در هجدهم تيرماه 1387 يعني حدود پنج سال پيش در يادداشتي در روزنامه "اعتماد " به شماره 1719 صفحه 5 (سياسي) كه بخشي از آن نيز در صفحه اول همان شماره اين روزنامه درستون "سرمقاله " چاپ شد ، به ايران و آمريكا پيشنهادي كرده بودم كه زير عنوان " گفت و گو اين يك پيشنهاد است " انتشار يافت. مطلب در زمان خودش مورد توجه قرار گرفت ، برخي با ديد مثبت و برخي هم منفي ! از جمله مدير وقت من كه سالها ترجيح داد من در گوشه اي بنشينم و به مطالعه وتحصيل بپردازم .
خلاصه آن مطلب اين بود كه دو كشور ايران و آمريكا نمي توانند به وضعيت موجود در روابط خود كه مفصل علت و علل آن توضيح داده شده بود ، ادامه دهند وبهتر است بپذيرند با هم به گفت و گو بنشيند و ديپلماتها مهارتهاي خود را به كار ببندند تا حاصل آن تامين منافع ملي دو طرف باشد.
امروز و به دنبال حضور آقاي روحاني در مجمع عمومي سازمان ملل و اتفاقات ادامه آن از جمله گفت و گوي روساي جمهوري دو كشور ايران و آمريكا ، روابط تهران و واشنگتن در مسيري جديد ولي در عين حال بسيار شكننده قرار گرفته است كه بشدت نياز به مراقبت و مديريت دارد. آنچه دراين وهله حائز اهميت بسيار است آن مي باشد كه دو كشور بكوشند از " هيجانات سياسي " در تعاملات خود بكاهند و با روي آوردن به "دانش سياسي " رابطه شكل گرفته را در مسيري قرار دهند كه هر دو طرف در آن "منافع ملي " يكديگر را بپذيرند.
برابري واحدهاي سياسي در جهان امروز يك اصل اساسي است . اين مهم را هر دو طرف رابطه اي كه فقط يك آجر از ديوار بلند سد راه آن برداشته شده است ، بايد مورد توجه قرار دهند. درعرصه روابط ايران و آمريكا كه بازيگران بسياري در حد قد و قواره خويش به قصد تامين منافع خود بازي مي كنند وفعال هستند، قطعا رابطه جديد خوشايند بسياري نخواهد بود. اينها مي توانند مخالفان داخلي هر دو طرف ، بازيگران منطقه اي و فرامنطقه اي و بطوركلي هربازيگري باشد كه منافع خود را با عادي شدن اين رابطه در خطر مي بيند.
هم تهران و هم واشنگتن قطعا به اين اصل اساسي در تعاملات بين المللي توجه دارند كه سياست خارجي يك كشور معمولا سواي از تعاريف كلي و مضموني كه نوعا در قوانين اساسي مي آيد در چهارچوبي شكل مي گيرد كه به آن " منافع ملي " گفته مي شود . سياست خارجي يك كشور با حضور و بازي بازيگران متعددي شگل مي گيرد كه " واقعي " و نه " آرماني " هستند و در چهارچوبي صورت مي گيرد كه هر بازيگر عرصه بين الملل براي آن تعريف دارد . اصلي ترين نكته دراين خصوص ، شناخت اين واقعيت ها و ميزان تاثير گذاري آنها و شناخت حدود منافع دو طرف است . آنچه در ساخت و طراحي سياست خارجي نقش اصلي را بازي مي كند ، دانش سياسي و نه هيجان سياسي است و كشورهايي قادرند از هيجانات سياسي دور بمانند و روابط خود را تحت تاثير آن قرار ندهند كه به دانش سياسي مجهز باشند و سياست خود را براساس آن بسازند . سياست خارجي در صحنه بازي در روابط بين الملل بر اين مبنا شكل مي گيرد كه حدود بازي تا كجاست ، منافع ملي يكطرف تا كجا امكان پيشروي دارد و در آن سوي بازي ، طرف مقابل تا چه حد و تا كدام نقطه مي تواند مطمئن باشد كه مي تواند به بازي ادامه دهد بدون اينكه منافع اش تضييع شود. موفق ترين بازيگران بين المللي آنهايي هستند كه اين روابط را مي شناسند و براي بازي خود در عرصه بين الملل به عنوان محلي براي تعامل بين المللي چهارچوب تعريف كرده اند و قادرند تهديد ها را براي تامين منافع ملي به فرصت تبديل كنند و كار مهمتر آنها نهادينه كردن اين چهارچوبهاست كه اصل عمده و اساسي آن ، شناور بودن منطبق بر بازي ديگر بازيگران است .
يكي از مصداق هاي اين بحث ، مساله رابطه ايران با ايالات متحده آمريكاست . صرف رابطه با آمريكا نه براي ما و نه يقينا براي دولت واشنگتن يك امتياز نيست . آنچه در اين خصوص مهم و با ارزش است ، داشتن يك ارتباط منطقي است كه در آن منافع ملي مورد غفلت قرار نگيرد . براي ما زماني ارتباط با آمريكا معني خواهد داشت و مي تواند امتياز تلقي شود كه بتوانيم به عنوان يك بازيگر مستقل وارد بازي شويم ، منافع ملي خود را در داخل آمريكا و در تعامل با دولت آن در صحنه هاي ديگر روابط بين الملل بدست بياوريم و يا ارتقاء دهيم و در سوي ديگر اين رابطه ، بپذيريم كه بازيگر مقابل نيز انتظار دارد كه حق او در اين ارتباط تضييع نشود و اصول او زير سووال نرود كه اين دو از اصول روابط بين الملل است .