سال 1365 نزديك بهمن وفادارم - شما هم وفادار باشيد سه سال بود كه من به خبرگزاري جمهوري اسلامي ( ايرنا )‌رفته بودم . عصر يك روز تابستاني به گروه اجتماعي اين خبرگزاري گزارشي رسيد كه مي گفت ، در مركز طبي كودكان قريب ( بعدا نام آن به دكتر اهري تغيير يافت در جنوب بيمارستان امام خميني"ره "  ) پسر بچه بيماري بستري شده  است كه نوع بيماري او را نمي دانند و در بيمارستان قويا شايع است هر كس حتي ازنزديكي او عبور كند !! به بيماري او مبتلا مي شود !!! اطلاعات علمي بيشتري نداده و البته گفته بودند كه پرستاران و پزشكان بيمارستان به بستري شدن اين بيمار اعتراض كرده اند و گفته اند جان آنها و ديگر بيماران در خطر است و بخشي كه بيمار در آن هست ، كاملا قرنطينه شده  است و چه و چه !

  به من و به اعتبار بخشي از تحصيلاتم دستور داده شد تا دراين باره به تحقيق و تفحص بپردازم . برخلاف معمول در بيمارستان خيلي زود و بدون دردسر زياد  كه آن روزها و سالها در خصوص مسايل حساسيت زا دركشور بيشتر رايج بود ، از سوي پرستاران و پزشكان و رييس بيمارستان پذيرش شدم . هر يك از آنها حرف و سخني داشت . در صحبت ها همه آنها از بيماري آن پسر بچه كه شهرتش را به خاطر دارم كه "نعيمي " بود ، به عنوان يك سندرم اكتسابي نام بردند كه سيستم دفاعي بدن را مختل مي كند ولي اغلب آنها فاقد اطلاعات علمي جامع تري در باره آن بودند . تا آن روز به جز اطلاعات مختصر و جسته و گريخته در اطلس هاي پزشكي و رسانه ها اطلاعاتي در مورد اچ آي وي  و ايدز نداده بودند . توفيق آنرا داشتم كه دراين بيمارستان دكتر محمد فرهودي ايمونولوژيست برجسته را زيارت كنم و از او در مورد بيمار ، بيماري اش و علت آن سوال كنم كه ياد دارم دكتر با آن آهنك زيباي صدايش گفت : ايدزه آقا ! ايدزه !

   ادامه اين خاطره را لطفا در "‌من ،‌خاطره ، خبر " در آدرس زیر بخوانید :

http://pishdar2.blogfa.com

لينك اين وبلاك در سمت چپ در دسترس شما مي باشد .

 

نوشته شده توسط رئوف پیشدار  در ساعت 12:14 | لینک  |