رسانه‌های رسمی مغلوب جنگ روانی اخیر
* رئوف پیشدار
استاد دانشگاه و نویسنده کتاب «عملیات روانی» - چاپ شده در شماره اخیر روزنامه «ثروت»
تحلیل محتوای خروجی رسانه های جریان اصلی در وقایع اخیر ضعف های بسیاری را در کار رسانه ای کشور آشکار می کند که بی هیچ تعارفی سبب شد تا در این واقعه نیز مغلوب جنگ روانی رسانه‌های برون مرزی شوند.
رسانه‌های جریان اصلی نشان دادند که قادر به کار در یک شرایط ویژه / بحرانی نیستند و در هیچ سطحی از سطوح کار اطلاع رسانی، افراد دخیل آموزش آکادمیک ندیده اند و نیروهایی هم که به صورت تجربی چیزهایی آموخته اند به علت ضعف علمی، قادر به یک ارتباط اقناعی با مخاطب نیستند.
این نقصان بزرگی برای نهادهای آموزش عالی کشور است که به رغم سابقه به نسبت طولانی رشته های روزنامه نگاری و روابط عمومی در دانشگاه های کشور، به تربیت نیروی ماهر با پشتوانه علمی در رشته ها و گرايش های « خبرنگاری بحران - مدیریت خبری بحران» نپرداخته اند، اگر چه بعید می دانم که چنین کاری هم کرده بودند، خروجی های آن ها، می توانستند به تشکیلاتی وارد شوند که بسته است و بیشتر شبیه به یک خانواده عمل می کند که بیرون از آن طرز تفکر، کسی به آن راه ندارد. مشکل ما غلبه نگاه امنیتی و یک بُعدی نگری بر فضای رسانه ای کشور است.
مسائل اخیر در کشور اصلاً امنیتی نبود، یک اتفاق انتظامی است و بود، اشکال کار در دادن شکل و شمایل امنیتی به آن بود. حال آن‌که همان روز اوّل کافی بود یک « سخنگو» پُشت تلویزیون می نشست و سیر تا پیاز اتفاقی را که برای مرحومه « مهسا امینی» رخ داد به مخاطبان توضیح می داد تا تناقض در روایت ها، به شایعات دامن نزند و کارکرده های حوزه جنگ روانی سوار بر آن شایعات، به آن رنگ واقعیت و حقیقت بدهند و پیشتازی کنند. نمونه اخيرش آتش سوزی در زندان اوین! البته این مهم نیاز به یک پیش نیاز اساسی دارد و آن « اعتبار رسانه» است که متاسفانه حتی آمارهای رسمی خود سازمان صدا و سیما تایید می کند و نشان می دهد که نه تنها آن، که خبرگزاری های دولتی هم! آن جایگاه و مرجعیت را ندارند .
جنگ رسانه ای یک توهم نیست، میدان داری رسانه‌های بیگانه که متاسفانه مرجعیت خبری به سمت آن ها گرایش دارد، یک علت اساسی دارد و آن غیبت رسانه‌های حقیقت محور است. در زمانی که رسانه‌های فارسی زبان برون مرز از یک اتفاق، فاجعه می سازند، که مردم را به خیابان بکشند، یک موضوع بسیار جدی و قابل تأمل ضعف و گاه حتی تضاد در روایت هاست که در وقایع اخیر سبب غلبه روایت های غیر واقعی بر اصل ماجرا شد . همین جاست که رسانه ملی! با ٣۵ هزار کارمند و بودجه های هنگفت و بی حساب و کتاب، قافیه را به یک شبکه تلویزیونی که کل تشکیلات آن در یک ساختمان چهار طبقه در لندن مستقر است، می بازد. من آن شبکه و اتصالات مالی و سیاسی آن را خوب می شناسم و چون مدت ها در صدا و سیما هم کار کرده ام، آن سازمان را نیز بهتر از خیلی از مدیران آن می شناسم، قضاوت من کاملا از روی آگاهی است‌.
رسانه های جریان اصلی ما بضاعت حرفه ای ندارند، قادر به کار عملیاتی نیستند. با نگاه حزبی و جناحی نمی شود در یک عرصه تخصصی میدان داری کرد ، و " سخنگو" نیست. حاصل آن تنها می تواند آشوب فکری مخاطب باشد بدون آنکه اقناعی صورت گیرد. هر امر غیر اقناعی وارد حوزه هیجان می شود که به مرور اثر خودش را از دست می دهد و در کوتاه زمان به فراموشی سپرده می شود .
از فضای مجازی انتظار زیادی به رغم قابلیت ها و ظرفیت های متنوع آن در امر اطلاع رسانی تا زمانی که نگاه مدیران جامعه به آن امنیتی است و نهادهای رسمی و مسئول به تولید و عرضه محتواهای مناسب و اقناعی نپردازند ، نیست ، ولی آنچه باب انتقاد شدید را می گشاید ، شیوه تعامل و کارکرد رسانه های موسوم به جریان اصلی بویژه صدا و سیما و خبرگزاری های تابلو دار در پس وقایعی است که افکار عمومی را حساس کرده و یا می کند.
این یک اصل اساسی و کلیدی در ارتباطات رسانه ای است : هر کس خبر اول را داد ، همان نتیجه را هم خواهد گرفت.
هر رسانه حرفه ای که تابلوی ملّی دارد ، می بایست با پیش بینی ها ، جداول خبری مختلف و انعطاف پذیری را در تطبیق با اهداف خود که نمی تواند حزبی و جناحی باشد ، داشته باشد که در وقت حادثه ، رسانه را دچار سردرگمی نکند.
نبود و یا بی توجهی به این مهم زمانی مثل الان آشکار می شود . رسانه با گارد بسته ناشی از نگاه‌های بسته جناحی ، سراغ منابعی می رود که نه مسئول هستند و نه متخصص ! و شعاع و قدرت تحلیل تحلیلگران همیشگی و تکراری هم ، بیشتر از نوک بینی یشان نیست.
آنچه در نظام ارتباط اجتماعی و رسانه ای ما در همه ی چهار دهه گذشته تعریف نشده است جایگاهی به نام " سخنگو " است که به موقع در مساله ورود و یک نظر واحد را با رعایت تمام ملاحظات پیش گفته بیان کند و پذیرفته شود .
سخنگو و وجود و حضور آن در همه ی نهادها و سازمانها، امروزه در سطح جهانی به یک امر پذیرفته شده، تبدیل شده است و فقط او است که نظر رسمی را بیان می کند و هیچ مقامی هم به خود اجازه ورود به این عرصه و اظهار نظر را نمی دهد که در غیر این صورت با آن برخورد قانونی می شود.
در ایران شاید ادعا شود که صدا و سیما و دیگر رسانه های جریان اصلی منبع خبری مردم هستند ولی واقعیت این است که آنها "مرجع " نیستند و مرجعیت خبری سال‌هاست به نفع رسانه های بیرون از این تعریف از جمله در برون مرز تغییر کرده است.
رسانه ای که شعاع دیدش فاصله دو گروه یا جناح سیاسی خودی است ، در بازی رسانه ای جهانی مبتنی بر حرفه ای گری منعطف نمی تواند نقشی بازی کند چه رسد به اینکه دست بزن نظام باشد.

نوشته شده توسط رئوف پیشدار  در ساعت 20:15 | لینک  |