منطقه آسياي مركزي و قفقاز كه بعد از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي در سال 1991 فرصتي اقتصادي، امنيتي و سياسي براي ايران محسوب مي شد، طي 15 سال اخير شاهد تحولات زيادي بوده است. طي سال هاي اخير، آمريكا توانست تا حدي به منابع انرژي اين منطقه دست يابد ولي از لحاظ امنيتي و نظامي همچنان در رقابت با روسيه و منافع آن كشور در اين منطقه روبرو است. اما به عقيده بسياري از كارشناسان، از دست دادن فرصت هاي اقتصادي در اين منطقه براي ايران كم نبوده است. به منظور بررسي روابط اقتصادي ايران با كشورهاي آسياي مركزي و قفقاز و فرصت ها و چالش هاي گذشته و پيش روي ايران، ايراس ) موسسه مطالعات آسياي مركزي و قفقاز )گفتگويي اختصاصي با دكتر عباس ملكي، رئيس مؤسسه بين المللي مطالعات درياي خزر انجام داده است كه  نظر به اهميت آن در پي مي آيد: 

 

به عقيده برخي از صاحب نظران، منابع انرژي منطقه آسياي مركزي و قفقاز در آينده يكي از كانون هاي بحران است. حتي در طي 15 سالي كه از فروپاشي اتحادجماهير شوروي مي‌گذرد، گاهي اين مسئله مطرح شده است كه منطقه فوق مي تواند خليج فارس دوم باشد. نظر شما در اين مورد چيست؟

من از مفهومي صحبت مي كنم به نام آسياي مركزي بزرگ كه شامل خراسان بزرگ در ادبيات و تاريخ ايران است. آسياي مركزي بزرگ از 5 كشور آسياي مركزي، افغانستان و بخش هايي از ايران به خصوص استان خراسان تشكيل شده است. اين منطقه از يك طرف به درياي خزر متصل ست و از طرف ديگر به استان مسلمان نشين «سين كيانگ» در چين، از جنوب به كوه هاي هيماليا و از شمال به درياچه آرال. اگر منظور از انرژي، همه نوع انرژي باشد، آسياي مركزي تنها داراي منابع انرژي نفت و گاز نيست. بلكه جمهوري تركمنستان از منابع آبي بسيار زيادي برخوردار است كه به نظر مي رسد در نوع خود بي نظير باشد. همچنين قرقيزستان از لحاظ منابع آبي وضعيت بهتري نسبت به ساير كشورهاي اين منطقه دارد. اما اگر منظور از انرژي، منابع فسيلي و هيدروكربني است، بايد بگويم كه به هيچ وجه آسياي مركزي با خليج فارس قابل مقايسه نيست.

خليج فارس داراي 65درصد ذخائر ثابت شده نفت و 25درصدذخائر ثابت شده گاز دنياست. روزانه 17ميليون بشكه نفت خام توليدي كشورهاي منطقه خليج فارس مانند ايران، عراق، عربستان سعودي، امارات متحدعربي، كويت و قطر از تنگه هرمز عبور مي كند. در حاليكه در خوشبينانه ترين نگاه، آسياي مركزي داراي 3درصد از ذخاير ثابت شده نفت خام جهان و 5درصد از ذخاير ثابت شده گاز جهان است. بنابرين، اين دو منطقه اصلاً با يكديگر قابل مقايسه نيستند. ولي منابع انرژي در آسياي مركزي از لحاظ ديگري داراي اهميت است و آن اينكه جهان به دنبال متنوع سازي مبادي ورودي انرژي است. يعني اگر كشورهاي غربي و شرقي اتكاي بيش از اندازه اي به تنگه هرمز يا منطقه خليج فارس و يا خاورميانه داشته باشند، اين امر از لحاظ امنيت انرژي براي آنان داراي تبعات منفي است.

بنابراين، كشورهاي بزرگ مانند آمريكا، چين و هند به دنبال اين هستند كه منابع انرژيشان را متنوع كنند. به اين دليل ذخاير گاز ازبكستان و تركمنستان و همچنين ذخاير نفت قزاقستان مورد توجه واقع خواهد شد.

درحال حاضر ما شاهد اين هستيم كه شايد ذخاير گازي به عنوان يكي از محورهاي رقابتي در دو منطقه آسياي مركزي و خليج فارس مورد توجه قرار گيرد. در واقع سفر پوتين به كشورهاي قطر، عربستان سعودي و... و رايزني در خصوص انرژي گاز از يك سو و تلاش آمريكايي ها طي سال هاي گذشته در منطقه آسياي مركزي و قفقاز به منظور نفوذ و تسلط بر منابع انرژي آن از سوي ديگر مي تواند مورد توجه قرار گيرد. با اين رويكرد، آيا شما حركت جديد پوتين در منطقه خليج فارس را به مفهوم بيرون آمدن روسيه از انزوا براي تعديل سياست هاي انرژي آمريكا در منطقه آسياي مركزي و قفقاز مي دانيد؟

روسيه در دوران پوتين، همچنان سياست هاي روسيه تزاري را دنبال مي كند. اما بيشتر با لوازم اقتصادي ـ سياسي تا نظامي. البته از ابزار نظامي هم در جاي خودش استفاده مي كند. به هرحال، به نظر من روسيه از لحاظ انرژي چند قدم برداشته است. روسيه در گام نخست سعي مي كند كه تسلط خودش را بر كشورهاي مشترك المنافع و يا كشورهايي كه در گذشته عضو اتحادجماهير شوروي بوده اند، دوباره احياء كند. اما اين بار از لحاظ انرژي، بزرگترين قرارداد گازي دنيا ميان روسيه و تركمنستان بسته شده است. در دوره رياست جمهوري نيازف، تركمنستان توافق كرد كه سالانه تا 100 ميليارد متر مكعب گاز به روسيه صادر كند. اين در حالي است كه در سال 2006 تركمنستان 8 ميليارد متر مكعب گاز به ايران صادر كرد، ما اميدواريم كه در سال 2007 اين مقدار به 14 ميلياردمتر مكعب برسد. در حاليكه قرارداد پوتين با نيازف 100 ميليارد متر مكعب در سال است. ضمن اينكه قيمت اين قرارداد گازي از قيمت جهاني آن خيلي پايين تر است. در همين راستا، تقريباً روسيه تمام زير ساخت هاي انرژي كشورهاي حاشيه خودش را خريده است. يكي از كارهاي خوب ايران، ساختن يك خط لوله گاز براي فرستادن 2 ميليارد متر مكعب گاز در سال به ارمنستان است. اما حالا كه اين خط لوله تمام شده و قرار است افتتاح شود ( در پايان سال 1385 افتتاح شد ) ، تمام سهام شركت گازي ارمنستان را شركت گازپروم روسيه خريده است. بنابرين طرف  مقابل ايران در ارمنستان، روسيه است.

در كشورهاي بلغارستان، روماني، مجارستان، بلاروس و اوكراين نيز روسيه بر بيشتر تأسيسات نفت و گاز اين مناطق دست گذاشته و آنها را تصاحب كرده است. به نظر من دومين گامي كه روسيه در زمينه انرژي برداشته اين است كه، بعد از قضيه 11 سپتامبر 2001 به آمريكايي ها نزديك شد و در قبال مداخله آمريكا در افغانستان و عراق سكوت كرد. در ازاي آن نيز شركت هاي نفت و گاز آمريكا در مناطق ساخالين، كامچاتكا، سيبري در شمال درياي خزر و ساير نقاط روسيه سرمايه گذاري كردند.

بنابراين، الان روسيه بازيگري مهم در زمينه انرژي در دنيا محسوب مي شود.

سومين گامي كه پوتين در زمينه انرژي برداشت اين بود كه به دليل بحراني بودن مناطقي مانند دره فرقانه در آسياي مركزي و چچن در قفقاز، سعي كرد خطوط لوله و تأسيسات روسيه را از نقاط مسلمان نشين به شمال ببرد. به همين دليل، در  حال حاضر خطوط لوله روسيه بيشتر به درياي بالتيك و  قطب شمال كشيده شده و از آنجا نفت و گاز روسيه مستقيماً به آمريكا صادر مي‌شود.

و در نهايت، چهارمين گامي كه شما نيز به آن اشاره كرديد به اين امر بر مي گردد كه حالا روسيه ضمن ايفاي نقش بازيگر اصلي نفت و گاز در صحنه جهاني و اولين صادركننده نفت خام و همچنين گاز در دنيا، ـ حتي از عربستان سعودي هم نفت خام بيشتري صادر مي كند ـ الان آمده و به دنبال نقشي در خاورميانه است. در واقع روس ها پيشنهاد اوپك گازي ايران را جدي گرفته اند و دارند روي آن با عربستان سعودي، قطر، و ايران كار مي كنند. در حاليكه به نظر من روابط روس ها با ايران داراي محدوديت هايي است و نشان آن، اين است كه بعد از استقلال جمهوري فدراسيون روسيه تا به امروز هيچ رئيس جمهوري از روسيه به ايران سفر نكرده است.

اما پوتين، رئيس جمهور روسيه اعلام كرده كه وارد هيچ اتحاد مشتركي با هيچكدام از كشور هاي منطقه نمي شود. به خصوص راجع به مسئله گاز؟!

صحبت هاي مختلفي از پوتين نقل شده است.ولي من فكر مي كنم پوتين مايل نيست يك كارتل جديد مثل اوپك درست كند. نه اينكه، تنها روسيه مايل نباشد بلكه جهان مصرف كننده گاز مثل اروپا، آمريكا و حتي چين، ژاپن و هند نيز مايل نيستند كه يك اوپك گازي درست شود و همان روندي طي شود كه اوپك در مورد قيمت نفت خام طي كرده است، اما در عين حال، حتماً لازم نيست كه كارتل يا چيزي به اين صورت ايجاد شود.

اگر جهان مصرف كننده گاز مايل نيست كه اوپك گازي تشكيل شود، چه تشكلي مي تواند در رابطه با توليد و مصرف گاز به وجود آيد؟

به نظر من، بهترين راه اين است كه يك گروه درست شود. گروه صنعتي « 8نه تنها به صورت يك كارتل كار نمي كند، بلكه در حد يك سازمان يا آژانس هم نيست. گروهي است كه هر زمان اعضاي آن احساس نياز كنند، با يكديگر مي نشينند و صحبت مي كنند. بدون ترديد « 8جزوي از بزرگترين و قويترين تشكل دنياست. پس ايران، سوريه، قطر، الجزاير و ليبي هم مي توانند يگ گروه گازي تشكيل دهند. بدون اينكه هيچگونه تعهد بيش از اندازه براي خود درست كنند. ضمن اينكه گاز برخلاف نفت خام داراي مشكلات استخراج، تكنولوژي، انتقال و مسائل حقوقي و قراردادي است و بخش مسئله ساز آن تنها قيمت نيست.

به غير از منابع انرژي نفت و گاز چه منابع ديگري در منطقه آسياي مركزي و قفقاز وجود دارد كه بتوان مناسبات اقتصادي ايران با كشورهاي اين منطقه را افزايش داده و روابط تجاري آنان را به يكديگر نزديكتر كند؟

به عقيده من، آسياي مركزي براي ايران داراي فرصت هاي بسياري است كه عبارتند از:

1
ـ جمعيت و نيروي انساني زياد در مناطق دره فرقانه، دره بدخشان، اورگنجد، مرو، عشق آباد، خجند و اوش.

2
ـ منابع طبيعي مثل آب فراوان، اورانيوم، طلا و...

3
ـ وسعت سرزميني اين منطقه

4
ـ و مهمترين فرصت به مسئله ژئوپليتيكي بر مي گردد.آسياي مركزي نقطه اي است بين روسيه، چين، هند و ايران

من به دنبال آن روزي هستم كه اين چهار كشور بيشتر با هم كار كنند. زيرا يكي از نقاط اشتراك اين چهار كشور آسياي مركزي است. اما براي ايران علاوه براين فرصت ها، چيزهاي ديگري هم وجود دارد، مثل فرهنگ مشترك.

مثلاً در قزاقستان شهري به نام اترار است و بخشي از امپراطوري خوارزمشاهيان بوده، مرز ايران و مغولستان را تشكيل مي دهد. در جنوب قرقيزستان مردم شهر اوش به زبان فارسي صحبت مي كنند. مردم دره فرغانه در كنار رودخانه زرافشان و سمرقند و بخارا در ازبكستان نيز مشابهت هاي فرهنگي با مردم ايران دارند. در تاجيكستان زندگي مردم مثل ايراني ها است. فرهنگ شهرهاي مرو و عشق آباد نيز در تركمنستان به فرهنگ ايران نزديك است. پس اين مسئله فرصتي را براي ايران فراهم مي كند كه ما بتوانيم كالاهاي خودمان را به اين مناطق صادر كنيم. زيرا كالاهاي صادراتي ما به اين مناطق كه داراي ذهني با سابقه تاريخي از ما هستند، بيشتر مورد قبول واقع مي شود. با در نظر گرفتن اينكه كالاهاي ايراني از تكنولوژيهاي بالا هم برخوردار نيستند، پس در اين مناطق به خوبي فروش مي روند. حتي كالاهاي مصرفي مثل بستني ايراني در تاجيكستان بربازار اين كشور مسلط شده است. البته در كنار اين فرصت ها بايد قراردادهاي بزرگ دولتي هم وجود داشته باشد كه به نظر من هست. به هر حال ما الان داراي قرارداد واردات گاز از تركمنستان، ساخت سد در تاجيكستان و تونل تمام شده جاده تاجيكستان از دوشنبه به خجند هستيم و....

البته نوع روابط ايران و ازبكستان هم برخلاف رفتاري كه اين كشور با كشورهاي ديگر دارد براي ايراني ها خيلي باز است و به راحتي مي توانند در آن نفوذ كنند.

از چه لحاظ؟

از لحاظ همكاري هاي اقتصادي، من اگر جاي مسئولين ايراني بودم، به هر يك از كشورهاي آسياي مركزي يك بندر خاص در خليج فارس مي دادم. البته اين سخن به معناي از دست دادن حاكميت نيست. بلكه با توجه به حاكميت ملي كشور، در فاصله 800 كيلومتري مرز آبي كه با درياي عمان از بندرعباس تا بندر گوآ داريم، مكان هايي در نزديك چابهار و بندر گوآ درست مي كرديم و در اختيار اين كشورها و همچنين افغانستان مي گذاشتيم تا آنان احساس كنند كه هر كدام از آنها بنادر خاص خودشان را دارند تا اجناسشان را وارد كرده و سپس از طريق خط آهن به كشورهاي خود انتقال دهند. بدون هيچ ترديدي اين ارزان ترين مسير براي آسياي مركزي است. حتي از مسير روسيه ارزان‌تر است. تنها مسئله‌اي كه وجود دارد، اين است كه ما بايد در اين قضيه يك مقدار ابتكار به خرج دهيم. ما در حال حاضر با كشورهاي آسياي مركزي داراي راه هاي خط‌آهن و خطوط جاده‌اي هستيم. علاوه بر آنها با تركمنستان و قزاقستان نيز كشتيراني داريم. بنابراين به نظر من ايران از لحاظ ترانزيتي كاملاً راحت مي‌تواند اين مناطق را در اختيار بگيرد. ضمن اينكه براي ايران اين فرصت هم وجود دارد كه از اين طريق كالاهاي چيني را از راه‌هاي ترانزيتي اين مناطق وارد كند. يعني از مسير چين به تاجيكستان يا از چين به افغانستان، قزاقستان، قرقيزستان و سپس ايران. در واقع اين مسير هنوز كاملاً كشف نشده است. چيني ها نيز به شدت به دنبال خط لوله نفت و گاز از درياي خزر به چين هستند تا وارد آبهاي بين المللي نشوند. زيرا آبهاي بين المللي در اقيانوس هند به معناي نظارت و كنترل توسط آمريكاست. بنابراين، وقتي يك كشتي نفت خام به سمت چين مي رود، بدون ترديد آمريكايي ها در تنگه مالاكا مي‌توانند آن را كنترل كنند. اما اگر اين خط لوله روي زمين باشد، مي تواند از مناطق مذكور يعني تنگه واخان در افغانستان و يا از طريق تركمنستان، ازبكستان، تاجيكستان به چين برود.

و آخرين نكته اينكه، اگر ايران تحريم را در آينده جدي مي بيند، مي تواند از چنين مناطقي بهره برداري كند كه تحريم سازمان ملل متحد و يا آمريكا كمتر مي تواند در آنجا اعمال شود. در حاليكه در خليج فارس، به لحاظ تردد و حضور نيروهاي نظامي آمريكا، اين تحريم ها بيشتر صورت مي گيرد.

آيا ميزان سوددهي و راه اندازي خط ترانزيت براي ايران مي تواند با احداث و بهره برداري از خط لوله نفت و گاز برابري كند؟ يا افزايش قيمت بيشتري دارد؟

ايران يك كشور مصرف كننده در زمينه نفت خام و گاز است. يعني هرميزان كه كشورهاي اين منطقه، مثل قزاقستان و تركمنستان، مبادرت به توليد گاز كنند ايران مي تواند آنها را خريده و در شمال كشور يا در پالايشگاه هاي تهران، اراك، اصفهان و تبريز مصرف كند. ضمن اينكه الان ايران دارد دوپالايشگاه جديد در دو طرف درياي خزر مي سازد، در گلستان و در دشت مغان. پس از اين لحاظ اين راه هم براي كشورهاي منطقه با صرفه تر است تا اينكه  بخواهند از خطوط لوله مثل باكو ـ جيهان و تفليس استفاده كنند.

اما راه ديگري هم وجود دارد و اينكه به هرحال ايران مي تواند آنها را وارد سيستم خطوط لوله خود در خليج فارس كرده و كالاهاي آنان را به مشتريان تحويل دهد.

از لحاظ اقتصاد سنجي هم اين كار شده است. يعني اين ارزانترين راه براي آنان است. حتي ايران اخيراً در انتقال نفت خام در درياي خزر فعال شده است. شركت ملي نفت، تانكرهايي را تهيه كرده كه مي توانند نفت خام را از قزاقستان به آذربايجان انتقال دهند. اگر اين تانكرها نبود، آنان مجبور مي‌شدند خط لوله‌اي را در زير درياي خزر بسازند كه مشكلات زيست محيطي و سياسي بسياري به دنبال داشت.

در حال حاضر ما شاهد دو كمربند امنيتي به دور ايران و روسيه هستيم كه توسط نيروهاي آمريكايي طي 15 سال اخير ايجاد شده است. يك كمربند نظامي ـ سياسي در منطقه خليج فارس كه كنترل منابع انرژي را در اختيار آمريكايي ها قرار داده است. وديگري در قسمت شمال ايران است كه در آسياي مركزي و قفقاز است. در واقع اين كمربند اخير بين ايران و روسيه قرار گرفته است. ضمن اينكه دربين دو كمربند نيز از يك طرف ما شاهد گسترش ناتو هستيم و از طرف ديگر با صدور قطعنامه 1797 شوراي امنيت عليه پرونده هسته‌اي ايران، آرايش نظامي آمريكا در كمربند اول نيز شكل جديدي به خود گرفتن است. با در نظر گرفتن اينكه آمريكا هميشه تلاش كرده كه از حضور فعال ايران در كمربندآسياي مركزي و قفقاز جلوگيري كند؛ آيا شما فكر مي كنيد كه اعمال فشارهايي كه در حال حاضر بر ايران صورت مي گيرد، مي تواند به نوعي اعمال فشاري هم بر روسيه باشد؟ به خصوص اينكه طبق اظهارات شما چين، هند، روسيه و ايران بايد در اين منطقه به نوعي همكاري دست يابند.

اگر بين كمربند شمال و جنوب ايران مقايسه‌اي انجام گيرد، بدون هيچ ترديدي آمريكاي ها در كمربند جنوبي، دستشان بازتر است تا كمربند شمالي. يعني آمريكايي ها در جنوب ايران و در همه كشورهاي منطقه خليج فارس داراي پايگاه هاي نظامي هستند. ضمن اينكه، نيروهاي نظامي آمريكا در خليج فارس و به خصوص در عراق حضور دارند. اما در كمربند شمالي، علي رغم همه تلاش هاي آمريكا، اين اقدام هنوز به نتيجه نرسيده است.بلاخره ارمنستان يك كشور آمريكايي نيست و آذربايجان نيز با تمام اصراري كه دارد، هيچ نيروي آمريكايي در آنجا پايگاه ندارد. البته اين عامل، دلايل استراتژيك هم دارد. اما در كشورهاي آسياي مركزي، علي رغم اينكه آمريكا داراي پايگاه هايي در ازبكستان بود، ولي مجبور شد كه آن را جمع كند. در حال حاضر آمريكايي ها در تاجيكستان در حال مذاكره هستند و در قرقيزستان نيز پايگاهي دارند. تعداد نيروهاي آمريكايي و پايگاه هاي آنان در اين منطقه در مقايسه با نفوذ روسيه خيلي پايين تر است.

ولي تأثير گذار كه هست؟

اگر آمريكايي ها در تاجيكستان به دنبال گرفتن يك پايگاه نظامي هستند، روسيه  پايگاه هاي بسياري در آن كشور دارد؛ لشكر 201 روسيه كلاً در مرزهاي تاجيكستان و افغانستان حضور دارد.

دوم اينكه؛  با تمام تلاشي كه آمريكا در كشورهاي گرجستان، اوكراين و قرقيزستان كرده تا انقلاب هاي نارنجي در آنجا صورت گيرد؛ ولي اگر به هر سه كشور نگاه كنيم، افرادي كه بعد از انقلاب  نارنجي روي كار آمده اند، بيشتر طرفدار روسيه بودند. تا آناني كه قبل از انقلاب نارنجي برسركار بودند. اصلاً باور كردني نيست. يعني كساني كه الان در قرقيزستان هستند، از عسگر آقايف به روسيه نزديكتر هستند.

پس در حال حاضر احتمال يك همگرايي يا اتحاد مجدد به سمت روسيه، بين كشورهاي آسياي مركزي و قفقاز وجود دارد؟

بسيار زياد؛ زيرا روسيه كارهايش را به تدريج پيش مي برد. الان روسيه از لحاظ انرژي، كشورهاي منطقه را به خود وابسته مي كند. از لحاظ سياسي ـ امنيتي نيز در پيمان شانگهاي با آنها كار مي كند. حتي از نظر اقتصادي نيز اين كشورها همراه با روسيه در «مجمع اقتصادي آسياي مركزي» كار مي‌كنند. مسائل مربوط به گمرك و ويزا را بين خودشان حل كرده‌اند. به جز گرجستان، ساير كشورهاي منطقه با روسيه رژيم لغو رواديد دارند. بنابراين آمريكا با وجود حضور در آسياي مركزي اصلاً قابل مقايسه با روسيه نيست. ضمن اينكه بازيگر سومي هم در اين منطقه در حال ظهور است به نام چين كه سخت فعاليت مي‌كند. در واقع الان، چيني ها دارند پيشنهاد هاي جديدي به كشورهاي آسياي مركزي مي‌دهند كه در مقايسه با آمريكا اين پيشنهادها جذاب تر است.

پس شما كاهش فعاليت هاي آمريكايي ها و نفوذ آنان در آسياي مركزي را به دليل حادثه ‌11سپتامبر و تمركز آنان برمسائل افغانستان و عراق و مبارزه با تروريسم نمي دانيد؟

آمريكايي ها نتوانسته اند اهداف خود را در درياي خزر، آسياي مركزي و قفقاز تحقق بخشند. بازيگري كه الان به جاي آمريكا دارد كار مي كند، اتحاديه اروپاست. نهادسازي كه اتحاديه اروپا درقفقاز و آسياي مركزي كرده به مراتب موفق تر از آمريكاست. اين نهادسازي شامل كارهاي آموزشي، تكنولوژي و سياسي است. بنابراين همه كشورهاي آسياي مركزي و قفقاز زيرپوشش فعاليت هاي PFP (مشاركت براي صلح)ناتو هستند. به نظر من اروپايي ها بيشتر موفقند تا آمريكايي ها. زيرا به نظر مي رسد كه آمريكايي ها در اين منطقه در يك حالت خوف و رجاء هستند. از يك طرف مايلند وارد اين منطقه شوند و از طرف ديگر نگران هستند كه به يكباره منافع نظاميشان توسط روسيه و ايران قيچي شود.

به همين دليل است كه مي گويم آذربايجان خيلي مايل است آمريكايي ها در آنجا پايگاه نظامي داشته باشند. دليل آن هم اين است كه آذربايجاني ها فكر مي كنند اين عاملي مي شود تا با لابي كردن  بتوانند جنگ با ارمنستان را ببرند. ولي آمريكايي ها قبول نمي كنند. چون ويژگي كوه هاي قفقاز اين است كه به صورت بسيار راحت اين پايگاه ها را مي تواند از بقيه دنيا جدا كند واگر در آينده آمريكايي‌ها بخواهند اقدامي كنند، به هر حال ايران و روسيه مي توانند تهديدي براي پايگاه هاي نظامي آمريكا در اين كشور باشند. به همين دليل آمريكا با تأني حركت مي كند. حداكثر اين است كه آمريكا مبادرت به سرمايه گذاري نفت و گاز در قزاقستان و تركمنستان مي كند. روابطش با ازبكستان كه اصلاً خوب نيست. درست است كه تاجيكستان با آمريكا كار مي كند، منتهي تاجيكستان بيشتر يك كشور روسي است. زيرا رحمانف به كمك روس ها سركار آمده است و حتي به نظر من در مورد آذربايجان هم روابط الهام علي اف با روسيه بسيار نزديكتر است تا با كشور ديگر، البته اروپايي ها هم نقش جدي دارند.

 

نوشته شده توسط رئوف پیشدار  در ساعت 14:41 | لینک  |