*رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و روزنامه نگار
🔶 دوره ابتدایی در قزوین مدرسه ای می رفتم که حیاط بسیار بزرگی داشت، دبستان دهخدا خیابان سعدی، دور تا دورش درخت های چنار و جلوی پله های ورودی به کلاس ها، حوضی بزرگ با درختهای آلبالو و گیلاس اطرافش! انتهای حیاط مدرسه، دیوار مسجد ( محمد خان بیگ) بود و زیرش، زیر زمینی که می گفتند قدیم ترها، جنازه ها را آنجا می گذاشتند تا بعد به کربلا و مشهد ببرند. همان وقت می گفتند که هنوز! استخوان مُرده ها آنجاست !
ماموریت سریدار مدرسه که از جمله دو تا مستخدم مدرسه بود، بریدن تَرکه های مناسب و انداختن آنها در حوض آب برای آبدار شدن! بود.
تنبیه بدنی رایج بود. ده تا بیست تا، کف این دست و آن دست. همراه با تهدید : بندازش سرداب ( جایی که می گفتند مرده ها را می گذاشتند) و دانش آموز بیچاره با کف دست ورم کرده و درد بی اندازه، هزار غلط کردم و هزار بار چیز خوردم!
استدلال معلم و ناظم : باید آدم شوید! و می خواندیم که انسان باید درست کار و راستگو و صادق باشد!
🔶 در دوره دبیرستان یک بار از معلم ادبیات سیلی خوردم، فقط برای غلط خواندن لغتی که آنطور خواندن معنای زشتی داشت! و من نمی دانستم! و تنبیه دیگری به یاد ندارم شاید چون پدر مرحومم پلیس بود و به این اعتبار همیشه رئیس انجمن اولیاء و مربیان مدرسه!
ناظم مدرسه بیشتر کلامی سرزنش می کرد تا فیزیکی، ولی همیشه یک چوب تعلیمی* همراه داشت و تکیه کلامش : حیف از آقا به شما گاوها!
وقتی سالها قبل سریال قصه های مجید را می دیدم، با او عجیب همزاد پنداری داشتم. همان ناظم، همان سرزنش ها، متلک ها، تمسخرها و تنبیه ها! سقف پروازی کوتاه که به دانش آموز فقط اجازه یاد گرفتن همان چند کلام کتاب درسی را می داد، و بیشتر؛ کله اش بوی قورمه سبزی می دهد! که چند بار ناظم به پدرم همین را درباره من گفت!
🔶 نیم قرن بعد! باید دَرهای حمام و دستشویی خانه را که مدتها بود، پوسیده بود، عوض می کردم. پُرسان، پُرسان، سه، چهار خیابان پائین تر از منزل، مغازه ای یافتم که در می فروخت. صاحبش مردی سالخورده و موجه، که آشنا شدیم گفت جنوب شرقی تهران، مدرسه ای که می گفت؛ بچه هایش با چاقو مدرسه می آمدند، ناظم بوده است.
هم صنفی گری کردم و سفارش دادم. دو تا دَر اینقدر ، کرایه ٣٠٠ هزار تومان! شرم کردم بگویم برای سه چهار کیلومتر راه! برای نصب هم ٣٠٠ هزار تومان! با صد قسم و آیه که قیمت ها همین است!
دَرها را برادر آقا ناظم که مغازه دیده بودم شب با وانت شخصی آورد، صبح تلفن زنگ خورد که : نصابم ساعت چند بیام؟
دو پسر بچه آمدند، گفتند نصابیم! بزرگه به سختی ٢٠ سال! داشت، شک داشتم که کار را بدهم یا نه، چون صاحب مغازه معرفی کرده بود، دل به دریا زدم! از تیپ و فرم صورتشان حدس زده بودم ولی پرسیدم از کجای افغانستان هستید؟ که هر دو گفتند، هرات! و سه سال است تهران کار می کنند!
کرایه زیاد حمل دَرها را بی خیال شدم، چون گفتم ناظم بوده، ولی برایم سوال بود که به این بچه ها برای نصب دَرها چقدر می دهد که گفتند برای هر دَر همیشه ٧۵ هزار تومان، دو تا دَر ١۵٠ هزار تومان! نصف پولی که آقای ناظم از من گرفته بود و از بقیه هم می گیرد.
جای ترکه ها این روزها بیشتر دستانم را می سوزاند، آقای ناظم!
* تعلیمی : وسیله ای است که برای آموزش یا روخوانی استفاده می شود و معمولاً از چوب یا پلاستیک ساخته می شود و حدود ٢٠ تا ۶٠ سانتیمتر طول دارد. چوب های آموزشی در مدارس و خانه ها برای قرن ها استفاده می شد و زمانی به عنوان ابزاری ضروری برای نظم و انضباط در نظر گرفته می شدند.
🌺 اگر این نوشته مورد قبول و نظر شما بود، ممنون می شوم برای دیگران نیز بفرستید.
☎️ نظرات خود را درباره این نوشته و دیگر نوشته هایم لطفاً با تلفن ٩١٩٣٠٩٢٢٣٧(۹۸+) روی واتساپ با من در میان بگذارید.
📄 برای مطالعه نوشته های نویسنده متمنی است لینک های زیر را دنبال کنید:
https://chat.whatsapp.com/LgEB4ZlnFKY5ohMdKOOZiO1
Http://r-pishdar.blogfa.com
https://t.me/raoufpishdar
eitaa.com/raoufpishdar
instagram.com/raoufpishdar