چكاچك شمشيرها در آوردگاه احد خاموش شده است . از سپاه رسول الله (ص) عده زيادي شهيد و زخمي شدند و حضرت زخم هاي زيادي ديدند . نقل است كه امير المومنين حضرت علي (ع) با آنكه بيش از 70 زخم كاري بر تن داشت ، به محافظت از رسول خدا (ص) مي پرداخت و اما در آن سوي ميدان ،پيكر شير خدا حضرت حمزه سيد الشهدا (ع) به روي زمين افتاده بود و فرشتگان براي غسل شهدا هبوط مي كردند . شب شانزدهم شوال سال سوم هجرت، شب بسیار دردناک و اسفباری بود . ناله ی زنان داغدیده از یک طرف ، ضجه ی مجروحان جنگی که خواب به چشم آنان راه نمی یافت از طرف دیگر، و احتمال حمله ی مجدد دشمن، دست به دست هم داده، محیط مدینه را محیط غم و اندوه، و محیط رعب و وحشت ساخته بود.

شب بعد از جنگ احد شب دردناك و پر اضطرابي بود مسلمانان پیش بیني مي كردند كه سربازان فاتح قریش بار دیگر به مدینه بازگردند و آخرین مقاومت مسلمانان را در هم بشكنند و شاید جسته گریخته خبر تصمیم بت پرستان به بازگشت، نیز به آنها رسیده بود و مسلما اگر بازمي گشتند خطرناكترین مرحله جنگ رخ مي داد. در این میان مجاهدان راستین كه به لطف پروردگار اعتماد داشتند و به وعده هاي پیغمبر نسبت به آینده دلگرم و مطمئن بودند ، در میان این اضطراب و وحشت عمومي ، خواب آسوده و آرام بخشي داشتند. آنها  در حالي كه لباس جنگ در تن آنها بود و سلاح در كنار آنها هر لحظه آماده دستور رسول خدا(ص) ‌بودند.

در اين ميان اما ، منافقان و افراد ضعیف الایمان و ترسو در میان انبوهي از افكار ناراحت كننده تمام شب را بیدار ماندند و بدون اینكه بخواهند، براي مؤمنان حقیقي پاسداري كردند، آیه 154 از سوره ی آل عمران ماجراي آن شب را تشریح مي كند و مي گوید: ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً . شب بعد از جنگ احد شب دردناك و پر اضطرابي بود مسلمانان پیش بیني مي كردند كه سربازان فاتح قریش بار دیگر به مدینه بازگردند و آخرین مقاومت مسلمانان را در هم بشكنند و شاید جسته گریخته خبر تصمیم بت پرستان به بازگشت، نیز به آنها رسیده بود و مسلما اگر بازمي گشتند ، خطرناكترین مرحله جنگ رخ مي داد.

این یكي از آثار مهم ایمان است كه مؤمن حتي در زندگي این جهان آرامش لذت بخشي دارد كه افراد بي ایمان یا منافق و یا ضعیف الایمان هیچگاه طعم آن را نمي چشند. سپس قرآن مجید به تشریح گفتگوها و افكار منافقان و افراد سست ایمان كه در آن شب بیدار ماندند پرداخته مي گوید: " یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ": آنها در باره خدا گمانهاي نادرست همانند گمانهاي دوران جاهلیت و قبل از اسلام داشتند و در افكار خود احتمال دروغ بودن وعده هاي پیامبر را مي دادند و به یكدیگر و یا به خویشتن مي گفتند:" هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْ ءٍ": آیا ممكن است با این وضع دلخراشي كه مي بینیم پیروزي نصیب ما بشود؟ یعني بسیار بعید و یا غیر ممكن است، قرآن در جواب آنها مي گوید:" قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ": بگو آري پیروزي بدست خدا است و اگر او بخواهد و شما را شایسته ببیند نصیب شما خواهد كرد.

آنها حاضر نبودند همه آنچه را در دل داشتند اظهار كنند زیرا مي ترسیدند در صف كافران قرار گیرند (یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ ما لا یُبْدُونَ لَكَ). گویا آنها چنین مي پنداشتند كه شكست احد نشانه نادرست بودن آئین اسلام است و لذا مي گفتند:" لَوْ كانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا": اگر ما بر حق بودیم و سهمي از پیروزي داشتیم در اینجا اینهمه كشته نمي دادیم.

خداوند در پاسخ آنها به دو مطلب اشاره مي كند: نخست اینكه: تصور نكنید كسي با فرار از میدان جنگ و از حوادث سختي كه باید به استقبال آن بشتابد مي تواند از مرگ فرار كند، آنها كه اجلشان رسیده حتي اگر در خانه هاي خود بمانند به بستر آنها مي تازند و آنها را در بستر خواهند كشت (قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِی بُیُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ كُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلي مَضاجِعِهِمْ (

اصولا ملتي كه بر اثر سستي اكثریتش محكوم به شكست است بالآخره طعم مرگ را خواهد چشید چه بهتر كه آن را در میدان جهاد و در زیر ضربات شمشیر دشمن در حال مبارزه افتخار آمیز ببیند نه اینكه در خانه اش بر سر او بریزند و او را با ذلت در میان بستر از بین ببرند. دیگر اینكه باید این حوادث پیش بیاید و هر كس آنچه در دل دارد آشكار كند و صفوف مشخص گردد، و به علاوه افراد تدریجا پرورش یابند و نیات آنها خالص و ایمان آنها محكم و قلوب آنها پاك شود (وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فِی صُدُورِكُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِكُمْ). در پایان آیه مي گوید:" وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ": خداوند اسرار درون سینه ها را مي داند و به همین دلیل تنها به اعمال مردم نگاه نمي كند بلكه مي خواهد قلوب آنها را نیز بیازماید و از هر گونه آلودگي به شرك و نفاق و شك و تردید پاك سازد.

پیامبر گرامی «ص» به دستور خداوند كه توسط جبرئيل امين ابلاغ شد ، برای تقویت روحیه ی شکست خورده ی مسلمانان و ارعاب دشمن، بامداد روز یکشنبه دستور داد که مسلمانان از مدینه به تعقیب دشمن بپردازند . گروهی که تخلف کرده و از شركت در جنگ احد سرباز زده بودند ، حق شرکت در اين عمليات تازه را نداشتند . پس از اندی لشکری از مجروحان و خستگان گرداگرد پیامبر (ص) را گرفته و همگان تا نقطه ای به نام «حمراء الاسد- شير سرخ – به جهت شباهت كوه بزرگي در منطقه به شير و رنگ سرح سنگ هايش » که در هشت فرسنگی مدینه قرار دارد ، پیش رفتند . پیامبر در حالی که «ابن ام مکتوم» را نماینده ی خود قرار داده بود با یارانش سه روز ( دوشنبه، سه شنبه و چهارشنبه ) در آنجا اقامت گزید . وقتی از بازگشت دشمن به سوی مکه مطلع گردید، به سوی مدینه بازگشت.

البته ابوسفیان تصمیم بر حمله ی مجدد داشت ولی عوامل از خارج و داخل، او را از این حمله بازداشت. مقصود از عامل خارجی همان « معبد خزاعی » است که وی مشرک بود ولی تمام افراد قبیله ی « خزاعه » با پیامبر رابطه ی نیکو داشته و رازدار او بودند. « معبد » از مدینه به سوی مکه می رفت در « حمراءالأسد » با رسول گرامی « ص » ملاقات کرد وضع پیامبر و یاران او، عواطف انسانی معبد را تکان داد از این جهت رو به پیامبر «ص» کرد و گفت شما را در این حالت دیدن برای من سخت و گران است از خدا می خواهم تو را شفا دهد، وی که عازم مکه بود، در نقطه ای به نام « روحا » با ابوسفیان ملاقات کرد و مشاهده نمود که او تصمیم بر بازگشت به سوی مدینه دارد که ضربه ی کاری تر دیگری بر مسلمانان وارد سازد.

ابوسفیان که با معبد خزاعی که خود رئیس قبیله ی « خزاعه » بود آشنایی سابق داشت،  از او در باره پیامبر اسلام (ص ) سؤال كرد، او در جواب گفت: محمد را دیدم با لشكري انبوه كه تا كنون همانند آن را ندیده بودم، در تعقیب شما هستند و بسرعت پیش مي آیند!. ابو سفیان با نگراني و اضطراب گفت: چه مي گویي؟ ما آنها را كشتیم و مجروح ساختیم و پراكنده نمودیم، معبد الخزاعي گفت: من نمي دانم شما چه كردید؟ همین میدانم كه لشكري عظیم و انبوه، هم اكنون در تعقیب شما است!.

مقصود از عامل داخلی که مایه ی انصراف گردید «صفوان بن امیه بن خلف» است او خود یکی از سران قریش به شمار می رفت و پدرش « امیه بن خلف » در نبرد « بدر » کشته شده بود.  او به ابوسفیان گفت        می اندیشم که در مصاف دوم، نبردی باشد غیر آنچه که دیروز دیدم اگر به مکه بازگردیم و به پبروزی نسبی خود اکتفا ورزیم، بهتر است، این گفتگوها سبب شد که وی از بازگشت مجدد به مدینه منصرف گردد و آیاتی در این زمینه فرود آمد: " " الَّذِینَ اسْتَجَابُواْ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَا أَصَابهَُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُواْ مِنهُْمْ وَ اتَّقَوْاْ أَجْرٌ عَظِیم* الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَ قَالُواْ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِیل ؛ كساني كه دعوت خدا و پیامبر را بعد از اصابت زخم [در احد] گردن نهادند، براي نیكوكاران و پرهیزكارانشان پاداشي بزرگ است.* همان كساني كه وقتي مردم به آنها گفتند: مشركین در برابر شما گرد آمده اند، پس از آنان بترسید، [به جاي ترس ] بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس است و نیكو حمایتگري است. "

ابو سفیان و یاران او تصمیم قطعي گرفتند كه به سرعت، عقب نشیني كرده و به مكه بازگردند و براي اینكه مسلمانان آنها را تعقیب نكنند، و آنها فرصت كافي براي عقب نشیني داشته باشند از جمعي از قبیله عبد القیس كه از آنجا می گذشتند و قصد رفتن به مدینه براي خرید گندم داشتند خواهش كردند كه به پیامبر اسلام       ( ص)  و مسلمانان این خبر را برسانند كه ابو سفیان و بت پرستان قریش با لشكر انبوهي بسرعت بسوي مدینه می آیند تا بقیه یاران پیامبر (ص ) را از پاي در آورند. هنگامي كه این خبر، به پیامبر و مسلمانان رسید، گفتند: حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِیلُ:" خدا ما را كافي است و او بهترین مدافع ما است" اما هر چه انتظار كشیدند خبري از لشكر دشمن نشد، لذا پس از سه روز توقف، بمدینه بازگشتند.

• با استفاده از دايره المعارف طهور

 

 

 

 

 

نوشته شده توسط رئوف پیشدار  در ساعت 10:29 | لینک  |