*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
مملکت تا اول هفته آینده کاملأ تعطیل شد به کنایه گفتند؛ حتی فیروز کوه! که قبل تر مستثنٰی می شد. جاده های شمال قبل از اینکه خبر رسمی بدهند، زیر ترافیک شدید رفت و حالا گفته می شود که شاید بواسطه نبود امکانات، سفر به شمال هم محدود شود.
تعطیلی های پی در پی کنایه هایی را در ادبیات کوچه و بازار ساخته است از جمله می گویند و در فضای مجازی می نویسند : قدیمآ کارگران و کارمندان اعتصاب میکردند تا دولت را به زانو در آورند، این روزها دولت اعتصاب کرده تا مردم را به زانو درآورد!
نمی دانم تا چهار ماه دیگر که فصل سرد رخت ببندد، و بشود نفسی کشید و از سرما نچایید و آقایان بتوانند! از زیر لحاف بیرون بیایند، چند روز دیگر مملکت باز تعطیل خواهیم بود. ما که ناچاریم دنبال زندگی بدویم.
تولید، پیشرفت، سرانه تولید، درآمد سرانه، اقتصاد، ارزش پول ملّی و... اینجا واژه هایی غریبه اند. آمار رسمی است که هر ایرانی در ١٣ سال اخیر ٢٠ درصد فقیر تر شده است. چقدر آمار غیر واقعی به خورد مردم دادند مثل تولید بی نظیر برق!
نمی دانم با کدام جمعیت قرار است بر قله منطقه بنشینیم، ۵٠ هزار نفر که از آلودگی هوا می میرند، ٢٠ هزار نفر در تصادفات و کلی هم که باسرطان، سل، سوء تغذیه ! ایکاش یکی با صدای بلند طوری که بشنوند! فریاد می کرد: آهای! دنیای ما هم که جهنم شد!
یک روز ناترازی برق، یک روز گاز، یک روز آب، یک روز آلودگی هوا! آهای شما نشسته بر تخت ها! نمی خواهید جایتان را به کسی بدهید؟ بلند شوید، حرکتی، لااقل چند قدمی بردارید، حرف زدن انرژی نمی برد ، چاقی هم خوب نیست.
دل کسی را خالی نمی کنم، مردمی هم که به کنایه می گویند «اگر یک لامپ اضافه روشن کنی دولت سقوط می کند!» هم که نزد آقایان به حساب نمی آیند ، ولی خدا وکیلی اگر با خودتان خلوت کردید لحظه ای فکر کنید اینکه می گویند زندگی، اینجا اسمش چیه؟
کجای دنیا دیدید مردم کشوری ندارند بخورند آن وقت دولت شان به ادعای رئیس سابق رادیو و تلویزیون برای هدفهایی مرزها را باز می گذارد تا میلیونها به ادبیات مقامات اتباع! به کشور سرازیر شوند. «ایران سالانه بیش از ۱۰ میلیارد دلار هزینه مهاجران افغانستانی میکند!» / ایروانی نماینده ایران در سازمان ملل
آقای رئیس جمهوری خدا را شکر خودتان متوجه شدید که چطور مملکت را دارند می برند، واضح تر بگویم برده اند! این که دربازدید سرزده از سازمان برنامه و بودجه پرسیده ای:« چگونه روزانه ۲۰ میلیون لیتر سوخت گم می شود در حالی که تولید کننده و عرضه کننده خودمان هستیم؟ » ته مانده بخور بخورها است،
هر کجای این کشور و هر امری از امور را که دست می گذاری، بوی گند فساد از آن بر می خیزد. فسادی که به همه ی ارکان و اعضاء و جوارح مملکت متاستاز داده است.
می دانیم که یک جنگ سخت، سبب وحدت ملی می شود اما در جنگ اقتصادی آنچه از بین می رود تمام ارزش های اخلاقی و انسانی و همینطور وحدت ملی و سرمایه اجتماعی نظام و دولت است، شرایطی خواهد شد که به قول قدیمی ها کُت را از تن مردم بیرون خواهند کرد. همین چیزهایی که داریم می بینیم از گران فروشی و احتکار تا بی ارزشی پول ملی و هزار مساله دیگر! و خفت گیری را هم به همین فهرست اضافه کنید.
هیچ نظامی نمی تواند بدون سرمایه اجتماعی به حیات خود ادامه دهد.سرمایه اجتماعی مردمند که با تحمل شرایط سخت زندگی که روز به روز هم سخت تر می شود، امیدوار به آینده مقاومت می کنند، اما می بینند که اگر سارقان و زورگیران در سطح خرد و کلان، جسم و روان ملت را با خشونت می درند، رویای او را نابود میکنند، داراییش را با زور میستانند، وی را از حق زندگی محروم میکنند. جامعه سالهاست در معرض این خشونتها قرار دارد آنجا که زورگیران در لباس مدیر، آقازاده، واعظ و تاجر، وزیر و وکیل با استفاده از ناامنی و فساد ، با انواع اختلاس ها و رانت ها، هم دارایی جامعه و این سرزمین را غارت کرده و میکنند، هم فقر و نابسامانی را بر جسم و جان میلیونها شهروند ایران آوار میسازند، هم فرصتهای زندگی معمولی را از این همه انسان دریغ میدارند. ما سالهای مدیدی است که زخمی خشونت سارقان و زورگیران بظاهر آرامی هستیم که کاملا عادی و قانونمند در میان ما زندگی میکنند و متاسفانه ارادهای هم برای زدودن زمینه های فساد و رانت خواری دزدان و اختلاس گران قلدر که به پشتوانهی خلأ ها و درزهای امن مهیاشده ازسوی فرادستان قدرت مدار، میلیونها ایرانی را به سخره گرفته و از بیت المال کامجویی میکنند؛ دیده نمیشود.
🌺 برای مطالعه نوشته های نویسنده لطفاً لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO?mode=ems_copy_c
https://t.me/raoufpishdar
eitaa.com/raoufpishdar
https://t.me/raoufpishdar
*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
١٢ فروردین ماه ١٣٨٢ - از آبادان تا اروند کنار حدوداً یک ساعت راه است. از کنار رودخانه ها و نهرها ، زیر نخل ها و دشت هایی که عطر شهیدان هشت سال دفاع مقدس را می دهد، می گذریم تا در دل محوطه ای کاملأ استتار شده طبیعی از انبوه درختان، نخل و بوته هایی که قد یک انسان بلند شده اند، جاده توسط مانعی که پُشت آن چند نظامی مسلح قرار دارند، متوقف می شویم.
ماشینی که با آن رفته ایم یک پاترول آبی آسمانی رنگ با آنتن بلند مخابراتی روی آن است که فرستنده و گیرنده آن روی باندهای UHF وVHF به ما امکان می دهد از همان جا و از هر نقطه دیگر ایران با تهران تماس رادیویی بگیریم. من کار با این دستگاه را در چند ماموریت مثل سیل جیرفت در سال ١٣٧١ که تمام استانهای جنوب شرقی کشور را متاثر کرد، تجربه کرده ام.
سرباز جوان با اسلحه در دست به کنار پنجره خودرو آمد، احترام نظامی گذاشت و پرسید از کجا آمده ایم؟
گفتم : هماهنگ شده، خبرگزاری جمهوری اسلامی، ایرنا !
سرباز اجازه خواست هماهنگ کند.
همان لحظه شنیدم که به بالاتر خود گفت : آمدند، اطلاعات!
گمان کردم حتما عبارت رمزی چیزی بین خودشان است. چیزی نگفتم. زنجیر را که جاده با آن مسدود شده بود، انداخت و گفت : بفرمایید!
پیش رفتیم، چند سرباز مسلح را کنار جاده دیدیم که احترام کردند. رفتیم تا رسیدیم به یک ساختمان دو طبقه کمی بزرگ که جلوی دَر و توی محوطه چند دستگاه خودروی نظامی متوقف بود. خودروهای مجهز فرماندهی، انگار همه ی فرماندهان آنجا جمع بودند. فکر می کردم بهترین زمان برای یک میزگرد تحلیلی از روند عملیات نظامی آمریکا و ائتلاف است.
جلوی دَر ساختمان چند نظامی ارشد یکی دو نفر با درجه سرتیپی بقیه سرهنگ و سرگرد از ما استقبال کردند.
تشکر کردم گذاشتم به حساب احترام و عزت آنان به خبرگزاری جمهوری اسلامی و کمی تا حدودی هم به سابقه تدریس من در دانشگاه امام حسین (ع) که آقای ربیعی در هماهنگی به آنها گفته بود.
به اتاقی راهنمایی شدیم که کف آن فرش ماشینی پهن بود و کنار دیوار پُشتی گذاشته بودند و گوشه ای هم میز و صندلی اداری جلسه ای و یک سرویس مبلمان ساده بود. ما زمین نشستیم. یکی از سردارها خیر مقدم گفت و صحبت هایی تعارفی کرد. حس کردم که یک جای کار اشکال دارد، احترام و ادبیاتی که بکار می برند بیشتر برای نظامی هاست. خودشان هم ظاهرا متوجه اشتباهی شده بودند. من دست پیش گرفتم و همراهانم را معرفی کردم. بیژن ربیعی رئیس ایرنا در خوزستان، حمید صدیقی خبرنگار عکاس و بقیه! چند بار هم روی عبارت خبرگزاری و خبرنگار تاکید کردم و توضیحی هم درباره سالها تدریس در دانشگاه امام حسین (ع) دادم تا اگر اشتباهی و یا سوء تفاهمی اتفاق افتاده باشد، خودم سریع آنرا اصلاح کرده باشم و در ضمن خیلی غریبه محسوب نشویم.
نظامی ها یواش یواش و با تعارفاتی از اتاق خارج شدند و ما ماندیم و یک سرهنگ، که سوال و جواب هاش بیشتر به بازپرسی و کار اطلاعاتی برای شناسایی دقیق ما می ماند شاید از واحد ضداطلاعات / رکن دوّم بود ، و من هم آدرس هایی از مقامات دانشگاه ،سپاه، شورای عالی امنیت ملی و هر جای دیگر نظامی و امنیتی که آشنایی داشتم و کار تدریس و خبر کرده بودم، دادم که خیالشان را راحت کنم.
ساعتی گذشت، همان سرهنگ بازجو از اتاق بیرون رفت و چند دقیقه بعد که بازگشت گفت : برادران امروز آمادگی لازم برای رفتن به دریا نداریم، دریا هم مواج است ، هماهنگ است فردا صبح تشریف بیاورید.
همان سرهنگ سربسته گفت که منتظر یک مقام ارشد نظامی و امنیتی هستند و بعد هم متوجه شدیم آن وقت که در اتاق داشتیم با سرهنگ صحبت می کردیم تمام استعلامات درباره ما صورت گرفته است.
یک پیشنهاد - اگر تا به حال اروند کنار را ندیده اید، این زمان که بهترین فصل سفر به آن است توصیه می کنم، سفری به این شهر زیبا داشته باشید که با نهرها و زیبایی های فوقالعاده « ونیز» ایران است.
ادامه دارد.
🌺 برای مطالعه نوشته های نویسنده و دیدن عکس های این نوشته، لطفاً لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO?mode=ems_copy_c
eitaa.com/raoufpishdar
*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
آلودگی هوا جمعه و بامداد شنبه اول آذر ماه ١۴٠۴ در تهران به حدی رسید که در چند منطقه شهر اعلان وضعیت قرمز شد. همان ساعتها صف! خودروهای منتظر در ترافیک آزاد راه کرج - تهران برای ورود به پایتخت باور نمی کنید بگویم که حتی از کرج هم بیرون زد! و شاید روزی تا قزوین هم ادامه یافت.
آقای وزیر صمت، خانم وزير راه، خانم رئیس سازمان محیط زیست، وزیر نفت و همه ی هیات دولت از خط ویژه خیابانهای تهران به سر کار خود رفتند. آقای رئیس جمهوری دیشب نمی دانم کجا بود، اما اگر خانه سازمانی بود، با دفترش یکجاست ، نگران نباشید. دفتر همه زعما دستگاههای هوا ساز دارد!
مسأله به این ترتیب حل شد، مدرسه ها هم تعطیل شد، وای! چه فاجعه است سطح سواد نوجوانان و جوانان ما!
کسی که باید نگران باشد نیست! فرزندانشان که اینجا نیستند، کسی آمار دارد برایم بفرستد ، سرشماری کنیم آقا زاده ها کجا هستند.
خوزستان ماههاست هوا ندارد ، جنگلهای عهد باستان هیرکانی در چالوس روزهاست که می سوزد، آلودگی هوا حتی شهرهای شمالی را هم از نفس انداخته است.
خانم رئیس سازمان محیط زیست روزها از شروع سوختن جنگل گذشته صبح شنبه به گزارش ایرنا «در جلسه اضطراری فرماندهی عملیات اطفای حریق جنگل های چالوس»! گفته است که ۲ فروند هواپیمای اطفای حریق به همراه یک بالگرد و هشت نیروی متخصص از ترکیه به منطقه جنگلی الیت اعزام میشود،درصورت نیاز از روسیه برای مهار آتشسوزی جنگل چالوس کمک میگیریم! خسته نباشید، شعار
آن هواپیماهای آب پاش که صد بار شعار دادید خریدم ، کجاست؟
نقشه مصرف بنزین طی سالهای اخیر تقریباً بدون تغییر مانده؛ سواریها ۶۱ درصد، وانتها ۲۱ درصد، تاکسیها ۸ درصد ، موتور سیکلتها ۶ درصد و کامیونها سهم ۴ درصد در مصرف بنزین دارند./وزارت نفت
از طرفی، خودروهای ایرانی بهطور متوسط ۲۰ درصد بیشتر از استاندارد جهانی بنزین میسوزانند؛ میزانی که تقریباً برابر با کل ناترازی فعلی بنزین کشور است.
چطور باور کنم که کارخانه هایی با انبوه زیانهای انباشته ،همچنان قارقارک هایی هاایی را به مردم غالب کنند که دستیار حضرت عزرائیل اند و هیچ مقام داری کَکَ ش هم نمی گزد ، مگر کاملا بپذیریم دست ها در دست هم است!
گوش ملت از شعار پُر است، فرماندهی با کلی نشان نظامی روی دوش و بازو می گوید و فیلم آن روی شبکه های اجتماعی همرسانی می شود که : قبل از جنگ ١٢ روزه نمی دانستیم که در جنگ با اسرائیل ما با ناتو، آمریکا، اردن و غیره خواهیم جنگید، موشکهای مان را برای رسیدن به اسرائیل تنظیم کرده بودیم!
چقدر مردم را ساده و بی معلومات فرض کرده اند! آقای فرمانده! وقتی همه اش با شعار زندگی می کنی، حاصلش می شود همین که وقت آموختن ابتدایی ترین اصول نظامی را که به سربازها می آموزند، نداری! لطفاً شعار ندهید ، کمی روی زمین زندگی کنید.
وضعیت امروز ما که هیچ چیز در تراز خودش نیست، حاصل مدیریت شعاری نوک بینی نگر مدیرانی است که سهم دهی های و سهم خواهی های جناحی آنها را حاکم بر سرنوشت ملتی کرده است که به حداقل های هیچ چیزی حتی غذا! برای زندگی دسترسی ندارد و از آن دریغ شده است.
رئیس جمهوری به قزوین رفته بود، شهری که به صورت تاریخی با کم آبی شدید روبرو بوده و بدتر نیز شده است.
سالها پیش از انقلاب با مطالعه خارجی ها که سازمان های عمران کشاورزی قزوین، جیرفت و دشت مغان را بنیان گذاشتند، سد طالقان برای آن ساخته شد تا دشت حاصلخیز قزوین آبیاری شود و منبع آب این شهر باشد. حالا آب قزوین را به بهای نابودی قزوین، دشت قزوین و حتی استان البرز می گیرند تا به تهران بدهند، چون هیچ برنامه ای برای کنترل توسعه افقی تهران نبوده است.
رئیس جمهوری در قزوین به جای نشستن پای صحبت متخصصان و با تجربه ها که سالها باغستان های سنتی این شهر را حفظ کردند، آنطور که از تلویزیون قزوین دیدم موعظه اخلاقی و دینی می کند.
آقایان، خانم های مدیر ! مملکت تعطیل است، لطفا خراب ترش نکنید، به امان خدا بگذاریدش. قسم می خورم و ریش گرو می گذارم که بدتر از این نخواهد شد.
🌺 برای مطالعه نوشته های نویسنده لطفاً لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO?mode=ems_copy_c
https://t.me/raoufpishdar
eitaa.com/raoufpishdar
https://t.me/raoufpishdar