودشان» بمانند. ساکنان غزه در صورتی که این منطقه را ترک کنند، تنها راه برای خروج گذرگاههای با مصر است. در یک هفته گذشته که غزه شاهد جنگ تمام عیار است، تعداد کسانی که به دلیل حملات اسرائیل محل زندگی خود در باریکه غزه را ترک میکنند رو به افزایش است. مصر طی سالها پذیرای فلسطینی های بسیاری بوده و بعید بنظر می رسد که با دشواری های اقتصادی زیادی که درگیر است، بضاعت پذیرایی از شمار بیشتر فلسطینی ها را داشته باشد.
غزه روزگاری بزرگترین شهرستانِ فلسطین در زمان قیمومیت بریتانیا بوده و حالا نواری باریک در ساحل شرقی دریای مدیترانه است که نسل در نسل ساکنان آن فقط جنگ و بمب و بمباران و حصر اقتصادی و تحقیر! ناشی از اشغال وطن خود را دیده اند.
و حالا فصل تازهای از درگیریها در غزه آغاز شده است. مبارزان فلسطینی در پنجاهمین سالگرد جنگ گستردۀ سال ۱۹۷۳، طی عملیاتی گسترده به اراضی اشغالی نفوذ کردند و در مقابل، ارتش اشغالگر، حملات هوایی گستردهای را در آسمان غزه شروع کرده و ادامه میدهد.
اگرچه از برخی جنبهها درگیریهای تازه بیسابقه بوده است، اما تاریخ معاصر غزه صحنههای مشابه فراوانی به خود دیده است. برای فهمیدن آنکه چه در حال رخ دادن است، مروری مختصر بر تاریخ غزه که امروز بزرگترین زندان روباز جهان نامیده میشود، ضروری است.
سیاستهای اسرائیل در برخورد با فلسطینیان از اصلی دو وجهی نشأت میگیرند: بدست آوردن بیشترین مقدار از اراضی فلسطینیان با کمترین میزان جمعیت فلسطینی و متمرکز کردن بیشترین تعداد ممکن از فلسطینیان در کمترین اراضی ممکن. اسرائیل، بیتوجه به سکونتگاه جغرافیایی و یا قانونی فلسطینان، آنان را اخراج میکند، از حقوق خود محروم میسازد و یا در مناطق کوچک متمرکز میکند. این اقدامات در منطقه کرانه باختری رود اردن با اقدامات نظامی حمایت میشود و در شرق اورشلیم با ترکیبی از اقدامات نظامی و اجرایی و در اراضی اشغالی اسرائیل با حقوق مدنی. اسرائیل همین کار را در غزه با محاصره و جنگ انجام میدهد.
اسرائیل محاصرهٔ فلجکننده و حملات ویرانگر خود به غزه را پاسخی ضروری به آتش موشکهای حماس میداند. بر اساس سناریوی اسرائیل، حماس متجاوزی قدرتمند است و بدون وجود حماس جنگی نیز درکار نخواهد بود.
غزه زمانی یکی از شهرستانهای کشور فلسطین بود و حالا یک «نوار» باریک است که در ساحل شرقی دریای مدیترانه جا خوش کرده است. بندرها و زمینهای حاصلخیز غزه، برای قرنها آن را به نقطهٔ کانونی تجارت در امپراطوریها بدل کرده بود، از امپراطوری رم گرفته تا فرانسهٔ عهد ناپلئون، امپراطوری مغولها و حالا اسرائیل. پیش از سال ۱۹۴۰، شهرستان غزه بیشتر از ۹۰ شهر و روستا داشت و ۳۸ بار بزرگتر از نوار باریک کنونی بود، غزه بزرگترین شهرستانِ فلسطین در زمان قیمومیت انگلستان و پس از جنگ جهانی اول بود، بعدها نظامیان صیهونیست بیشتر این شهرها را ویران کردند. تا زمان استقرار اسرائیل، غزه که خود آب رفته بود نزدیک به ۲۵ درصد از جمعیت پناهندگان فلسطینی که از خانههای خود اخراج شده بودند را جذب کرد و جمعیت آن از ۸۰ هزار تن به ۲۸۰ هزار تن رسید. این عدد حالا به ۱.۸ میلیون رسیده است، امری که غزه را به پرتراکمترین منطقهٔ جهان بدل میکند.
از زمان پایان جنگ سال ١٩۴٨ تا سال ۱۹۶۷، غزه بدست مصرِ جمال عبدالناصر اداره میشد. در این دوران بود که نوار غزه به تعبیر آکادمیسین فرانسوی، «ژان پیر فیلیو » به «بستری گرم برای ملیگرایی فلسطینی» و مکانی برای مقاومت بر علیه استعمار مقیمِ اسرائیل بدل شد. فیلیو میگوید که اسرائیل «غرق تهدید غزه شده بود.»
اسرائیل نخستین تلاش خود برای فتح غزه را در سال ۱۹۵۶ و در جریان «جنگ سینا» صورت داد، تلاشی ناموفق، چرا که اسرائیل ناچار شد تحت فشار شدید آمریکا، نیروهایش را تنها بعد از گذشت ۴ ماه عقب بکشد. فقط یک دهه بعد از آن، در جریان جنگ ١٩۶٧ ، اسرائیل غزه را با موفقیت اشغال کرد و بلافاصله شروع کرد به ادغام سیستم آب و برق آن با سیستمهای آب و برق خود. در زمان این دو حمله، حماس وجود خارجی نداشت. در حقیقت «شیخ احمد یاسین» بنیان اولیهٔ حماس را به عنوان انشعابی از اخوانالمسلمین در سال ۱۹۷۳ نهاده بود، اسرائیل در آغاز حماس را تحمل میکرد چرا که به آن به عنوان وزنهٔ تعادلی در برابر فتح که بسیار محبوبتر بود و سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) نظر میکرد. تا سال ۱۹۸۸ حماس هنوز به شکل یک جنبش اسلامی - ملی مقاومت درنیامده بود؛ تا سال ۱۹۸۹ حماس هنوز هیچ حملهای نظامی نیز اجرا نکرده بود، با این حال در این سال حماس با به اسارت گرفتن دو سرباز متجاوز اسرائیلی فعالیت نظامی خود را آغاز کرد.
در سال ۱۹۹۱، اسرائیل وارد کنفرانس صلح مادرید شد، مذاکراتی با سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) که پیش از «پیمان اسلو » صورت گرفت. در واقع این مذاکرات تمهیدی برای زمینهسازی شروط زیادهخواهانهای بود که در توافقِ اسلو نهایی شدند. اسرائیل با توسل به این شروط انزوای غزه و جلوگیری از توسعه آن را تسریع بخشید. با منزوی کردن غزه، اسرائیل غزه را از نزاعهای اسرائیلی- فلسطینی گستردهتر جدا نگاه داشت و با یک پیمان دائمی کنترل خود را بر آن تضمین کرد. در همین دوران بود که اسرائیل شروع به وارد کردن نیروهای خارجی برای جایگزین کردن آنها با نیروی کار فلسطینی کرد، نیروهای خارجیای که بخش عمدهای از مشاغل پرزحمت و کم درآمد اسرائیل را بر عهده گرفتند.
این آغاز دوران مشخصاً پرچالش زندگی مردم غزه بود. در پایان جنگ خلیج فارس در ۱۹۹۱، کویت مهاجران فلسطینی را به دلیل حمایت یاسر عرفات از حمله عراق اخراج کرد. این مسأله در سال ۱۹۸۹ برای فلسطینیانی که در مناطق اشغالی زندگی میکردند چیزی در حدود ۱۲۰ میلیون دلار هزینه درپی داشت. این را در کنار این واقعیت قرار دهید که پس از این واقعه، غزه دیگر بازار صادراتی برای محصولات خود در خلیج فارس نداشت، بدین ترتیب افول اقتصادی غزه بسیار جدی بود. با بدتر شدن اوضاع اقتصادی تعداد خانوادههای فلسطینیای که کمکهای غذایی دریافت میکردند، در عرض یک سال از ۱۰ هزار خانواده در ژوئن ۱۹۹۰ به ۱۲۰ هزار خانواده در ۱۹۹۱ رسید و تولید ناخالص ملی غزه ۴۱ درصد کاهش یافت.
مشخصاً در سال ۱۹۹۳، تعداد افرادی که به کمکهای سازمان ملل و فعالیتهای آژانس پناهندگان فلسطینی-سازمانی بشردوستانه برای کمک به پناهندگان فلسطینی در سرتاسر جهان- برای زندگی وابسته بودند به ۸۰ هزار تن رسید. این رقم تا پایان برنامهٔ حفاظت از مرز به ۸۳۰ هزار نفر رسید.
سال ۱۹۹۱ دوران نخستین انتفاضه نیز بود، طغیان مردمی و عموماً عاری از خشونت فلسطینیان، (انتفاضه در اواخر سال ۱۹۸۷ جرقه خورده بود). در جریان انتفاضه فلسطینیها به انحاء متفاوت شورش کردند، با نافرمانی مدنی، با اعتصابات عمومی، بایکوتهای اقتصادی و مقاومت اقتصادی و با پرتاب سنگ و کوکتل مولوتف . در مارس ۱۹۹۳، زمانی که اسرائیل سیاست محاصره را هم در منطقه کرانه باختری رود اردن و هم در غزه آغاز کرد (اسرائیل غزه را در میان حصارهای واقعی محصور کرد)، این حصارها به اسرائیل این امکان را میدادند تا حرکت مردم و محصولات را هم در داخل و هم در بین مناطق غیرمجاور تحت کنترل داشته باشد. اسرائیل در اقدامی که مصداق محاصره مطلق است، ورود و خروج فلسطینیان از تمامی مناطق را ممنوع کرد، این زمانی بود که مرزها نیز کاملاً توسط اسرائیل کنترل میشدند، در این مقطع اقتصاد غزه کاملاً به اسرائیل وابسته شد و از اتکای به خود ناتوان شد. تمامی این وقایع پیش از نخستین حمله شهادت طلبانه حماس به یک شهروند اسرائیلی بود. ٩ ماه بعد، اسرائیل و سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) پیمان اسلو را امضا کردند. زمان کوتاهی پس از آن، شیمون پرز رئیس جمهوری وقت اسرائیل در جریان کنفرانسی به یونسکو اعلام کرد که به نوار غزه به عنوان منطقهای نظر میکند که قرار است به تدریج به یک دولت فلسطینی بدل شود، در حالی که کرانه باختری رود اردن به حکومت مستقلی متشکل از ساکنان فلسطینی و اسرائیلی بدل خواهد شد که وضع آن و مرزهایش دست آخر روشن خواهد شد.
تا کریسمس سال ۱۹۹۴، اسرائیل غزه را مهر و موم کرده بود، آن را در مسیر عدم گسترش انداخته بود و از نزاع گستردهتر فلسطینی- اسرائیلی منفک کرده بود، با این نیت که آن را به یک حکومت فلسطینی مستقل بسیار کوچک بدل کند، تمامی این وقایع پیش از آغاز حملات شهادتطلبانه حماس بر علیه اسرائیل رخ دادند.
حماس نخستین حمله شهادت طلبانه خود در ۶ آوریل ۱۹۹۴ را در پاسخ به کشتار ۲۹ نمازگزار فلسطینی انجام داد که در «مسجد ابراهیم» در «هبرون » نماز میخواندند. در سال ۲۰۰۰ و در جریان آغاز دومین انتفاضه، اسرائیل اعلام کرد که در مناطق اشغالی کرانه باختری رود اردن و نوار غزه درگیر «نزاع مسلحانهٔ مختصری» شده است و به نحو بیسابقهای نیروهای نظامی خود را علیه فلسطینیان به کار گرفته است. این حملات نظامی شامل استفاده از نیروهای هوابرد غیرمجاز، قتلعام هدفمند و بمبارانهای هوایی میشد. در این دوران بود که حماس نخستین موشک هوایی خود را در مارس ۲۰۰۱ بر علیه اسرائیل بهکار برد.
در آوریل سال ۲۰۰۴، نخست وزیر آریل شارون در یک کنفرانس عمومی اعلام کرد که به شرط کنترل بر نواحی مسکونی کرانه باختری رود اردن، غزه را رها خواهد کرد. مشاور ارشد شارون، «داو ویسگلس»، گفت: «منظور ما از این اقدام این است که آنقدر «گاز فرمالدئید ذخیره کنیم که در برخورد با فلسطینیها دیگر نیازی به پروسه سیاسی نباشد. »
اسرائیل آمادهسازی خود در جهت فرآیند رها کردن غزه به طور کامل را با کمپینهایی نظامی عملی کرد که هنوز هم ادامه دارند، نخستین کمپینها در آوریل سال ۲۰۰۴ آغاز شد و در آگوست و سپتامبر ۲۰۰۵ ادامه یافتند با این هدف که مناطق حائل میان اسرائیل و نواز غزه را هم در شمال و هم در جنوب بسط دهند.
اسرائیل، حتی بعد از ادعای دست برداشتن از غزه، جنگهای مختلفی را بر علیه نوار غزه آغاز کرده است. اسرائیل در ژانویه سال ۲۰۰۶ و در دوران انتخابات پارلمانی حماس در غزه محاصره را تنگتر کرد، اسرائیل در سپتامبر ۲۰۰۷ زمانی که حماس در پاسخ به کودتای فتح –که از جانب آمریکا حمایت میشد-فتح را از غزه بیرون کرد، حماس را یک «نهاد خصمانه» خواند. بعد از آنکه حماس قدرت را در غزه به دست گرفت، اسرائیل، آمریکا و اتحادیه اروپا با همراهی یکدیگر محاصره زمینی و دریایی غزه را شدت بخشیدند. ترکیب محاصره و کمپین نظامی اسرائیل دست به دست هم دادند و در سالهای اخیر بحران حقوق بشر را در غزه شدت بخشیدهاند، در چنین حال و هوایی بود که فلسطینیان ناچار شدند برای زنده ماندن و مقاومت در برابر محاصره تونلهای زیرزمینی حفر کنند.
کشاکش جزیی میان حماس و اسرائیل در این مقطع کماکان ادامه داشت تا اینکه مذاکرات آتش بس در ژوئن ۲۰۰۸ خاتمه یافت. با این حال تنها پس از ۴ ماه، اسرائیل آتش بس را نقض و جنگ ۲۲ روزه را آغاز کرد. جنگی که از ۲۷ دسامبر ۲۰۰۸ تا ۱۸ ژانویه ۲۰۰۹ ادامه یافت.
در این جنگ خونین ۱۴۰۰ فلسطینی کشته شدند که بیش از ۳۰۰ تن از آنها کودک بودند، رقم مجروحان چیزی در حدود ۴۳۰۰ تن بود که از این میان نیز ۱۱۰۰ تن کودک بودند. در طی این جنگ ۲۹۰۰ خانه، ۲۹ مدرسه، ۱۲۱ کارگاه تجاری وصنعتی و ۶۰ ایستگاه پلیس و ۳۰ مسجد ویران شدند. «ایهود باراک»، وزیر دفاع وقت اسرائیل مدتها پیش از شروع این جنگ، برنامهریزی برای آن را آغاز کرده بود، در واقع شواهد حاکی از آن است که برنامهریزی برای این جنگ دقیقاً از شش ماه قبل آغاز شده بود، یعنی همان زمان که اسرائیل در ژوئن ۲۰۰۸ به پای میز مذاکرات برای صلح و آتش بس رفته بود، در واقع درحال برنامهریزی برای جنگی بود که بعدها با عنوان عملیات «سرب گداخته» ، فاجعهٔ غزه و جنگ ۲۲ روزه شناخته شد.
بعد از این وقایع اسرائیل و حماس وارد دور تازهای از مذاکرات صلح شدند، مذاکراتی که با ترور احمد الجباری –نماینده دیپلماتیک حماس در مذاکرات با اسرائیل- در نوامبر ۲۰۱۲ ناتمام باقی ماند. این ترور به دومین حمله نظامی بزرگ نظامی اسرائیل پس از سال ۲۰۰۸ منتهی شد، عملیات «ستون ابر» که طی هشت روز در آن ۱۷۷ فلسطینی کشته و ۱۵۰۰ تن نیز مجروح شدند. و جنگ ها بدنبال هم باز ادامه یافت و جانهای بیشتری گرفته شد.
اینکه موشکهای حماس، علت درگیری اسرائیل با فلسطینیان در غزه هستند، نمیتواند تبیین بسندهای برای سیاستهای خشونتطلبانه اسرائیل در قبال نوار غزه باشد. چنین روایتی از تبیین سیاستهای اسرائیل در خصوص کرانه باختری رود اردن- که شامل شرق اورشلیم نیز میشود- نیز ناتوان است و یا در خصوص سیاستهای اسرائیل در درون اراضی اشغالی – که در غیاب هر نوع موشک چه متعلق به حماس و چه به سایر سازمانها-حذف، سلب مالکیت و سرکوب فلسطینیان در آنها ادامه دارد.
سیاستهای اسرائیل در قبال غزه از سودایش برای حذف و جابهجایی فلسطینیان از موطن تاریخیشان جدا نیست. توقف این خشونت مستلزم به کارگیری یک راه حل سیاسی گسترده است، راه حلی که بتواند با شرایط سکونت استعماریای که تمامی فلسطینیان اکنون ناچار به تحمل آن هستند، دست به گریبان شود.
تا به این لحظه روابط فلسطین و اسرائیل از الگوی مشخصی که در بالا ترسیم کردیم، پیروی کرده است؛ اما پرسش این است که تا به کی؟
*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه - ١٩ مهرماه ١۴٠۲
فضای رسانه ای بین المللی در ارتباط با جنگ غزه به کارزار گسترده ای از عملیات روانی تبدیل شده است که هدف آن برانگیختن افکار عمومی از راهکار تحریک احساسات و عواطف عامه با برجسته سازی غرایض انسانی به نفع رژیم تل آویو است.
این شیوه از عملیات روانی را در بسیاری از جنگ ها دیده ایم که پیچیده ترین اخیر آنها در جنگ دوم خلیجفارس بود که آمریکا علیه صدام صورت داد و من در کتابم « عملیات روانی از نظریه تا عمل با تاکید بر جنگ دوم خلیجفارس» یافته های میدانی خودم را مفصل و مستند در آن توضیح داده ام.
سنجش ها و رصد نشان می دهد که سکوی ایکس « توئیتر» حامل بیشترین مطالب جعلی از جنگ غزه و مسائل پیرامون آن است، البته سهم دیگر سکوها کمتر نیست.
تکنیک غالب در عملیات روانی در بستر شبکه های اجتماعی و رسانه های سنتی پیرامون جنگ جاری در غزه، از جمله برجسته سازی تلفات انسانی طرف اسرائیلی و نمایش هایی است که عواطف، تاثر و تأسف و نهایت خشم انسانی را برانگیزد. مانند تن لخت زنان، اجساد کودکان، انتساب اعمالی مانند سربریدن کودکان و در قفس کردن آنها، کشته شدن افراد غیر نظامی و مانند آن! و سکوت تقریبی از تلفات و خسارات طرف مقابل! که مستنداً اغلب آنها جعلی و دروغ است.
مانند :
تصاویر قدیمی نادرست با عنوان نگهداری کودکان در قفس در جنگ اسرائیل و حماس - تاریخ انتشار این ویدئو دستکم چند روز پیش از جنگ اسرائیل و حماس است و قطعا ارتباطی با درگیریهای اخیر ندارد. قصه دقیق ویدئو مشخص نیست، اما گفته میشود پدری از گیر افتادن کودکانش در قفس مرغها فیلم گرفته و در قالب یک ویدئوی طنز از بازی کودکانش در شبکههای اجتماعی منتشر و بعدا حذف کرده است.
یکی از ویدیوهایی که در روزهای اخیر در شبکههای مجازی به صورت گسترده منتشر شده است، حاوی تصاویری از فرود دهها چترباز در یک منطقه به ظاهر شهری است. ادعا شده که این ویدیو مربوط به حملات روزهای اخیر و فرود چتربازان حماس در کنسرت نوار مرزی است. میدانیم که حماس امکان استفاده از هواپیماها و بالگردهای ترابری را در منطقه غزه نداشته و ندارد و نیروهایی که در روزهای اخیر از طریق آسمان وارد اراضی اشغالی شدهاند هم از پاراگلایدر استفاده کردهاند.
در این تصاویر ما نه تنها هیچ پاراگلایدری نمیبینیم، بلکه شاهد فرود دهها چتربازیم که احتمالا از یک هواپیما یا بالگرد نظامی پریدهاند. جستجوهای ما نشان میدهد احتمالا این یک مانور یا تمرین در آکادمی نظامی و با توجه به قرائن در شهر قاهره پایتخت مصر است و ربطی به حوادث اخیر ندارد.
در فیلمی دیگر می بینیم؛ مردان نظامی چند مرد را بازداشت کرده و با خود می برند که گفته می شود «ژنرالهای بلند پایه رژیم صهیونیستی» هستند که «به دست سربازان حماس دستگیر شدهاند.» حال آنکه تمام شواهد نشان میدهد که آنها ماموران سرویس امنیتی جمهوری آذربایجان اند که رهبران دولت ارمنی در قره باغ را دستگیر کرده اند. و بسیار شاهد و مدرک دیگر!
در خبرها یکی دیگر از محورهای تبلیغاتی اسرائیلی ها و نزدیکان آنها، تلفات غیر نظامیان اسرائیلی با سکوت در برابر کشتار فلسطینی ها در غزه است.
در کنوانسیون ژنو، غیرنظامی به کسی اطلاق میشود که عضو فعال هیچ نیروی نظامی نباشد. اما اگر او به صورت فعال در یک درگیری نظامی شرکت کند، به عنوان Combatant - غاصب سرزمین دیگران - شناخته شده و شامل قواعد نیروهای نظامی میشود.
بنابر گزارش «شرق الاوسط» چیزی حدود 100 هزارنفر از شهرکنشینان اسرائیلی مسلح هستند. اعضای این گروهها عضویت در نیروهای نظامی رسمی ندارند و علاوه بر اذیت و آزار فلسطینی ها ، در حملات ارتش به روستاهای فلسطینی و عملیات نظامی مشارکت میکنند.
مسیر پُست ها نشان می دهد که بیشتر حجم آنها از اراضی اشغالی، آمریکا و اروپا انتشار یافته است.
نکته حائز توجه این مهم است که بیشترین تلفات در طرف اسرائیل، شرکت کنندگان در کنسرتی بودند که در مرز با غزه و در دل بیابان برگزار شده بود و شرکت کنندگان در آن ملیت های مختلفی داشتند. سرویس امنیتی مصر گفته است که احتمال عملیاتی نظامی در مرز با غزه را روزها قبل از وقوع آن به طرف اسرائیلی اطلاع داده است و همین شک و گمان را نسبت به ادعای غافلگیر شدن اسرائیل در عملیات غزه تقویت می کند.
غزه نوار باریکی با عرض حداکثر ١٢ کیلومتر و طول ۴١ کیلومتر است و بیش از دو میلیون نفر در آن ساکنند. اسرائیل سرویس های امنیتی و ارتش دارد، به علاوه جاسوسان بسیار در اطراف خود ، لذا سخت است بپذیریم که توسط فلسطینی ها غافلگیر شده است. باید به این هم فکر کرد که همه ی اینها نقشه و یک عملیات زمینه سازی شده با استفاده از عناصر تعیین کننده ای مانند زمان و مکان و تنوع ملیتی شرکت کنندگان در کنسرت بوده که به اسرائیل امکان داده در حداقل و تا به اینجا با مظلوم نمایی! گریه حامیان اصلی خود مانند بایدن رئیس جمهوری آمریکا و هریس معاون او را در بیارد و در انتها چه خواهد شد، باید به آن فکر کرد.
🌺 برای مطالعه نوشته های نویسنده لطفاً لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
Http://r-pishdar.blogfa.com
*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه- ١۵ مهرماه ١۴٠۲
رسانه های ایرانی بویژه رسانههای موسوم به جریان اصلی اطلاع رسانی با اهدای جایزه صلح نوبل به خانم « نرگس محمدی» دچار سردرگمی شدند و ترجیح به ساعتها سکوت دادند و زمانیکه لب به سخن گشودند، خشم و عصبانیت خود را به جای خبر و خبر رسانی ابراز کردند که آشکارا دارای جهت گیری است و پسند مخاطب نیست.
اگر چه نامزدهای جوایز نوبل طی فرآیندی پیچیده و محرمانه انتخاب می شوند، ولی شواهد و قرائنی وجود داشت و برخی شایعات به رسانه ها نیز منتقل شده بود که احتمال می داد یکی از نامزدها خانم محمدی باشد.
در دنیایی که هر کس با یک گوشی هوشمند، رسانه است، رسانه های اصلی باید برای هر موقعیتی جدول برنامه یا همان سناریوی کاری داشته باشند تا بتوانند بهنگام وظیفه اطلاع رسانی خود را بصورت حرفهای انجام دهند و جریان اطلاع رسانی را در اختیار بگیرند. یادمان باشد؛ هر کس اولین خبر را داد، همان هم نتیجه را خواهد گرفت.
جهان امروز، جهانی نیست که بتوان امری از امور را پنهان کرد و یا بخشی از یک اتفاق را مطابق با منافع گزارش کرد که بلافاصله رسانه به دروغگویی، سانسور و پروپاگاندا متهم و اعتماد عمومی از آن سلب می شود.
در تاریخ ارتباطات ثبت است که خبر اعلان استقلال آمریکا در آن سوی اقیانوس بیش از سه ماه طول کشید تا به لندن در این سوی اقیانوس برسد، حال آنکه الان و با به میدان آمدن رسانه های دیجیتال و شهروند خبرنگاران، سرعت دریافت و انتقال اخبار، تنوع و کثرت منابع به قدری افزايش يافته است که می توان مدعی بود گزارش هر اتفاقی در ثانیه هایی در دسترس عموم قرار می گیرد و اینترنت این امکان را عمومی کرده است که هر شهروندی بتواند رسانه، از نوع چند رسانه ای اش باشد.
جایزه صلح نوبل سیاسی است، ارزش دارد و یا ندارد، محکوم می کنیم یا نه! و چه و چه، بخصوص که دگر بار یک ایرانی برنده آن شده است، باید در قالبهایی ارائه شود که لازمه ابتدایی آن خبردهی است.
اینکه بخواهیم همه مثل ما یا من بیندیشند و کنش و واکنشی مشابه در مقابل رخدادها داشته باشند، در دنیای امروز به هیچ روی ممکن نیست که دلایل بسیاری دارد که عمده ترین آن مقوله « قبیله دیجیتال » است، به این معنی که تعلق انسانها از محدوده های بزرگ جغرافیایی فیزیکی ، در حال تبدیل شدن به دنیایی دیجیتال آنهم با مختصاتی در حد یک قبیله است که مبنای آن گردهم آمدن بر اساس ارزش های مشترک جدید به جهت سرنوشت واحد است.
رسانه های چاپی و سایبری تابلو دار یعنی همانهایی که شناسنامه دارند و یارانه می گیرند و حیات شان به آگهی های دولتی وابسته است ، امروز جملگی دچار بیماری کپی کاری اند و انفعالی رفتار می کنند. بسیاری از آنها تحریریه ندارند و یا اگر دارند به یکی دو نفر محدود می شود که کارشان کپی کردن مطالب است و تا رسانه های جریان اصلی چیزی انتشار ندهند، چیزی برای انتشار ندارند و به این ترتیب جریان اطلاع رسانی به دست غیر می افتد.
رسانه به معنای عام آن و رسانه های چاپی مستقل بویژه در ایران که وصف ماهیت رسانه های آن را بسیار گفته ام ، باید ویترین خواسته ها، آمال و انتظارات مردمی باشد. رسانه ای که یک نقد معمولی و ساده که از زبان مردم همه جا از تاکسی گرفته تا مترو و اتوبوس و حتی در محافل خانگی بیان می شود را نمی تواند به دلیل ملاحظات - بی انصافی است نگویم که بیشتر از خودسانسوری ناشی می شود. به جا بودن و یا نبودن آن بحث مستقلی می طلبد - چاپ کند، یا اگر هم چاپ کند دلهره آن را دارد که در حداقل تذکر نگیرد، رسانه نیست!
اين يك واقعيت است كه رسانه هاى ما در مقايسه با بخش هاى ديگر، در طول دهه ها از عمرشان ، به توسعه کیفی لازم دست نيافته اند.
درباره علت و علل اين مساله بسيار بايد گفت ، و دلايل متعددى را لزوماً برشمرد ، و اما من مايلم از اين فرصت استفاده كرده و به یک دليل اساسي آن اشاره كنم:
يكى از عمده دلايل توسعه نيافتگی رسانه ها دركشور من ، نوع و جنس نگاه به رسانه ها از سوى قدرت است. بعيد مى دانم هيچ صاحب نظر منصفی از هر دو سمت – رسانه و قدرت - پيدا شود كه اين گفته را انكار كند . تجربه بيش از چهل سال كار رسانه اى من و سالها تدريس در دانشگاهها ، ضامن ، شاهد و مدرك اين گفته است.
بايد گفت كه اين يك واقعيت غير قابل انكار است كه نوع و جنس نگاه قدرت در كشور به رسانه ها بويژه مطبوعات ، از همان ابتداي انتشار نخستين نشريه در ايران " كاغذ اخبار - میرزا صالح شیرازی کازرونی- اولین شماره این نشریهً ماهیانه در دوشنبه بیست و پنجم ماه محرم ۱۲۵۳ قمری، اول ماه مهٔ ۱۸۳۷ م منتشر شد - تقريبا هميشه! يك نگاه امنيتى بوده است . نگاهى كه مى توان آنرا بزرگترين و اساسى ترين مانع در توسعه كيفى رسانه ها دانست.
🌺 برای مطالعه نوشته های نویسنده لطفاً لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO
Http://r-pishdar.blogfa.com
*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه ١۴ مهرماه ١۴٠۲
تأیید بازداشت فرزندان یک مقام ارشد قضایی به اتهام « فساد مالی» افکار عمومی را واداشته تا بیشتر بر اصلاح ساختارهای جامعه بویژه ساخت مالی تاکید و مصرانه تر طلب کند و بخواهد تا دست آقازاده ها! از منابع مالی کشور قطع شود.
کم نبوده اند آقا زاده ها و وابسته های به «قدرت» در موقعیت هایی مثل فرزند( پسر و دختر)، نوه، داماد، باجناق و از این دست، که با ادعای « ژن خوب» دزدی هایشان به حد و اندازه ای رسیده که ناچار به افکار عمومی به عنوان مفسد مالی یا همان « دزد» در ادبیات عامه معرفی شده اند، حال آنکه اغلب آنها پیش از معرفی، نزد افکار عمومی شناسایی و شناخته و إفشاء شده بودند، و باز هستند کس و کسانی که در مظان این تهمت قرار دارند و قوه قضائیه حتما باید چتر نظارت خود را به روی آنها بگستراند.
واضح است که عدم پذیرش نظارت عمومی ، اصلاح سیستماتیک درونی و توقف نقد حاکمان ، منجر به فساد و تعمیق روندهای ناکارآمدی در ساختار های اداره ای می شود .
در سلامت عقل بیماری که بی اعتناء به مرض خود است و توصیه پزشکان را جدی نمی گیرد ، باید شک کرد . درمان این بیمار زمانی که بیماری اوج گرفت ، غیر ممکن است .
سیستمی که خودش، خودش را به چنین نقطه ای رسانده است، اصلا نیازی به نقد ندارد. دستاورهای خودش و بحرانهای خودش، بهترین نقد خودش است.
بیماری جامعه ما ، یک مرض ساده نیست که با یک درمان معمولی درمان شود. وقتی یک بیماری گرفتار سرطان شد، اصلا نیازی نیست شما به او یادآوری کنید که او بیمار است و سرطان خطرناک است؛ بلکه خود سرطان چنان تعادل زیستی او را به هم میزند که او خودش میفهمد یک مرض جدی دارد. این جا تنها این بیمار باید از عقل سلیم و سلامت روان برخوردار باشد که به سرعت برود دنبال درمان خودش و سبک زندگی خودش را عوض کند. پس مساله امروز ما در سطح کلان این نیست که باید هشدار بدهیم که سیستم بیمار است، این که عیان است، مساله عقل سلیم و سلامت روانی نظام است که اگر باشد به طور خودبهخود می رود دنبال درمان، و اگر نرفت، یعنی یک اشکالی در فهم و عقلانیت او وجود دارد که در این صورت باید او را مجبور کرد که برای درمان اقدام کند.
به نظر من جامعه ما الان خودش متوجه شده است که فهم درستی از مشکلات و بحرانها در کشور وجود ندارد و جامعه شروع کرده و به شیوههای مختلف دارد فشار میآورد تا نظام را مجبور کند که خودش را اصلاح کند. در واقع الان فهم جامعه از فهم روشنفکران و تحلیلگران جلوتر است، چون ما درباره بحرانها فکر میکنیم اما جامعه آنها را با گوشت و پوست خودش حس میکند.
«استقلال نهادهای نظارتی»، «دسترسی آزاد به اطلاعات»، «محافظت از افشاگر»، «شفافیت دارایی مسئولان»، «الزام به گزارش فساد»، « آزادی رسانه ها»، « رسانه های مستقل» و مواردی از این دست، جزو ملزومات مبارزه سیستماتیک با فساد در یک کشور است.
شرایط کنونی کشور مولود اشکالات اساسی سیستمی چند بعدی است که در آن فساد درد آوری ریشه یافته است که در همه ی اشکال آن بویژه درسایه قدرت ، به اخبار عادی رسانه ای و اشارات در گفت و گوهای کوچه و بازار مردم تبدیل شده است . آنچه دراین میان بشدت آسیب دیده، اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی است .
برای یک نظام سیاسی، برخورداری از پشتوانه ملی ، نیازی حیاتی است که در پرتوی اعتماد عمومی بوجود می آید.این پشتوانه ملی است که هژمونی واقعی رامی سازد.آنچه در ایران سبب بحران جاری اقتصادی شده است ، ریشه در " عدم شفافیت " و عدم واقع نگری دارد . تعاملات اقتصادی در ایران در اتاق شیشه ای صورت نمی گیرد که برای همگان قابل رصد باشد. درچنین وضعیتی است که فساد حالت سیستماتیک به خود می گیرد و گرفته است.
نسبت دادن هر اتفاقی به دشمن ، ساده ترین شکل فرار از مسئولیت و پاسخگویی در برابر تصمیم های غلط است . دشمن بدیهی است که از هر فرصتی برای اهداف خود استفاده کند ،وگرنه دشمن خوانده نمی شد.
* رئوف پیشدار
استاد دانشگاه دهم مهرماه ١۴٠۲
شخصیت ها و مراجع بزرگی چون حضرات آیات خمینی، بروجردی ، سیستانی و خامنه ای و شیخ بزرگ الازهر مرحوم شیخ شلتوت و پاپ فرانسیس از جمله برجسته ترین رهبران دینی جهان هستند که در دهه های اخیر تلاش بسیاری برای نزدیک کردن ملت های جهان از مذاهب مختلف به هم، و احترام به باورها و اعتقادات یکدیگر داشته اند و صاحب فتوا در این زمینه هستند.
تفرقه و ستیز مذهبی ميان ملت های جهان با بهانه قرار دادن اعتقادات مذهبی ، هدف هميشگی استكبار و صهیونیسم بوده است . يكي از مباني عمده اين راهبرد ، كنترل جهان از طريق مذاهب مي باشد و از ابزارهاي اين كار ، يكي ، استفاده از جاهلان و متعصبان يك مذهب و يا فرقه و باور، عليه مذهب و فرقه و باور ديگر ، و نيز طرح و كشاندن مسايل حساسيت زا به ميان توده هاي مردم و انتقال آن به حوزه عوام ، و خارج كردن مسايل از حوزه علما و صاحبان انديشه است .
اگر نگاهي به گفته ها و نوشته هاي بسياري كه متاسفانه اين روزها عليه مذاهب به بهانه آزادی بیان در جای جای جهان نشر می شود ، بيندازيم ، خط و ربط استكبار و صهیونیسم را به وضوح در آنها مي بينيم .
گرچه خوشبختانه با درايت علماي اسلام اين راهبرد افشا شده و خيلي در بین مسلمین و پیروان مومن دیگر ادیان الهی كاركرد نداشته است ، ولي برخي حوادث و رخ دادها ضرورت هشياري بيشتر دراين زمينه را مورد تاكيد قرار مي دهد که از آن جمله بی حرمتی به کتابهای آسمانی است.
خط قرمز جهان اسلام بايد مدارا و احترام به همه ي مذاهب و نيز پيروان آنها باشد .دشمن در پي آن است كه اصل مدارا را كه از اصول مورد تاكيد در اسلام و بخصوص ميان مسلمين است ، از آنها بگيرد . مدارا دستور اسلام است و اين امر در نگاه به سيره رسول الله (ص)و اهل بيت بزرگوار آن حضرت ، سلام الله اجمعين ، كاملا برجسته مي باشد . ترديدي نيست كه بسياري از جنگ و نزاعها و مشكلات موجود در جهان با ترويج فرهنگ مدارا دربين مردم قابل حل است. اين امر يك شرط مهم دارد و آن انتقال هر امري به حوزه خودش است . يعني مسايل و موضوعاتي كه بايد در حوزه علما مورد بررسي و تحليل و نظر قرار گيرد را نبايد اجازه داد كه به ميان توده هاي عامي جامعه انتقال يابد . وظيفه علماست كه با ترويج و تشويق مدارا ميان همه ي مومنان ، آنها را به برادري و اتحاد و تحكيم اخوت دینی سفارش كنند.
جمعيت بزرگ مسلمانان جهان به چيزي كه دراين مقطع بيش از همه به آن نياز دارد ، يك "هويت مشترك "با محوريت اسلام است كه در صورت تحقق آن ، مسلمانان را به يك محور و نقطه ثقل در نظام و ساخت جهاني مبدل خواهد نمود. استكبار و صهیونیسم با شناختي كه از اثرات و پيامدهاي قدرت يابي مسلمين درصورت نيل به هويت مشترك ديني در نظام جهاني سلطه دارند ، حرکت هايي را سالهاست در جهت تضعيف وحدت و هويت مشترک مسلمانان به پيش مي برند و در سالهای اخير به آن شدت و حدّت هر چه بيشتري هم داده است .
چنين شرايطي، برقراري تعامل ميان مسلمانان را به عنوان يک جامعه اثرگذار در نظم نوين جهاني که به دهکده جهاني شهرت دارد ، ضروري تر مي نمايد.
وحدت و معنویت دو عامل عزت و سعادت امت اسلامی است.
يكي از جلوه هاى هفته وحدت باید نمايش قدرت معنوى ، سياسى و اجتماعى مسلمانان در برابر استكبار جهانى باشد و تقویت آن وظیفه ای بس خطیر بر دوش علماست.
* رئوف پیشدار - پنجم مهرماه ١۴٠۲
استاد دانشگاه نویسنده کتاب «عملیات روانی از نظریه تا عمل »
نیمه شب سه شنبه چهارم مهرماه ١۴٠۲ صدایی وحشتناک و به روایت رسانه ها متعاقب آن لرزش زمین، اهالی خرم آباد را به خیابان کشاند. تا میانه روز که روایت های مختلف از زبان مسئولین و ارگانها انتشار یافت ، هیچ خبر و اطلاعی از منابع رسمی از منشاء صدا و لرزش زمین نبود ، این یعنی بهترین زمینه سازی برای ساخت و ترویج شایعه!
در مدیریت بحران و در توضیح نقش روابط عمومی و رسانه در آن می گوییم؛ راست بگو! سریع بگو! تمام ماجرا را بگو!. متاسفانه در کشور این مهم درک نشده است که بحران اطلاعرسانی و اعتماد عمومی را به دنبال دارد.
در حادثه خرم آباد بیش از ١٢ ساعت طول کشید که یک مقام رسمی در مورد ماجرا توضیح دهد. توضیحی که البته با اطلاعاتی که به نقل از مقامات استانی و از طریق صدا و سیما یا خبرگزاریهای رسمی منتشر شد، کاملا متفاوت بود. رسانه های بیگانه مطابق معمول از همین فرصت و خلأ اطلاع رسانی استفاده کردند و به میدان داری پرداختند که بیش از پیش اذهان عمومی را مشوش ساخت.
این اولین بار نیست که اتفاقی مهم توجه افکار عمومی را جلب میکند اما منابع رسمی به سوالات ایجاد شده، پاسخی نمیدهند یا اگر پاسخی میدهند هم به زعم مردم قانعکننده نیست. فهرست بلندی از این وقایع را می شود، در تأیید این ادعا ارائه کرد و شوربختانه اینکه مسئولان با اظهارات ضد و نقیض و تعدد روایتها، زمینه را بیشتر برای بهره برداری رسانههای خارجی فراهم کرده اند.
ضعف ما در اطلاع رسانی و متعاقب آن انبوه شایعات و هزینه های کلان آن برای نظام و کشور، یک مساله همیشگی است و متأسفانه دلایلی چند نیز در جامعه ما، دو مقوله شایعه سازی و شایعه پذیری را پُر رونق کرده است که از آن جمله نبود سخنگو در ارگانها و سازمانهای مسئول، و دوم ضعف رسانه ای به رغم وجود انبوهی از آنهاست.
در مقام یک رسانه ای مدعی ام؛ رسانه های ما بضاعت حرفه ای ندارند، قادر به کار عملیاتی نیستند ، بدانیم؛ با نگاه حزبی و جناحی نمی شود در یک عرصه تخصصی میدان داری کرد.
همانطور که اشاره شد؛ بنا به دلایلی چند که همه ی آنها قابل توجه و تحقیق و درنگ است، در ایران شایعه سریع ساخته می شود، زود شاخ و برگ می گیرد و زودباوری عمومی وجود دارد.
از فضای مجازی انتظار زیادی به رغم قابلیت ها و ظرفیت های متنوع آن در امر اطلاع رسانی تا زمانی که نهادهای رسمی و مسئول به تولید و عرضه محتواهای مناسب و اقناعی برروی آن نپردازند ، نیست ، ولی آنچه باب انتقاد شدید را می گشاید ، شیوه تعامل و کارکرد رسانه های موسوم به جریان اصلی بویژه صدا و سیما و خبرگزاری های تابلو دار در پس وقایعی است که افکار عمومی را حساس کرده و یا می کند.
این یک اصل اساسی و کلیدی در ارتباطات رسانه ای است : هر کس خبر اول را داد ، همان هم نتیجه را خواهد گرفت.
هر رسانه حرفه ای بخصوص اگر تابلوی ملّی، و تعهدی دارد ، می بایست با پیش بینی ها ، جداول خبری مختلف و انعطاف پذیری را در تطبیق با اهداف خود که نمی تواند حزبی و جناحی باشد ، داشته باشد که در وقت حادثه ، رسانه را دچار سردرگمی نکند.
نبود و یا بی توجهی به این مهم زمانی مثل الان آشکار می شود . رسانه با گارد بسته ناشی از نگاههای بسته جناحی ، سراغ منابعی می رود که نه مسئول هستند و نه متخصص ! و شعاع و قدرت تحلیل تحلیلگران همیشگی و تکراری هم ، بیشتر از نوک بینی یشان نیست.
آنچه در نظام ارتباط اجتماعی و رسانه ای ما در همه ی چهار دهه گذشته تعریف نشده است، جایگاهی به نام " سخنگو " است که به موقع در مساله ورود و یک نظر واحد را با رعایت تمام ملاحظات پیش گفته بیان کند و پذیرفته شود .
سخنگو و وجود و حضور آن در همه ی نهادها و سازمانها ، امروزه در سطح جهانی به یک امر پذیرفته تبدیل شده است و فقط او است که نظر رسمی را بیان می کند و هیچ مقامی هم به خود اجازه ورود به این عرصه و اظهار نظر را نمی دهد که در غیر این صورت با آن برخورد قانونی می شود.
در ایران شاید ادعا شود که صدا و سیما و دیگر رسانه های جریان اصلی منبع خبری مردم هستند ولی واقعیت این است که آنها "مرجع " نیستند و مرجعیت خبری سالهاست به نفع رسانه های بیرون از این تعریف، از جمله در برون مرز تغییر کرده است و دلیل اصلی آنهم جناحی عمل کردن این رسانه ها بوده است.
رسانه ای که شعاع دیدش فاصله دو گروه یا جناح سیاسی خودی است ، در بازی رسانه ای جهانی مبتنی بر حرفه ای گری منعطف نمی تواند نقشی بازی کند چه رسد به اینکه بازوی بزن نظام باشد.
🌺 برای مطالعه نوشته های نویسنده لطفاً لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO
Http://r-pishdar.blogfa.com
* رئوف پیشدار
استاد دانشگاه
اینکه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بنا بر صدور پروانه خبرنگاری برای فعالان خبری دارد، تنها یک معنی و پیامد خواهد داشت: فضای کار رسانه ای بیشتر و بیشتر، بویژه برای معدود رسانههای چاپی مستقل باقی مانده، محدود می شود.
رسانه ها در ایران به چهار دسته انحصاری ( رادیو و تلویزیون)، حاکمیتی، دولتی و خصوصی! ( به جهت وابستگی به یارانه و آگهی های دولتی) البته کاملاً وابسته به کمک های دولتی تقسیم می شوند.
صدا و سیما قانون خاص خود را دارد، رسانه های حاکمیتی ناظر خود را دارند و رسانه های دولتی مانند خبرگزاری ها و روزنامه های دولتی نیز یا از قانون خاص خود در استخدام و فعالیت پیروی می کنند، یا اینکه حاشیه های خاص دارند که شامل ارفاق ها و کمک های بودجه ای هم می شود و نوعاً ملاحظات حکومتی و دولتی را مانند نشریات حزبی ولی بی تابلو رعایت می کنند و دلهره مخاطب و سرجمع حساب و کتاب کاری هم به جهت اتصال به خزانه بیت المال ندارند.
برای نمونه؛ صدا و سیمای جمهوری اسلامی برایش مهم نیست که بنا به گزارش مرکز افکار سنجی این سازمان بیشترین بیننده اش با حدود ٣٠ درصد به مستندهای « راز بقا» اختصاص دارد. با این وصف بودجه های میلیاردی بدون حساب و کتاب همچنان دریافت می کند. مرجعیت خبری را که سالهاست از دست داده هم، نه برای مدیرانش و نه شورای سرپرستی آن که نمایندگان نهادهای حاکمیتی اند، مهم است.
صدا و سیما حتی کارکرد سرگرمی اش را به نفع شبکه های خانگی، تلویزیون های ماهواره ای هم جای خود، از دست داده است و از همین رو، بدنبال انقیاد بیشتر این شبکه هاست.
خبرگزاری های دولتی نمونه هایش ایرنا، فارس و ایسنا در نظام رسانه ای امروز که باید بازوهای فرهنگی و تبلیغاتی و اطلاع رسانی نظام باشند، حتی در حد یک کانال ارتباطی در شبکه های اجتماعی کاربرد و کارکرد تاثیر گذاری ندارند.
مطابق قانون مدیران مسئول و سردبیران رسانه ها به ارشاد معرفی شده اند، اما اینکه خبرنگاران نیز باید پروانه کار داشته باشند و به تأیید برسند، یعنی؛ فقط کسانی قادر به کار رسانه ای خواهد بود که « تأیید شده» دولت! باشد. با نهایت احترام و پوزش از همکاران : میرزا بنویس! که نتیجه اش تشدید همین وضعیت موجود و مخاطب گریزی بیشتر می شود ، یعنی مرگ کامل رسانه !
رسانه و کار رسانه ای در دوره ای که هر فرد با یک گوشی تلفن همراه حکم رسانه را دارد - دوره حاضر را دوره «فرد رسانه» می گوییم - هر فکری و بنایی برای محدود کردن رسانه های مستقل از همین ابتدا شکست خورده است!
کار رسانه ای زمانی شاید شغل و حرفهای پُر جاذبه بود. امروز این حرفه، حتی میان تحصیل کرده های آن جذابیتی ندارد. گواه آن، انبوه نیروهای کاربلد، خوش فکر و صاحب نظر و قلم که ترک این کار کرده اند و رانندگی در آژانسهای تاکسی اینترنتی را به روزنامه نگاری و استرس های آن، شغلی بدون امنیت شغلی و حرفه ای ترجیح داده اند.
رسانه به معنای عام آن و رسانه های چاپی مستقل بویژه در ایران که وصف ماهیت رسانه های آن در ابتدا به اشاره گفته شد ، باید ویترین خواسته ها، آمال و انتظارات مردمی باشد. رسانه ای که یک نقد معمولی و ساده که از زبان مردم همه جا از تاکسی گرفته تا مترو و اتوبوس و حتی در محافل خانگی بیان می شود را نمی تواند به دلیل ملاحظات - بی انصافی است نگویم که بیشتر از خودسانسوری ناشی می شود. به جا بودن و یا نبودن آن بحث مستقلی می طلبد - چاپ کند، یا اگر هم چاپ کند دلهره آن را دارد که در حداقل تذکر نگیرد، رسانه نیست!
اين يك واقعيت است كه رسانه هاي ما در مقايسه با بخش هاي ديگر، در طول دهه ها از عمرشان ، به توسعه کیفی لازم دست نيافته اند.
درباره علت و علل اين مساله بسيار بايد گفت ، و دلايل متعددي را لزوماً برشمرد ، و اما من مايلم از اين فرصت استفاده كرده و بخصوص با توجه به محدويت فضا ، به یک دليل اساسي آن اشاره كنم:
يكى از عمده دلايل توسعه نيافتگی رسانه ها دركشور من ، نوع و جنس نگاه به رسانه ها از سوى قدرت است. بعيد مى دانم هيچ صاحب نظر منصفی از هر دو سمت – رسانه و قدرت - پيدا شود كه اين گفته را انكار كند . تجربه بيش از چهل سال كار رسانه اى من و سالها تدريس در دانشگاهها ، ضامن ، شاهد و مدرك اين گفته است.
بايد گفت كه اين يك واقعيت غير قابل انكار است كه نوع و جنس نگاه قدرت در كشور به رسانه ها بويژه مطبوعات ، از همان ابتداي انتشار نخستين نشريه در ايران " كاغذ اخبار - میرزا صالح شیرازی کازرونی- اولین شماره این نشریهً ماهیانه در دوشنبه بیست و پنجم ماه محرم ۱۲۵۳ قمری، اول ماه مهٔ ۱۸۳۷ م منتشر شد - تقريبا هميشه! يك نگاه امنيتى بوده است . نگاهى كه مى توان آنرا بزرگترين و اساسى ترين مانع در توسعه كيفى رسانه ها دانست .