جنگ چگونه آغاز شد، روز 31 شهريور 1359 هنوز لحظاتي به خبر ساعت 14 راديو مانده بود. در استوديوي خبر مطابق معمول همه در تلاش بودند يك سرويس خبري ديگر را ارائه كنند. خبرها در اختيار گوينده قرار گرفته بود و داشت آنها را مرور میكرد. نوار گفتوگوها و گزارشهای خبري همه روي دستگاه براي پخش آماده بود. يك دستگاه هم بود كه هميشه نواري روي آن قرار داشت تا براي اطلاعرساني به شنوندهها در صورت بروز حادثهاي مانند حمله دشمن استفاده شود؛ همان نواري كه اصطلاحا وضعيت قرمز و زرد و سفيد را پخش میكرد. اين نوار سابقهاي تاريخي دارد و هميشه هم روي دستگاه آماده است و مربوط به الان و ديروز و حتي پريروز هم نيست. از قبل از انقلاب هم بود و الان هم بايد باشد و در همه كشورها نيز در راديوها و تلويزيونهاي سراسري وجود دارد. يك تلفن دائم و 24 ساعته ميان استوديوي پخش و ستاد مشترك ارتش وجود دارد كه اگر نيازي به پخش «علامت» باشد، فوري اطلاع میدهند. صداي انفجارهاي شديد از شهر شنيده شد. اين سالها دشمن بویژه عامل سرسپرده آنها، منافقين، زياد در شهر بمبگذاري میكردند. دقايقي گذشت. همه منتظر خبري بودند. خبر شروع شده بود كه خبر آوردند فرودگاه مهرآباد بمباران شده است. حالا خبر پشت خبر، فلان جا در فلان نقطه كشور بمباران شده است. فرودگاهها، مراكز عمده اقتصادي و پايانههای نفتي؛ رژيم بعثي عراق به ايران حمله كرده بود. ارتش عراق اعلام كرد در ساعت 12به وقت بغداد 192 بمبافكن و جنگنده بعثي به ايران حمله كردهاند. 20 دقيقه بعد عدنان خيرالله، وزير دفاع (وقت) عراق در گزارشي اين موضوع را به صدام اعلام كرد.
همزمان با آغاز عمليات هوايي، نيروي زميني عراق از3 جبهه و در هر جبهه با يك سپاه يورش زميني خود را آغاز كرد. سپاه اول از جبهه شمالي، سپاه دوم از جبهه مياني و سپاه سوم از جبهه جنوبي پيشروي خود را آغاز كردند، با اين حال مردم مناطق مرزي در حركتي خودجوش و با كمك روحيه بالا، با دادن تلفات سنگين و با تجهيزات نظامي ناچيز همچون تفنگ M1 گاراند جلوي پيشروي سريع ارتش عراق را گرفتند. جنگ تحميلي عليه ايران 2887 روز به طول انجاميد كه طي آن یکهزار روز نبرد فعال صورت گرفت كه 793 روز حمله از سوي رزمندگان ايراني بود و 207 روز از سوي ارتش عراق. مقاومت نيروهاي ايراني، صدام را كه دچار توهم فتح 3 روزه ايران! شده بود به چنان پيسي انداخت كه به باجگيري علني از حاميانش علاوه بر كمكهای ميلياردي آنها، واداشت. جنگي كه صدام گمان كرده بود 3 روزه آن را به پايان میبرد، طولاني و طولانيتر شد. ذخاير ارزي عراق كه در ابتداي جنگ حدود 30 ميليارد دلار بود، پس از شكست در عمليات بيتالمقدس و فتح خرمشهر به صفر رسيد و پس از پايان جنگ، اين كشور بيش از 70 ميليارد دلار بدهي داشت. جنگ عراق با ايران بعد از جنگ ويتنام كه 15 سال به طول انجاميد، دومين جنگ طولاني قرن بيستم بود (جنگ جهاني اول4 سال و جنگ دوم جهاني 6 سال به طول انجاميد). مدافعان ايراني براي دفاع از خرمشهر 35 روز جنگيدند در حالي كه در بازپسگيري خرمشهر، ايران 2 روزه موفق شد.
خدا بود،خرمشهر بود و ما
عمليات بيتالمقدس كه شروع شد دشمن كنار اهواز بود. چند كيلومتري با آن فاصله داشت. يك ذره پشت خط آهن– جاده را عراقيها گرفته بودند. پادگان حميد در اشغال بود. سايتها در اختيار دشمن بود. دژ را عراقيها همان اول جنگ گرفته بودند و... آزادسازي خرمشهر حالا ديگر به يك خواست تمام و كمال ملي تبديل شده بود. بچه و بزرگ همه به خرمشهر فكر میكردند. سقوط خرمشهر داغ بزرگي بر دل و روح هر ايراني بود. همه میدانستند عمليات آزادسازي خرمشهر در راه است. ماهها بود كه تداركات لازم در جريان بود. حتي در ترمينالهای تهران هم همه رانندهها میدانستند عمليات بزرگي نزديك است. اتوبوس در ترمينالها كم بود. وقتي كسي سراغ اتوبوسي را میگرفت جوابها همه يكي بود: نيرو بردهاند منطقه! ستون پنجم دشمن شديدا فعال بود؛ همانهايي كه دشمن را راهنمايي میكردند كه در جنگ شهرها در همين تهران كجاها را بزند كه بيشترين تلفات را بگيرد. ما كه نميتوانستيم جزئيات حملات هوايي و موشكي دشمن را براي جلوگيري از بهرهبرداري دشمن روي خط بدهيم، هميشه مورد انتقاد قرار میدادند كه اخبار را «سانسور»! میكنيم.
«يا علي بن ابيطالب» رمز عمليات بزرگي بود كه ماهها بود هر ايراني هر روز با اميد به اجراي آن میخوابيد و بيدار میشد. خرمشهر فقط يك شهر نبود و نيست. خرمشهر يك ايران بود و هست. نماد مقاومت يك ملت، نماد بغضهای در گلو خفته، خرمشهر همه چيز ايران و ايراني بود. رزمنده دليري همان موقع گفت: خرمشهر ناموس هر ايراني است. دست و پاي هر كسي را كه بخواهد حتي فكر دستدرازي به آن را داشته باشد، قطع خواهيم كرد. عمليات كه شروع شد راديو هنوز ساكت بود. ساعتي بود كه نبرد بسيار سختي در خطوط جريان داشت. رزمندهها از همه محورها پيش میآمدند. آتش شديد توپخانه بود و كاتيوشا، خمپاره و خمسه خمسه بعثيها، آتش مستقيم تانك، تيربار، آرپيجي، تكتيراندازهاي مزدور مسلح به سيمينوف، همه جا آتش بود و دود، بشكههای پر از مواد منفجره، فو گاز، خطوط سخت دفاعي، سختتر از هر ديواري كه فكر كنيد. چندضلعي، از چند متر تا چند ده متر و گاه چند صد متر! يكجا ديوارها جلو بود و جايي ديگر عقب، خاكريزهای كيلومتري پر از انواع مواد منفجره، خط اول دشمن شكسته شد. راديو به صدا درآمد: ملت بزرگ ايران! ملت قهرمان ايران! فرزندان بزرگ و غيور و شيردل شما ساعتي پيش عمليات بزرگ بيتالمقدس را آغاز كردند و... . دشمن از بخشي از جاده عقب زده شد. پادگان حميد در آستانه فتح قرار گرفت. راديو خبر آن را داد و گفت: رزمندگان اسلام همچنان و با قدرت به پيش میروند و دشمن زبون هر لحظه وادار به عقبنشيني میشود.
دشمن به سختي مقاومت میكرد. دستور به عقبنشيني نداشتند يا بايد میماندند و میجنگيدند يا میمردند. اين دستور «صددام» بود! راديو خبر از آزادسازي پادگان حميد داد و ساعتي بعد فتح قهرمانانه سايتها اگرچه دشمن هيچ چيز از آن باقي نگذاشته بود. پادگان دژ به تسخير رزمندگان اسلام درآمد و... جنگ با شدتي باورنكردني ادامه داشت. اربابان متجاوز حالا شديدا دستپاچه شده بودند. سازمان ملل! فعال شده بود. تلفنهای شيوخ مرتجعي كه صدام را سالها با پولهای نفت پشتيباني كردند يكسر اشغال بود. استكبار محور چرخش ماهوارههايش را تغيير داده بود و هر چه اطلاعات بهدست میآورد يكسر به اتاق جنگ عراقيها در بغداد میفرستاد. در كنار فرودگاه مهرآباد جمعيت زيادي اجتماع كرده بودند. هر جنگندهاي كه بلند میشد و فرود میآمد، مردم براي خلبانش هورا میكشيدند. يك تپه خاكي جنوب ميدان آزادي كنار ديوار فرودگاه بود. مردم بلند شدن و نشستن هواپيماهاي جنگي را از روي آن میديدند. صدها و هزاران شاخه گل از روي همين ديوار نثار خلبانان شجاعي شد كه از صبح يكسره به منطقه جنگي میرفتند و بازمیگشتند. بسياري شيريني به دست كنار در پادگانهاي نظامي در تهران ايستاده بودند. خرمشهريهايي كه خانه و زندگي خود را از دست داده و به تهران آمده بودند از جمله در هتلي كنار پل سيدخندان مستقر بودند. جشن و سرور بزرگي در اين محل جريان داشت. جوانهاي خرمشهري رفته بودند شهرشان، پيرمردها و زنها و بچهها كه مانده بودند همه دعا میكردند. مردم براي تبريكگويي به ديدار آنها رفته بودند. هواپيماهاي C130 يكي پس از ديگري در مهرآباد فرود میآمدند مجروحان منطقه عملياتي را به تهران میآوردند... . كنار خيابان پر بود از مردمي كه براي استقبال از فرزندان غيور خود صف كشيده بودند. خيابان آزادي كاملا از رفت و آمد خودروهاي متفرقه خالي شده بود. راه فقط براي آمبولانسهايي باز بود كه رزمندگان مجروح را از فرودگاه تحويل ميگرفتند تا به بيمارستان ببرند. روي خط سفيد وسط خيابان آزادي از فرودگاه تا مركز شهر گل چيده شده بودند. تهران هرگز چنين استقبال مردمي را نديده بود؛ ملت به استقبال قهرمانان خود آمده بودند. راديو وعده كرد بزودي خبرهاي تازهتري را از خبرنگاران خبرگزاري جمهوري اسلامي و واحد مركزي خبر 2 ارگان خبري فعال آن روزهاي كشور درباره عمليات بزرگ بيتالمقدس خواهد داد. راديو خبر از پيروزيهاي تازه داد؛ جاده شلمچه فتح شد، سهراهي پليس راه آزاد شد، رزمندگان اسلام حالا به ديوارهاي خرمشهر رسيدهاند. اطلاعيههاي نظامي پشت سر هم جزئيات عمليات در جريان را گزارش ميكنند. راديو پيوسته مارش نظامي و سرودهاي حماسي پخش ميكند. خوزستان سرزمين پاك ايران … حالا حتما تلقن مقامات ايراني به صدا درآمده است. كي است؟ نميدانم شايد يكي از همان حاميان بيشمار صدام! غربي يا شرقي؟ هيچ فرقي نميكند! آنها همه براي ما يكي هستند؛ يكيشان پول ميداد و ديگري اسلحه و آن اصليتر! هم پول، هم حمايت سياسي و هم نظامي و اطلاعاتي! درخواستشان هم حتما يكي است؛ توقف عمليات و… اينها همانهايي بودند كه با تمام توان به خدمت صدام آمده بودند. راديو دقايق طولاني بود كه فقط مارش نظامي پخش ميكرد و هر از گاهي هم سرودي حماسي، اطلاعيههاي نظامي ستاد مشترك ارتش هم ميآمد. گوينده راديو وعده ميداد: شنوندگان عزيز! ملت قهرمان و دلير ايران! امت هميشه در صحنه! توجه فرماييد، توجه فرماييد و… و مارش نظامي ادامه مييافت و گوينده ادامه ميداد: تا لحظاتي ديگر خبرهاي غرورآفريني را از جبهههاي نبرد با دشمن متجاوز به اطلاع شما خواهيم رساند. مارش نظامي ادامه مييافت و… ساعتي بود كه نفسها همه در سينهها حبس شده بود. ميشد حس كرد كه خرمشهر، شهر خون و قيام، شهر مقاومت، شهر حماسه، شهر ايستادگي و پايمردي، شهر نخلهاي سربريده، شهر بلم و كارون، شهر سروهاي هميشه سربلند، شهر شعلههاي هميشه مردانه آزاد شده است. همه گوش و دل به راديو سپرده بودند. گوينده راديو: ملت بزرگ ايران! ملت سربلند و هميشه در صحنه! ملت انقلابي ايران اسلامي! زير صداي گوينده مارش نظامي پخش ميشد: توجه فرماييد، توجه فرماييد، خرمشهر شهر مقاومت و ايثار، شهر پايمردهاي مردان بزرگ، شهر خون و قيام آزاد شد و… .
دكوئيار: عراق آغازگر جنگ بود
آذرماه 1370 ايران قطعنامه 598 را پذيرفته بود. چند باري بود كه دكوئيار در مقام دبيركل سازمان ملل متحد به تهران ميآمد. آن روز هم آمده بود تا با دكتر ولايتي كه آن موقع وزير امور خارجه بود و رهبران كشور گفتوگو كند. او آمده بود مدارك و ادعاهاي ايران را درباره آغاز جنگ توسط عراق ببيند و دريافت كند. قبل از آن دكوئيار در عراق بود. بعدازظهر بود كه دبيركل (وقت) سازمان ملل قصد ترك تهران را داشت. به من دستور دادند براي گفتوگو با او درباره دستاوردهاي سفرش به پاويون دولت در فرودگاه مهرآباد بروم. نقليه ماشين نداشت. مدير (وقت) خبر به من گفت كه با موتور او به فرودگاه بروم. من رفتم و يك عكاس! دوتايي با يك موتور 125. به فرودگاه كه رسيدم حتي فرصت آن نبود كه موهايم را مرتب كنم. لباسم هم خيلي مرتب نبود. هواپيماي فالكون سازمان ملل كه رنگ سفيد داشت و نشان سازمان ملل هم روي آن ديده ميشد آماده پرواز بود. عكسي كه از آن روز و لحظه در دست دارم نشان ميدهد علاوه بر ولايتي، چند تن از نمايندگان آن موقع مجلس شوراي اسلامي هم براي بدرقه دكوئيار آمده بودند. دبيركل داشت با ولايتي خداحافظي ميكرد كه من رسيدم. عذرخواهي كردم كه صحبت آنها را قطع ميكنم و شروع كردم به سوال كردن، قبلش هم به اطرافيان دكوئيار براي آنكه مانع مصاحبه من نشوند، گفتم چند لحظهاي تحمل كنند تا هواپيما كرو (قراردادن مواد غذايي و آب) شود! هيچكس اين را به من نگفته بود. مدير پاويون دولت كه اين را شنيد شايد دلش ميخواست سر مرا از تنم بكند. شروع كردم به سوال: بفرماييد بنا بر يافتههاي شما كي جنگ را آغاز كرده است؟ دكوئيار از پاسخ فرار كرد و گفت: من در گزارش به شوراي امنيت اين را خواهم گفت. و من دوباره همين سوال را به شكلي ديگر و همان جواب و دوباره همين سوال با لحني و ادبياتي ديگر؛ آنقدر كه شايد بيمبالغه بين من و او همين سوال و جواب نزديك به 10 بار و شايد هم بيشتر! تكرار شد كه بار چندمين نميدانم! دكوئيار كه ديگر خسته شده بود و گويي كه ميخواست كنهاي را از خود جدا كند، گفت: عراق! و من ديگر كاملا فراموش كردم كه چه كار بايد بكنم. فقط خنده آقاي ولايتي كه نشانه رضايت او بود را كاملا به ياد دارم. فورا به اتاق مدير پاويون رفتم و اين خبر را به اتاق خبر دادم: «دكوئيار: عراق آغازگر جنگ بوده است». در ثانيهاي خبر به همه دنيا مخابره شد و خبرگزاريهاي بينالمللي شروع به پخش آن كردند. نميدانم در هواپيماي آقاي دكوئيار چيزي براي پذيرايي در طول راه آنطور كه من گفته بودم قرار دادند يا نه! او چند روزي بعد در 18 آذر 1370 رژيم بعثي عراق را رسما به عنوان متجاوز به شوراي امنيت معرفي كرد. دكوئيار به دليل تلاشهاي پیگيرش در ايجاد آتشبس، برنده جايزه «تفاهم بينالمللي» سال 1987 شد.